⭕️ این پست را بخوانیم تا شاید بیدار شویم
✡️☠️ نوشتهای از #جان_دی_راکفلر که در دههء اوّل میلادی ۱۸۰۰ نوشته شده
😱 «چنان در توهّم فرو خواهیم بردشان تا ادراکشان از بین برود.
⚠️ از فلزّات نرم و عوامل شتاب دهندهء سن در آرامبخشها، غذا، آب و هوا استفاده میکنیم.
❌ وقتی کودکشان متولّد میشود، بهشان سم تزریق میکنیم و قانعشان میکنیم که این برای سلامتی شان خوب است.
‼️ سموم در همه چیزی که دور و برشان است پنهان میشود؛ در هر چیزی که مینوشند، میخورند، نفس میکشند و میپوشند...»
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
1_3215344607.mp3
6.76M
🌺 #میلاد_امام_علی(ع)
💐خوشحالم از این سرنوشت و تقدیرم
💐من یه شب علی علی نگم میمیرم
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
🌷 #کانال_مرد_میدان
@bermegali👈
1_3065995933.mp3
11.08M
👌باحال خوش گوش بده
🙏ملتمس دعای خیرتونم
به علی بگو آقا جون؛
حواست به منم باشه
آخه دل خوشی عرب و عجمی…
به علی بگو دلتنگم
حرمم داره دیر میشه…
خیلی وقته ما رو نمیطلبی!
#امام_علی
#کربلا
#نجف
#مرد_میدان
#برمه_گلی
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
#یا_زینب_ڪبرے_س 🥀
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
#أم_المصائب🥀
#وفات_حضرت_زینب(س)🥀
#تسلیت_باد🥀
#کانال_مرد_میدان🏴
@bermegali👈
(روضه زینب س)fateminasab.wav
12.47M
روضه وداع حضرت زینب(س)وسیدالشهدا
بانوای:
#شاعر_ومداح_اهل_بیت_ع
#کربلایی_حامد_فاطمی_نسب
#مرد_میدان #برمه_گلی
#کانال_مرد_میدان
@hamed_fateminasab👈
@bermegali👈
~غم زینب س-فاطمی نسب (0).mp3
5.23M
🏴نوحه غم زینب(س)
👈پخش ازشبکه طبرستان
به نفس:
#شاعر_ومداح_اهل_بیت_ع
#کربلایی_حامد_فاطمی_نسب
#مرد_میدان #برمه_گلی
#کانال_مرد_میدان
@hamed_fateminasab👈
@bermegali👈
1_1470791278.mp3
3.03M
▪️دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ▪️
🔖 #مرد_میدان 🔖
#استاد_عالی
💠وقتی که عقیله بنی هاشم #حضرت_زینب سلام الله علیها وارد قصر ابن زیاد شد واکنش میرزای بزرگ شیرازی 💠
🔻شيخ مفيد ره در ارشاد مينويسد: دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ وَ عليها اَرْذَلُ ثِيابِها وَ هِيَ مُتَنَکِّرَةٌ [هنگامي که زينب به مجلس پسر زياد در آمد پستترين جامه را پوشيده بود و به طور ناشناس وارد شد.] 😭
🔻 در منتخب طريحي و مقتل ابی مخنف است که: وَ کانَتْ تَتَخَفَّي بَيْنَ النِّساءِ وَ هِيَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه . [خود را در ميان زنان مخفي ميکرد و صورت خود را با آستين ميپوشانيد چون مقنعه اش را از او گرفته و ربوده بودند.] 😭
#حضرت_زینب_کبری سلام الله علیها
🔻عفت زینب کبری سلام الله علیها
👇 #کانال_مرد_میدان 👇👇
╭┅─────────┅╮
🌺 @bermegali
╰┅─────────┅╯
#عالم_برزخ_
#سرگذشت_ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۵)
🔵به سوی آتش!
🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
🔥 گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی.
🌿میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت.
🍂 هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم.
🌵از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟
🔥گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن.
💥گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
🍁دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود.
🌄در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.
✅ با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
✨پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت.
من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
🌻نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه.
🌼نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند.
🌷نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.
🔵عذاب یکی از بزرگان برزخ!
🔷در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد.
🔘با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
🔆نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.
✳️وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند.
▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد.
🔘پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم:
این شخص کیست؟
🔶 نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است.
🔥آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب💦 میکرد.
وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..
✨ نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟
سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت.
☄حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم.
🍀نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.
🍂 او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥
اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد.
آتش🔥 از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...
✍ادامه دارد..
#کانال_مرد_میدان
@bermegali