eitaa logo
هادیان نورخواهران شهرستان آرادان
96 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
531 ویدیو
11 فایل
🍀بسم رب الشهدا و الصدیقین مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. #دختران_حاج_قاسم🌱 #همراه_با_ولایت_رهسپاریم_تا_شهادت لینک کانال khademo_shohada_aradan@ جهت ثبت نام خادم الشهدابه ایدی @yya_Fatemeh_zahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هادیان نورخواهران شهرستان آرادان
خدایا لحظه ای مارو به حال خودمان وا مگذار ....🤲 تاشرمنده خانواده های شهدا و خون آنهانشویم ...😔🥀
🍂🍂می دونی کی ازچشم میوفتیم؟؟!! 🍁اونموقع که 🍁به خاطر *گناه* ما سرشو 🍁بندازه پایین.. 🍁ولی ما... 🍂🍂انگار نه انگار...😔😔
شهدا عاشـ❤️ـق اند معشوقشان خداست شاگرداند معلمشان (ع)است معلم اند... درسشان 💔ـهادت است مسلح اند سلاحشان است مسـ🕊ـافرند،مقصدشان لقاءالله است... مستحکم اند،تکیه گاهشان ست... 🍃
🎙 : شهدا وسط عملیات رو تمرین کردند 🍂و ما الان معبریم در یک پیچ مهـــم تاریخی🗓 ! 🌾هر کس از (س) طلب کمک کنه؛ خانــــم دستش رو خواهد گرفت👌 ! 🍂وسط این همه و شبهه و حرف و حدیث نباید کُپـی کنیم درست 📿 کنید ؛ سیل و طوفانے که اومده همه رو میبره ! 🌾مگر اینکه به کسی نظر کنه. وسط معبر کم نیاورند و اقتدا به کردند ! راست گفتند: به دوستت داریم و عمل کردند به حرفشون 🍂 نکنه ما کم بیاریم تو ! حرف ، سر و صدا نمیخرن❌ ! میخـــــــــرن !   
🥀✨ مگر از زندگی چه می خواهید که در خداییِ یافت نمی شود که به شیطان پناه می برید؟🍂 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
💟 خیلی از کارها را انسان خیال میکند برای انجام داده. بعد یک خرده که خودش با انصاف دقّت میکند، میبیند داخلش قاطی دارد. «وَ اَستَغفِرُکَ مِمّا اَرَدتُ بِه‌ وَجهَکَ فَخالَطَنی ما لَیسَ لَک.» خدایا من میکنم از آن عملی که خواستم برای آن را انجام بدهم؛ این دعا یکی از دعاهای بین و فریضه‌ی صبح است که میگوید امّا در بین آن «فَخالَطَنی ما لَیسَ لَک»، یک انگیزه و نیّت وارد شد! خیلی از کارهای ما این‌جوری است. 🌷🌸🌷
هادیان نورخواهران شهرستان آرادان
: ‍ 🍃چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و فاطمه، ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد😓 🍃مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند، مهیا کند. 🍃بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست🥺 🍃خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار ندارد، چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. 🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد. سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.!😞 🍃از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید : اسما، مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند، قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد... 🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. را در عبای خود پیچید. عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود😭 🍃جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه(س) را مرور می‌کرد، "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند...💔 🍃به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید، زین پس بدونِ خدیجه(ص) همچون گور، سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش، تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود... 🍃محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و قلب و جانش را به آغوش خاک سپرده بود. 🥀به مناسبت سالروز جانسوز اُمُ المومنین؛ (س) ✍نویسنده : 📅تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰