#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
گل من چون تو را در گل بپوشم
ز هجران تو خون دل بنوشم
در ایام جوانی قسمتم شد...
که تابوت تو را گیرم به دوشم!...
دعایی زیر لب دارم شبانه
تو آمینگوی ای ماه یگانه
الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه
بیا با هم نماز شب بخوانیم
دعای دل به تاب و تب بخوانیم
کتاب قصّهی غمهای خود را
نهان از دیدهی زینب بخوانیم
به خاک افتاده جسم اطهرش بود
به روی دامن فضّه سرش بود
میان آن همه رنج و غم و درد
به فکر غصّههای شوهرش بود
غمت برده ز دل تاب و توانم
تو رفتی من چرا بـاید بمانم
گلویم آنچنان از گریه بسته
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم
چرا بال و پر ما را شکستی ؟
نهال بی بر ما را شکستی
الهی بشکند قنفذ دو دستت
که دست مادر ما را شکستی
نگاه نور عینت آتشم زد
تماشای حسینت آتشم زد
تنت را در کفن پیچیدم آن شب
سکوت زینبینات آتشم زد
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رخت ماتم در برم کرد
الهی بشکند دست مغیره
که در این آستان بیمادرم کرد
✍ #غلامرضا_سازگار
کمیته خادمین شهدای شهرستان زاوه