eitaa logo
سدرة المنتهی ؛
425 دنبال‌کننده
877 عکس
1.1هزار ویدیو
8 فایل
بسم رب خالق الحسین🥺 اینجا همه چی دلیه... دنیا نیاز داشت به یک سرپناه اینگونه بود که کربلا آفریده شد:) شروعمون ¹⁴⁰³/⁵/⁵ کپی؟با ذکر صلوات حلالت رفیق🙂 کاری داشتید: @Fatemeh_315_m پیام خودتو ناشناس بگو واسم رفیق: https://daigo.ir/secret/2364049163
مشاهده در ایتا
دانلود
سدرة المنتهی ؛
✨درحسرت دیدارتوآواره ترینم✨ #پارت188 ببخشید نگارنمی خواستم وقتی تو همراهم هستی اینطور بشه، ولی خودت
✨درحسرت دیدارتو آواره ترینم✨ اگه این عملیات تموم بشه من چه خاکی تو سرم بریزم اینقدر به بودنش عادت کردم و به هروز دیدنش که اگه یه روز نبینمش دیونه میشم نگار برای خرید بیرون رفته بود و من تنها توی خونه بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد: -سلام بی بی قربونت برم خوبی -سلام پسرم خدا نکنه خودت خوبی ؟ چکار میکنی ؟ وقتش نشده برگردی ؟ -سلامتی ، نه هنوز خواستم بیام خبرت می کنم چه خبرا ؟ شما چکار می کنید ؟ رقیه خانم خوبه ؟ -اونم خوبه سلام میرسونه ، خبر سلامتی ... مکث کوتاهی کرد و گفت: - می دونستی علی میخواد زن بگیره -علی داداش محمد؟ -آره دیگه -به سلامتی حالا کی هست؟ -نگار -نگ..ااار ؟ قلبم تیر کشید ، با دستم قلبم رو فشردم تا دردش آرومتر بشه: -آره زنگ زدن مادرش اجازه گرفتن تا برن خواستگاری نفسم به سختی بالا می اومد ولی برای اینکه بی بی حالم رو متوجه نشه گفتم: ✨درحسرت دیدارتو آواره ترینم✨ 190 اونا چی گفتن ؟ -چیزی نگفتن ظاهرا گفته نگار باید نظر بده فعلا خبری نشده ازشون -هرچی خیره -همین امیر فقط همین هرچی خیره پسر ، من می خواستم این دختر عروس خونه من بشه نه یکی دیگه -حالم اینقدر خراب بود که دیگه بی بی روی زخمم نمک نپاشه -ولی بی بی.. -واقعا که تو زن بگیر نیستی همون مبارک علی باشه بدون خدا حافظی گوشی رو قطع کرد آتیش توی دلم داشت زبانه می کشید از عشق از خشم و غیرت -غلط کرده بره خواستگاری زن من می کشمش پسره... با این فکر شماره محمد رو گرفتم : -به به سلام امیرخان کجای نیستی ؟ -سلام باید ببینمت -اومدی مگه -بیا آدرسی که بهت میگم همه چی رو برات میگم -چیزی شده امیر ؟ -بیا حالا بهت میگم -باشه داداش اومدم آدرس بفرس بعد فرستادن آدرس بدون اینکه بدونم اصلا چی پوشیدم با ظاهری آشفته از خونه بیرون زدم و خودم رو به محل قرارم رسوندم با دیدین محمد داغ دلم تازه شد -سلام امیر این چه وضعیه چی شده ؟ -سلام بشین میگم روی صندلی پارک نشستیم: -شنیدم علی میخواد بره خواستگاری ؟ -آره عصبی یقش رو گرفتم و گفتم: