#دقایقی_تفکر 📚
#حکایت
#برمه_گلی
#مرد_میدان
مردی صبح از خواب بيدار شد
و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشيد و براي رفتن به کار آماده شد.
هنگامی که وارد اتاقش شد تا کليدهايش را بردارد، گرد و غباری زياد روی ميز و صفحه تلويزيون ديد.
به آرامي خارج شد و به همسرش گفت: دلبندم، کليدهايم را از روی ميز بياور.
زن وارد شد تا کليدها را بياورد، ديد همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی ميز نوشته: "يادت باشه دوستت دارم" و خواست از اتاق خارج شود، صفحه تلويزيون را ديد که ميان غبار نوشته شده بود: "امشب شام، مهمون من"
زن از اتاق خارج شد و کليد را به همسرش داد و به رويش لبخند زد.
انگار خبر میداد که نامهاش به او رسيده.
اين همان همسر عاقلیست که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانيت به خوشحالی و لبخند تبديل میکند.
✅ [هيچوقت با حالت دستوری با افراد خانوادهتان صحبت نکنيد]
#مرد_میدان
#برمه_گلی
@bermegali
🍁
#حکایت
✍ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ. ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ. ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ... ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!! زندگی عمل کردن است. این شکر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری است که باعث شیرین شدن چایی میشود...!
👈 در بازی زندگی استاد تغيير باشيم...
#کانال_مرد_میدان
💠 @bermegali 💠
⚜ #کانال_مرد_میدان ⚜
#حکایت
💠 نپرداختن بدهی دیگران
🔸حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/bermegali
#حکایت
🔶️دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت:چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
🔶️چوپان در جواب گفت:آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
🔶️دانشمند گفت:خلاصه دانشها چیست ؟
🔶️چوپان گفت:پنج چیز است:
🍁 تا راست تمام نشده دروغ نگویم
🍁تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
🍁تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
🍁تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
🍁تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
🔶️دانشمند گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده.
💐💐💐💐💐💐
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
#برمه_گلی
#حکایت
#مرد_میدان
💠 توبه مرد بنیاسرائیلی 💠
🔸 در زمان حضرت موسى «على نبينا و آله و عليهالسّلام» در بنى اسرائيل از نيامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى علیهالسّلام جمع شدند كه: «يا موسى باران نيامده و قحطى زياد شده بيا و براى ما دعا كن تا مردم از اين مشكلات درآيند.»
حضرت موسى (ع) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء (طلب باران) خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را بر آنها نازل كند.
🔸 جمعيت زيادى كه زيادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع) سر به آسمان كرد و عرض کرد: «خدايا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مىكنيم چرا باران نمىآيد؟! مگر قدر و منزلت من پيش تو كهنه شده؟!»
🔸 خطاب رسيد: «اى موسى، نه، در ميان شما يك نفر است كه چهل سال مرا معصيت کرده. به او بگو از ميان اين جمعيت بيرون رود تا باران را بر شما نازل كنم.»
🔸 عرض کرد: «خدايا! صداى من ضعيف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعيت مىرسد.»
خطاب شد: «اى موسى! تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم.»
🔸 حضرت موسى به صداى بلند صدا زد: «اى كسی كه چهل سال است معصيت خدا را ميكنى! برخيز از ميان ما بيرون رو، زيرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده».
🔸 آن مرد عاصى نگاهى باطراف كرد ديد كسى بيرون نرفت، فهميد خودش است كه بايد بيرون رود. باخود گفت: «چه كنم اگر برخيزم از ميان مردم بروم، مردم مرا مىبينند و مىشناسند و رسوا مىشوم، اگر نروم خدا باران را نازل نمىكند.» همانجا نشست و از روى حقيقت و صميم قلب از كارهاى زشت خود پيشمان شد و توبه كرد.
🔸 يكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سيراب شدند. حضرت موسى (ع ) عرض کرد: «الهى! كسيكه از ميان ما بيرون نرفت، چطور شد كه باران آمد؟» خطاب شد: «سقيتكم بالّذى منعتكم به، | به شماباران دادم بسبب آن كسی كه شما را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون برود.» [یعنی به حرمت استغفار آن شخص]
🔸 حضرت موسى (ع) عرض کرد: «خدايا! مىشود اين بنده معصيتكار را به من نشان دهى؟!»
خطاب شد: «اى موسى! آن وقتی كه مرا معصيت میكرد رسوايش نكردم. حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم؟ حاشا من نمامين (سخنچینان) را دشمن مىدارم، حال خودم نمامى كنم؟ من ستارالعيوب هستم، بركارهاى زشت مردم روپوشى مىكنم، خود بيايم آبرويش را بريزم؟»
📚ثمراةالحيوة، جلد سوم
🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅
پ.ن:
خدایی عجب خدایی داریم😘😘
دورت بگردم که انقد مهربونی
رفقا! اثرات و نتایج استغفار رو دست کم نگیرید.
به واسطهی استغفار، رحمت و نعمت و برکت خدا به زندگیها جاری میشه.
یا علی(ع) مدد
#استغفار #گناه #توبه
#کانال_مرد_میدان
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@bermegali