eitaa logo
«مردمیدان/خادم الائمه»
166 دنبال‌کننده
598 عکس
978 ویدیو
20 فایل
حاج قاسم به خون خود آموخت « #مرد_میدان» شهید خواهد شد هرکس امروزکه « #مرد_میدان» شد دردوعالم روسفیدخواهدشد #یا_صاحب_الزمان_عج یادم بده یادم نره یادت کنم مولا دل شکسته‌ی ما را صبور کن آقابه جان مادرت زهرا(س)ظهورکن #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
41.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅یکی از مواردی که باعث کیفیت و بازدهی بیشتر مطالعاتتون میشه، رعایت تایم استاندارد اونه… ۵ دقیقه اول>موتور مغز در حال گرم شدنه . . ۵تا ۲۵ دقیقه>شیب یادگیری در حال افزایشه . . ۲۵تا ۵۰ دقیقه>به حالت ثابتی در میاد . . پس از ۵۰ دقیقه>میزان یادگیری کم میشه 👈برای آشنایی کاملتر، این ویدئو رو با دقت ببین 🔻 👇 https://eitaa.com/bermegali ╭═══📕📒📗═══╮ @bermegali ╰═══📗📒📕═══╯
🔻مازندران میزبان ۱۳ شهید گمنام دفاع مقدس می شود 🔸سردار حاج عبدالله ملکی، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران از میزبانی استان مازندران از پیکر مطهر ۱۳ شهید گمنام سالهای دفاع مقدس در ایام فاطمیه خبر داد. 🌹قائم‌شهر هم میزبان شهید گمنام است و در ایام فاطمیه پیکر پاک شهید گمنام در حوزه علمیه محمدیه آرام می‌گیرد. ✳️ 👇 🆔 @bermegali
1_2279025240.mp3
5.78M
🏴 🏴 🏴 ♨️هر نامحرمی رو ، به روضه حضرت زهرا (س) راه نمیدن 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @bermegali👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 حـــاجـ قاســـمم 🥀 🌸 از وقتی که تو رفتی ....... 🍂 🍃 🌹 🌹 💫پست ویژه 💫 💠…… ……💠 →﴾@bermegali﴿ ❌انتشار با شما❌
@bermegali قوانین دادگاه روز قیامت را قبل از اینکه در این دادگاه حضور یابیم با هم مرور کنیم : 1 - پرونده مخفی نیست : ونُخرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورًا﴾... الإسراء (13) 2- حضور در دادگاه بهمراه نگهبانها و تحت حفاظت شدید است : ﴿ وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ﴾... ق (21) 3- ظلم در این دادگاه محال است . وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾ ... ق (29) 4- در این دادگاه وکیل مدافع وجود ندارد اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا﴾... الإسراء (14) 5- رشوت و پارتی بازی و واسطه گری در این دادگاه محال است يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾...الشعراء (88) 6- در اینجا تشابه اسمی و اشتباه در متهم ها یافت نمی شود. وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾... مریم (64) 7- حکم به دست خود افراد داده می شود تا بخوانند فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ﴾... الحاقه (19) 8- در این دادگاه حکم غیابی داده نمی شود. وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾... یس (32) 9- نقض حکم و دوباره محاکمه شدن در این دادگاه نیست. ﴿مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ﴾... ق (29) 10- گواهی دروغ در این دادگاه یافت نمی شود. ﴿ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ }... نور (24) 11- در این دادگاه پرونده های فراموش شده یافت نمی شود. { أحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ ۚ }... المجادلة (6) 12- ترازو و سنجش اعمال دقیق است. {وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حَاسبين }... الأنبیاء (47) حتما خودمون رو برای این دادگاه که قاضی و شاهد یکی هستند آماده کنیم👌 ✳️ @bermegali
(۲) 😎با گوشه ای از جنایت کومله و دمکرات ، پدر معنوی منافقین و داعش جنایتکار، بیشتر آشنا شوید، کومله و دمکراتی که در اغتشاشات اخیر فراخوان می دهند و شهرهای ایران اسلامی را به آشوب می کشند... 🌷امروز سالروز جنگ جمل است. و تاریخ چه دقیق تکرار می‌شود. اما پیروزی از آن سپاهیان سید علی است و البته ما مانند امام علی علیه السلام عمل خواهیم کرد... آن شاءالله ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر روزهای ناامیدی و شکست سنگین دشمنان است و ان شاءالله دانشجویان عزیز بساط این قلیل اوباش دروغگو و اغتشاشگران تجزیه طلب را جمع خواهند کرد. @bermegali
🔥عروسی‌که‌به‌خانه‌شوهرنمی‌رفت❗ 🔻عروس با کرشمه گفت تا پیش پای من قربانی نکنید به خانه شوهر نمی‌روم! شش نفر از مقاوم ترین بسیجی‌های نوجوانان اصفهانی که کمتر از ۱۴ سال داشتند آوردند... 🔻از پشت، سرشان را بریدند و در میان دست پا زدن این نوجوانان در خون، بستگان عروس هلهله و شادی کردند... اما عروس خانم راضی نشده است... 🔻شش جوان سپاهی را آوردند... اما عروس خانم هنوز رضایت نداده... 🔻چهار ارتشی را قربانی می کنند اما عروس هنوز تشنه خون است... 🔻دو روحانی اسیر را می آوردند و ... 🔻ماجرا که به اینجا می‌رسد، «آقابالا رمضانی» که خود اسیر ها بود و به اعدام قسطی محکوم شده بود از هوش می‌رود.... 🔻حالا گرگ‌های خونخوار کومله و منافقین و تکفیری‌ ماسک بره ناقلا زده‌اند و برای دختران ما شعار «زن، زندگی، آزادی» سرهم می کنند... 🔻بعضی دختران ما آنقدر زلال هستند که اساسا نمی توانند تصور کنند که برخی انسانها چگونه می توانند اینقدر شیطان صفت باشند... 🔻کاش بشود اینها را هر روز در کلاسهای مدرسه و دانشگاه گفت، تا برخی فریب گرگ های ماسک‌ زده را نخورند. @bermegali ⚪️🔶⚪️🔶⚪️🔶⚪️🔶⚪️
🔆 زنگ عبرت 🔴علی دایی و امثال او اگر برای مبارزه با جمهوری اسلامی سه روز مغازه هایشان را تعطیل کرده اند، چرا از اینکه جمهوری اسلامی مغازه هایشان را پلمپ می کند، ناراحت می شوند؟ ♦️مرد باشید و تا روز سقوط جمهوری اسلامی کاسبی نکنید! ♦️اگر واقعا اینقدر سقوط جمهوری اسلامی نزدیک است، هزینه بدهید. اگر هم نزدیک نیست، بیشتر از این خودتان را مسخره نکنید! ♦️نمی‌شود در سایه امنیتی که این نظام درست کرده، مغازه بزنید و کاسبی کنید بعد در اعتراض به همان نظام، مغازه را تعطیل کنید و وقتی هم که مغازه تان پلمپ شد فریادتان بلند شود. اگر مرد مبارزه هستید چرا سه روز؟ ♦️تا روزی که جمهوری اسلامی وجود دارد اعتصاب کنید تا مشخص شود چه کسی ضرر می کند. 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 👇 🆔 🇮🇷 @bermegali
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| إستتار کردن (شکار) شیطان همواره خود را استتار و پنهان می‌کند تا بتواند انسان را فریب دهد همانگونه که حضرت آدم و حوا را فریب داد. اگر خداوند به ما بصیرت ویژه را عطا نکند تا با شیطان مقابله کنیم، همواره در دامش گرفتار خواهیم بود. با استناد به آیه 27 سوره مبارکه اعراف، موضوع استتار شیطان به شیوایی بیان شده است. 🆔@bermegali
بسم الله الرحمن الرحیم "زیر آسمان اکباتان" ✍ زیر نور اریب چراغ، دور هم جمع شده بودیم و هر کداممان از سلاح سردمان رو نمایی می‌کردیم. از بینمان، عرفان، پنجه بوکسی را از کوله‌اش بیرون کشید و نشانمان داد. همه‌، یک نفس داد زدیم: -اوووه! دندان طلایی پیمان، در آن تاریکی برقی زد. -هرکی دست خالیه از اسی وسیله بگیره، اگه هیچی نداشتین، مشت بزنین، فحش بدین، نعره بزنین. بیکار نشینین خلاصه، اسی نوبت توئه. اسی، به دختر موبور زیبایی که تا آن لحظه کنارش ایستاده بود چشمکی زد و بعد از میان حلقه‌مان، خودش را بیرون کشید و وسط دایره نشست. دستی به موهای دم‌ اسبی سیاهش کشید و بلندبلند شروع به حرف زدن کرد ،صدای بوق بوق ماشین‌ها روی اعصابمان بود. -ما داریم می‌ریم جنگ! می‌خوایم با خون مهسا، کرکره این نظامو بکشیم پایین، مهسا عین خواهر خودمونه. ما غیرت داریم روی خواهرمون، روی خواهرامون. همه برایش سوت و هورا کشیدیم. یکی‌مان یقه جر داد: -من شنیدم می‌خواستن بهش تجاوز کنن، خونواده‌اش زود می‌فهمه و نجاتش میده.کل بدنش کبود شده بود. دختر موبور زیبا، از میان جمعمان گذشت و به اسی ملحق شد و شانه به شانه‌اش ایستاد. اسی با دیدن دختر، بادی به غبغبش انداخت و ادامه داد: -اگه الان جلوشونو نگیریم، این آشغالا پس فردا می‌ریزن تو خونه‌هاتون و به خواهر و مادرتون رحم نمی‌کنن. همه یک صدا شدیم: -بی‌شرف! بی‌شرف! بی‌شرف! اسی و دختر موبور زیبا، محتوای دو کوله را روی زمین ریختند. همه دست دراز کردیم و چیزی برداشتیم‌؛ یکی‌مان سنگ، دیگری‌مان چاقو. حتی بند کفش هم برداشتیم برای خفت کردن. برای اینکه شجاع‌تر شویم، روی نیمکت‌های سبز و زرد محوطه شهرک نشستیم و خودمان را ساختیم. آن قدر که حتی سرمای چند دقیقه قبل را هم فراموش کردیم، می‌دانستیم دیگر هیچ چیز حریفمان نخواهد شد. اسی خودش با همان دختر موبور زیبا، رهبرمان شد و بی‌شرف گویان راه افتادیم. صدای پیامک گوشی‌مان، مانند هشداری جیغ زد: یه مهمون ناخونده، تو شهرک اکباتان، ریش سیاه، صورت سفید با موهای یک طرفه ولباس گرم‌کن شناسایی شد. ازش پذیرایی کنین. خنده شیطانی را در چشم‌های هم دیدیم. بوی شکار به مشاممان خورد. از دور پسری را دیدیم، با همان مشخصات. از او خواستیم بایستد تا خودش را معرفی کند؛ اما او رو به جلو دوید. بین دو ردیف ماشین‌های پارک شده دنبالش کردیم. بعضی‌هامان از پشت بوته‌های درخت و بعضی از پشت ماشین‌ها، حدود سی نفر بودیم. بالأخره مثل آهویی که فرار می‌کرد، شکارش کردیم. آن‌قدر زیاد بودیم که وقتی بالای سرش ایستادیم و لگد زدیم، همان مقدار از نور تیر برق هم انگار محو شد. چشمان زیبایی داشت که در آن تاریکی برق می‌زد. با مشت و لگد از او پذیرایی کردیم وقتی که حسابی خسته شدیم از زدنش، کوله‌اش را گشتیم. -بچه‌ها قرآن داره... بچه‌ها این آخونده... بزنینش! تازه بعد از این همه زدن، فهمیدیم آخوند هم هست، این‌بار جور دیگری زدیمش. سفیدی صورتش هرلحظه کمتر و کمتر می‌شد و رو به سرخی می‌رفت. یک دست که بالا می‌رفت ده دست پایین می‌آمد. هرکداممان که چاق‌تر بود، مشت و لگد می‌زد، آن یکی‌مان که لاغرتر بود، با تیزی زانویش هلش می‌داد تا خودش را سهیم کند. خسته شده بودیم و نفس‌نفس می‌زدیم، بخار دهانمان به هم می‌خورد، انگار که دود سیگار از دهانمان بیرون می‌آمد. چند نفری گرفتیمش و کشان‌کشان از پله‌های شیب‌دار فضای سبز شهرک، می‌کشاندیمش. صدای جیغ و هورا و سوتمان به هوا بلند بود. وسط راه که خسته شدیم چسباندیمش به تنه درختی و حسابی به درخت فشارش دادیم، می‌خواستیم درخت و سنگ و هرچه بود، شاهد مبارزه و جنگ سخت ما باشد. چند سنگ به سر و بدنش کوبیدیم. خستگی‌مان که رفع شد، کشان‌کشان بردیمش و کنار دیواری پشت درخت‌های سرو، روی پیاده‌رو انداختیمش. حتی فحشمان هم نداد. چسباندیمش به دیوار. همان اول، یکی خواباندیم زیر گوشش. انگار زیر لب با خودش زمزمه‌ و ناله‌ای می‌کرد. بعد طوری زانوهایمان را توی شکمش فرود آوردیم، که سر زانوهامان به زق‌زق افتاد. باد سردی روی بدنمان نشست. زیپ کاپشنمان را تا زیر چانه، بالا کشیدیم که فکر خبیثانه‌ای در ذهنمان جرقه زد. دوباره به جانش افتادیم؛ اما این بار برای برهنه‌کردنش! یکی‌‌مان که صورتش را پوشانده بود، با لباس سیاهی جلو آمد و قمه‌ای را بر فرق سر پسر فرو آورد، آخ ما درآمد ولی او فقط زیر لب ناله می‌کرد. صدای دختر موبور زیبا از پشت سرمان بلند شد. -اون چیه بسته به دستش؟... دعا بسته، بزنینش. @bermegali