eitaa logo
کانال قصه گویی لاله زار شهدا...🦋
175 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
54 فایل
💌یک عالمه حال خوب 🕊️🌷💌🌷🕊️ 💌آرامش با قصه و یاد شهدا🕊️🥀 💌نهج البلاغه و مباحث استاد شجاعی 💌 روایتگری شهدایی سفیران شهدا 🌷 ⚠️ توجه بفرمایید🔽 ❌⛔ارسال قصه و مطالب کانال بدون لینک⛔❌ ادمین کانال👇 @Khademshohada110
مشاهده در ایتا
دانلود
Mehdi Rasooli - Madare Ghamkhar.mp3
3.99M
🥀انقدر غم مردمو خوردی ای مادر غمخوار.. شده حرفت ورد زبونا الجار ثم الدار.. دلم از این میسوزه تو مدینه.. یکی نمیگه چه غصه ای داری.. تو که شب تا سحر واسه مردم تو دعاهات چیزی کم نمیذاری.. جوری فتنه شده که تو حتی میون خوبا‌م یاری نداری.. نگرانم من واسه این زخما نگرانم چون خونیه نفسات.. 🖤مظلوم مادر بی کس مادر میدوید ..تو کوچه یه نفس مادر🖤😭 https://eitaa.com/shahidhadadian74
🔥جنگ به روستای ما آمد 🔥 قسمت هفدهم جيغ زدم. اين دومين شبي بود كه وحشت زده از خواب مي پریدم. نفسم بالا نمی آمد. اینجا اگر جیغ بزنی فقط خودت بیدار نمی شوی. ۲۶ نفر دیگر هم از صدایت بیدار می شوند. دو روز از بمباران روستا می گذشت. من هنوز خواب آن بچه های کوچک را می دیدم. خواب آن دختری که بلوزش یاسی بود. یا آن دختر بچه ای که جوانی مسیحی آن را از زیر آوار بیرون کشید. دوباره در خواب می دیدمش. جوان فریاد می زد "هنوز زنده است" زنده بود. نفس مي كشيد. جوان دختر بچه را محکم بغل کرده بود و می دوید. بدون اینکه بداند کجا؟ گیج شده بود. چند لحظه بعد دوباره دیدمش. دختر بچه دیگر بغلش نبود. جوان می لرزید و گریه می کرد. دختر بچه بین دست هایش رفته بود. حالا هر شب همان دختر بچه به خواب من می آمد. اینبار به جای آن جوان بین دست های من جان می داد. جیغ می زدم و از خواب می پریدم. مادرم داد می زد - چه خبر شده باز نصف شب؟ نفسم بالا نمی آمد. يك لحظة درد پیچید بین تمام دندان هایم و تازه یادم افتاد قبل از جنگ ترمیم دندان هایم در جنوب نیمه کاره مانده و حالا درد امانم را بریده بود. صبح فردا به تنها مطب دندانپزشکی روستا رفتم. دقیقا رو به روی همان خانه. همان خانه ای که حالا ویران شده بود. هنوز بوی دود میداد. بوی درد. بوی خاطره ای که نمی دانستی باید چکارش بکنی. دوباره یاد بچه ها افتادم. بچه هایی که دیگر صدای خنده هایشان نمی آمد. دکتر با مته به جان دندانم افتاده بود و بدون اینکه بداند چه دردی می کشم برایم از آن روز می گفت. از روزی که خانه همسایه را زدند. شیشه های مطب هم ریخته بود. پنجره ها کج شده بود. من هم در سکوت گوش می دادم. کار دیگری از دستم بر نمی آمد. یک ساکشن تا ته حلقم گذاشته بود و خودش دستش را تا مچ کرده بود توی دهانم. دکتر نمی دانست که من همانجا بودم. می شنیدم. می دیدم. دکتر به جان دندانم افتاده بود و آن روز را برای من تحلیل می کرد. دقیقا شبیه کسانی که این روزها بیرون گود نشسته اند و در کافه های رو به دریا در "عین المریسه" یا کورنیش های ساحلی بیروت کنار "روشه" یا "المناره" سیگار می کشند و جنگ را تحلیل می کنند. دکتر به جان دندانم افتاده بود و مدام می خواست که باور کنم دکتر قبلی ام در جنوب کارش را بلد نبوده و من به این فکر می کردم که چرا همیشه کسانی که بیشترین هزینه را در جنگ ها می دهند مثل کوه صبورند و آنهایی که صدای تیر هم به گوششان نرسیده است همیشه طلبکار؟ دوست ایرانی ام می گفت زمان جنگ ما هم همینطور بود. آنهایی که شهید می دادند محکم ایستاده بودند و اعتراضی نمی کردند و آنهایی که صدای گلوله را هم نشنیده بودند از زمین و زمان طلبکار بودند. اینجا بعضی مادرها ۴ شهید داده اند. مثل ام علي عقيل. مثل ام حسن مسلماني. آواره شده ایم. خانه هایمان رفته. هر روز منتظر خبر شهادتیم. من دقیقا نمی فهمیدم دکتر از چه چیزی خسته بود؟ این جنگ اگر برای ما سخت بود برای بعضی شده بود کاسبی. اجاره خانه های ۱۵۰۰ دلاری. اینها دقیقا از چه چیزی خسته بودند؟ دکتر داشت جنگ را تحلیل می کرد و من با دهان باز اجازه حرف زدن نداشتم. اگر حرف می زدم مته زبانم را سوراخ می کرد. هر چند مته زبانش جلوتر به جان روحم افتاده بود. دکتر هم فقط می گفت دهانت را بیشتر باز کن. بعد هم برای من از تفاوت "هریس" و "ترامپ" می گفت و نمی دانست برای ما سگ زرد برادر شغال است. برای ما فقط میدان است که تعیین کننده پایان این جنگ است. سالهای سال است ما یاد گرفته ایم که نگاهمان فقط به میدان باشد. نه به تحلیل های پر طمطراق و لفاظی های جماعت قهوه خانه ها و کافه های "الشرقیة" و کورنیش های بیروت. دکتر نمی دانست که ما سالهاست که یاد گرفته ایم حرف اول و آخر را فقط میدان می زند. مثل جنگ ۳۳ روزه. مثل آزادی جنوب. نه خبرهای mtv و الجزيرة و العربية و الحدث. زینب دختر خواهرم گاهی می گوید شنیده ام آتش بس نزدیک است. گاهی با خنده و گاهی با سرزنش نگاهش می کنم و می گویم باز هم نشستی پای العربیة و الحدث؟ خوب می دانم اسرائیل در این شرایط اگر به دنبال گفتگو است می خواهد چیزی که در میدان به دست نیاورده را پشت میز مذاکره به دست بیاورد. سلاح مقاومت! دکتر بالاخره کارش را تمام کرد و انگار جنگ بزرگی را با پیروزی به آخر رسانده باشد گفت - تمام شد. کار هر کسی نبود این دندان. از مطب که بیرون آمدم. جای دندانم هنوز درد می کرد. روحم بیشتر از آن. دوباره کنار همان ساختمان ویرانه ایستادم. حس می کردم صدای خنده بچه ها پیچیده است لای آوار و تیر آهن های به هم پیچیده. می دانستم که هزاران خنده دیگر هنوز باقی مانده است. خنده هایی که باید باقی بماند. می دانستم که برای پایان جنگ باید نگاهمان فقط به میدان باشد ادامه دارد ... راوی : زني از جنوب لبنان 📝رقیه‌كريمی https://eitaa.com/shahidhadadian74 https://eitaa.com/jashh2
2_144244932776285922.mp3
7.52M
غم مادر نشسته...🦋 رسد آن روز...🦋 می آید....🦋 غریبان تنها.... کجایی؟!! 💌عاشقانه های من... و 💌مهربان ترین پدر عالم هستی... 💌 الهی عظم البلا...🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar https://eitaa.com/khademshohada_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمع آوری کمک های مردمی جهت مردم لبنان فلسطین وغزه آستان مقدس امام زاده علی اکبرع چیذر
هدایت شده از ایران همدل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 | شب گذشته؛ مادر شهید محمدحسین حدادیان تنها یادگاری باقیمانده از مادر شهیدان شریفی‌منش را به اهدا کرد 🔹برای مشارکت در پویش کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از اینجا وارد شوید. 📢 ارسال روایت همدلی 👇 @iranehamdel_contact
📌📌آخرین جلسه "خادمی شهید محمد حسین حدادیان فاطمیه اول سال ۱۳۹۶ چند روز قبل از شهادت 📌 شهید محمد حسین حدادیان و سه پرسنل مظلوم ناجا شب" شهادت خانم حضرت زهرا سلام الله علیها در اسفند ۱۳۹۶ توسط فرقه ضاله صوفیه دراویش گنابادی در خیابان پاسداران توسط اعضای این فرقه داعشی‌وار به شهادت رسیدند و بیش از ۸۰ نفر مجروح شدند. @shahidhadadian74