نیمه شهریورماه ۱۳۹۵ بود و برای دیدار با خانواده همسرم به شهر آستارا رفته بودم آن شب ساعتی را با ذکر عباس سرکردیم من از نحوه شهادتش و از وصیتنامه و دلنوشتههایش میگفتم حزن و اندوه از دست دادن عباس جوان فضای خانه را فراگرفته بود چند هفته بیشتر از شهادت عباس نمیگذشت و این فراق هم چنان تازه بود آن شب با گریه و ماتم گذشت اذان صبح را که گفتند به حیاط خانه رفتم تا وضو بگیرم ناگهان چشمم به عباس افتاد که روی صندلی نشسته است و لبخندی به لب دارد نگاهم میکرد و چیزی نمیگفت شوکه شده بودم زبانم بند آمده بود به زحمت گفتم عباس تو هستی ؟ سوالم بیجواب ماند و عباس از نظرم پنهان شد.
👤به نقل از ↓
″محمد حسین دانشگر، عموی شهید″
📚برگرفته از کتاب↓
" لبخندی به رنگ شهادت، فصل ۲۳ "
#خاکـریزخاطـرات
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۲۳۱ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش سوم
محبت شهید به خواهران
... آرزو دارم روزی بیایم سمنان زیارت آرامگاهش. الان هم گرفتاری توی زندگیام هست. به او متوسل شدم. انشاءالله که حل میشود. او نقطۀ اتصال به خدا و اولیای الهی است. عکس او را گذاشتهام پسزمینۀ گوشیام و هروقت گوشی را دستم میگیرم و میبینمش، بهش سلام میدهم و انرژی میگیرم. در فضاهای مجازی هم از صحبتهای شهید و عکسهایش میگذارم تا یاد او را زنده نگهدارم. شهید را عین یک برادر تنی دوست دارم و همیشه به یادشم. امیدوارم لیاقت خواهریاش را داشته باشم. این شهید دست هزاران جوان مثل من را گرفته و راه درست را نشانشان داده... رسالت زندگی ۲۳سالۀ شهید عباس تنها نایل شدن به مقام شهادت نبود؛ رسالت زندگی اندک شهید دستگیری جوانهایی مثل من تا آخر عمر و نهتنها در این جهان مادی بلکه در آخرت هم است. این حرفها شعار نیست و واقعیت است. شهید زنده است و بین ما حضور دارد. همیشه حضورش را در زندگیام احساس میکنم که ایستاده و بهم لبخند میزند.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۲۳۵ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش سوم
محبت شهید به خواهران
...با توکل بر خدا و با دل عاشورایی و اطمینان قلبی راهی عتبات عالیات شدم و حال من در قطعهای از بهشت، خیابان رؤیایی بینالحرمین! میگویند وقتی وارد شهر کربلا میشوی ساعات و لحظههای حضور داخل کربلا جزو عمر آدم حساب نمیشود. بعد از کربلا به نجف اشرف رهسپار شدم. بعد از زیارت حرم مطهر امامعلی(علیهالسلام)، راهی قبرستان وادیالسلام شدم برای زیارت قبر شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری. در حال رازونیاز بر سر قبر شهید بودم. عکسهایی که بر درودیوار اطراف مزار نصب شده بود، نظرم را جلب کرد. خدایا! باورم نمیشد! عکسی در میان عکسها طنازی میکرد و آن عکس شهید عباس دانشگر بود!
آری! همانطور که شهید مرا به این سفر فراخواندند، خود نیز قدمبهقدم در سفر همراهم بودند. در همان لحظه آیهای از قرآن در ذهنم تداعی شد: ((وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ))؛ هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگاناند؛ بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. . آلعمران، ۱۶۹.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۲۶۶ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
🔶️محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادر بزرگوار شهید :
سر مزار فرزندم بودم. خانمی جلو آمد و بعد از احوالپرسی گفت: «شما مادر شهید هستید؟»
گفتم: «بله.»
گفت: «من رؤیای صادقهای دیدم. میخوام براتون تعریف کنم.» اول قبر پدرش را به من نشان داد که کمی آنطرفتر از مزار عباس بود. گفت: «من ساکن تهران هستم. هر چند ماه یک بار به اینجا میآم و برای پدرم فاتحهای میخونم و امامزاده علیاشرف(ع) رو هم زیارت میکنم. یه شب در عالم رؤیا دیدم جوونی بلندقامت و رعنا به من گفت: شما که سر مزار پدرت میآی، چند قدم اونطرفتر سری به ما هم بزن. گفتم: شما کی هستید؟ گفت: عباس دانشگر هستم. وقتی از خواب بیدار شدم، هرچه فکر کردم یادم نمیاومد که مزاری رو به این نام دیده باشم. اسم عباس دانشگر رو هم تا به حال نشنیده بودم. دیدن این خواب خیلی برام عجیب بود. با خودم گفتم: اینسری که به سمنان برم، باید برم جستوجو کنم تا ببینم چنین مزاری با این نام هست یا نه. اومدم سمنان و در اولین فرصت به امامزاده رفتم. بین مزارهای اطراف جستوجو کردم. مزارش رو پیدا کردم. اونجا بود که تازه فهمیدم جوونی که به خوابم اومده بود، یه شهیده. یه شهید مدافع حرم. عجیب بود. مزار این شهید چهار-پنجمتری مزار پدرم بود؛ درست همون چیزی که شهید توی خواب به من گفته بود.
بعد از این اتفاق، متوجه شدم شهید به من نظر لطف و محبت داشته و من رو انتخاب کرده. از اون روز علاقۀ من به شهدا بیشتر شد و هربار که سر مزار پدرم میآم، سر مزار شهدا ازجمله شهید عباس میرم و فاتحه میخونم.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
هدایت شده از •﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۶۸ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹خانم نظری از بستگان شهید:
یک روز به امامزاده علیاشرف(ع) رفتم. بعد از زیارت امامزاده و شهدا و اهل قبور، به سر مزار شهید عباس دانشگر رفتم و فاتحه خواندم. بهش گفتم: «شنیدم تو حاجت میدی؛ ولی من باور نمیکنم. من یه حاجت دارم یک ساله درخواست و التماس میکنم و حاجتم برآورده نمیشه.»
موقع خداحافظی از امامزاده دوباره از دور گفتم: «عباسجان، از محبتهایی که شما به مردم دارید برای من سخته قبول کنم.» همان شب در عالم رؤیا عباس را دیدم. به من گفت: «شما که باور ندارید، چرا سر مزارم اومدید؟ پس باور دارید.» در خواب یک سکه به من داد. وقتی بیدار شدم، بسیار شرمنده شدم که با آن لحن با شهید صحبت کردم. فردای آن روز دعایی که یک سال دنبال آن بودم، به مرز اجابت رسید. یقین کردم که شهدا حرف ما را میشنوند.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۲۷۰ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش چهارم
محبت شهید به خویشاوندان
🔹مادربزرگ شهید :
مدتی بود که در شبهای جمعه، دو رکعت نمازی را که هفتاد بار سورۀ توحید دارد، میخواندم. در یکی از شبهای جمعه که در رکعت دوم سورۀ توحید را میخواندم، یک لحظه دیدم عباس گوشۀ اتاق ایستاده و با چهرۀ خندان من را میبینید و میخواهد به حیاط خانه برود. همانطوری که ((اللَّهُ الصَّمَدُ)) میگفتم، بلندبلند گفتم: ((اللَّهُ الصَّمَدُ اللَّهُ الصَّمَدُ)) منظورم این بود که بایست نرو. به من لبخندی زد و رفت. خواستم نمازم را نیمهتمام رها کنم. دیدم آخر نمازم است درست نیست. نماز را تندتند خواندم و تمام کردم. رفتم داخل حیاط را گشتم؛ اما کسی نبود.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
هدایت شده از •﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفـاقـتهـایـتـانرا،
خطبہخط،کـلمہبہکلمہ
مـرورمـیـڪـنـیــم!
شـایـدفـھـمیـدیـم
رفاقتتانبھانہشھادتبود!
یاشھادتبھانہرفاقت(:💔
#مکتبشهیدعباسدانشگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونم که راز شهادت این اشکها
رنگ خدا میگیرم من با...
تسبیحات حضرت زهرا🪽📿
#شهید_عباس_دانشگر #ایام_فاطمیه
#شهادت #مکتبشهیدعباسدانشگر
✓مجموعهمکتبشهیدعباسدانشگر↓↓
⟨ 🆔@maktababbasdanshgar ⟩
۲۹۴ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍صفحات پایان کتاب
💠 مستندات شهید
📄 یادداشتهای شهید
4⃣یادداشت چهارم:
قهرمان باش! مبارز باش! وقتی با وضعیت نامساعد همراه میشوی، عکسالعمل نشان نده و صرفاً آن را قبول کن و سپس با آرامش اقدام کن؛ اقدامی قدرتمندانه. اگر نمیدانی فوری چه بکنی، هیچ کاری نکن! صبور و معقول باش و راهحل را وارد گود کن، نه احساس را!
____________________
📄 شهید عباس دانشگر یادداشتهای سوم تا یازدهم را در سررسید سال ۱۳۹۴ و در ایران به رشتۀ تحریر درآورده است.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر