خلاصه کتاب پروتکل های یهود.pdf
12.27M
👌 🔰خلاصه کتاب پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی🔰
◀️«نقشههای پنهانی یهودیان» برای حکومت بر جهان از طریق دخل و تصرف در اقتصاد، کنترل رسانههای همگانی و دامنزدن به اختلافات مذهبی
💥رهبر معظم انقلاب: از خواندن کتاب "پروتکل های دانشوران صهیون" غفلت نکنید.
✅معرفی مختصر کتاب:
🔶این پروتکل ها، شامل تصمیمات و فرمول هایی است که از سوی جمعی از متفکران، استراتژیست ها و خاخام های یهودی به منظور تسخیر عالم طراحی شده است. یهودیان صهیونیست معتقدند بعد از ویران کردن بنای مسیحیت، قلمرو پاپ و سپس اسلام، که به گفته اصحاب پروتکل ها طی صد سال انجام خواهد شد، آنها بر جهان استیلا خواهند یافت و سلطنتی یهودی _ داوودی برقرار خواهند کرد
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
02-hajhosein.mp3
38.28M
➖ یادی از مادران شهدا
➖ بروید ید واحده بشوید
➖ بهشت را به بهانه نمیدهند
➖ توسل میکنید ماموریت از ارباب بخواهید
➖ آدم وقتی جهادی بشه انقطاعی میشه
➖ این طوفان الاقصی بود، طوفان الادنا میآید
➖ صدای پای امام زمان علیه السلام داره میاد...
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
#خاطرات_شهید
💠آخرین تماس...
●پارسال همین روزها بود(هفته دوم تعطیلات عید) تلفنم صبح زنگ زد و قبل از پاسخ دادنم ، قطع شد. شماره بدون نام روی تلفن بود و من معمولا با اینجور شماره ها تماس نمیگیرم.
●ناگهان دلم لرزید،زنگ زدم به برادر کوچکم حسین و شماره را برایش خواندم و گفتم شاید شماره تو باشه که دوباره خطت را عوض کردی!، داداش حسین تایید کرد و گفت از سوریه برگشتی, تعجب کردم و فورا تماس گرفتم،گوشی را برداشتی و با صدای گرم همیشگی گفتی:
●به به سلام اخوی، نایب الزیاره ام پیش امام رضا..گفتم: خیلی دعا کن، کی اومدی؟! کی می آیی قم ، ببینیمت؟ گفتی: فقط #مرخصی گرفتم خانواده را بیاورم پابوس آقا، این دفعه وقتم کم است و امکان نداره ببینمتون، اگه عمری بود به زودی می آیم قم میبینمتون.
●گفتم: به سلامت، سلام ما را هم برسان.
و نمیدانستم این آخرین سلام و خداحافظی است.آخرین همکلامی من با تو پیش امام رضا بود، دعا کن اولین #دیدار ما هم پیش امام رضا باشه.
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده...
📎شهید راه نابودی اسرائیل
.
#شهیدمحمدمهدی_لطفی_نیاسر🌷
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
🔷 ماجرای آخرین سفر شهید آوینی به فکه در تاریخ ۱۳۷۲/۱/۱۸ و شهادت، از ابتدا تا انتها (بخش سوم)!
🔹از جمله حاج سعید قاسمی و شهید محمد سعید یزدان پرست که همراه حاج سعید آمده بود و ما تا آن روز این بزرگوار را ندیده بودیم؛ کم حرف بود. چهره نورانی و بشاشی هم داشتند. به قول بر و بچه های جبهه، چهرشان نور بالا می زد.
🔹سعید قاسمی یزدان پرست را می شناخت؛ از وقتی که وارد دانشگاه شدند و این هم کلاسی خود را که برخلاف قیافه محجوب و ساکتش، پرجنب و جوش و ناآرام بود دوست می داشت. محمدسعید ۳۷ ماه از جبهه اش را تنها در کردستان گذرانده بود. حرف هایی که هر چند وقت یک بار با یکدیگر می زدند، می توانست تا ابد ادامه داشته باشد، تا این که دو سه سال بعد سفرهای فکه پیش آمد.
🔹وقتی سعید قاسمی از آن سفر که به جست وجوی محمد راحت رفته بود بازآمد و عکس ها و فیلم ها را نشان دوستش داد. در قبال نگاه های مشتاق و اصرار این رفیق عزیز، خود قولی هم داد «باشد سفر بعدی اگر پیش آمد، خبرت می کنم.» و حالا موعود فرا رسیده بود و یزدان پرست که جبهه جنوب را ندیده بود همراهشان شد. به گمان آنکه باید خیلی زودتر می آمده است، نفس زنان خود را رساند.
🔹بچه ها این میهمان تازه را نمی شناختند. همه برای مصاحبه می آمدند، اما او؟ سعید قاسمی معرفیش کرد و توضیحاتی داد. اما اصغر بختیاری به هنگام صرف ناهار آن روز دست از شوخی هایش برنمی داشت. ناهار قیمه داشتیم. گفتم «حاج سعید! این غذای روایته. هر که می خوره، باید برای روایت کاری بکند» و ایشان لبخند می زدند و چیزی نمی گفتند و تا آخر هم ما چندانی صحبت کردنشان را ندیدیم. به هر صورت ایشان هم همراه بچه ها راهی شدند.
🔹چون نفراتمان زیاد بود قرار شد دو ماشین وسایل و بچه ها را با خودش ببرد و ما هم که از قبل بلیت برایمان جور شده بود، با هواپیما برویم. قرار گذاشتیم در سه راهی فکه به هم ملحق شویم. بچه ها بعد از ناهار حرکت کردند و ما ساعت ۱۰ شب همان روز. از فرودگاه حاجی اصرار کرد هر طور شده، برای شهید دهقان هم بلیت تهیه کنیم. ایشان جانباز جنگ بود و اوضاع کمرش هم اصلاً تعریفی نداشت. به اهواز که رفتیم شب را در مهمانسرای استانداری خوابیدیم و صبح اول وقت راه افتادیم به طرف اندیمشک.
🔹در راه سری هم به شوش دانیال زدیم؛ برای زیارت و خرید به قول بچه ها توشه راه. آنجا یادم هست که حاجی دو تا چفیه خرید؛ از آن چفیه های عربی که در عکس هایشان هم اگر دقت کنی، هست؛ کلفت تر و بزرگ تر از چفیه های معمولی. بعد آمدیم سه راهی فکه و به بچه ها که داخل ماشین یا زیر درخت ها در حال استراحت بوده و منتظر ما بودند ملحق شدیم و از آنجا یک راست رفتیم بُرقازه.
🔹داخل یک سنگر سوله ای شکل مستقر شدیم. با بچه های تفحص یک جا بودیم. آنجا تا فکه یک ساعتی راه است. یادم نیست ناهار خوردیم یا نه که باران تندی شروع به باریدن کرد. از آن باران های منطقه خوزستان که معروف است و سیل راه می اندازد. سنگر را آب گرفت و هر چه را داشتیم خیس کرد. پتوها، قند و چایی، وسایل را...
🔹حاج قاسم به کمک بچه ها، با یک سطل آب ها را بیرون ریختند و وسایل را هم آوردند بیرون و مشغول خشک کردنشان بودیم که هوا دوباره آفتابی شد. هنوز البته لکه های ابر توی آسمان بود. حاجی گفت برویم منطقه. هنوز تا تاریک شدن هوا وقت داریم. راه افتادیم سمت پاسگاه رشیدیه.
🔹آن روز حاج سعید و حاج قاسم خاطره هایی گفتند که ضبط کرده ایم و فیلمشان هست. کانال کمیل محور حرف های آن روز بود. تو راه برگشت بچه ها سرود «کجایید ای شهیدان خدایی» را خواندند که رمضانی آخر یکی از نوارها ضبط کرد. وقتی نوار را عقب کشید و برای حاجی گذاشت، خوشش آمده بود. گفت «یادتان باشد فردا بگوییم بچه ها بخوانند که مفصل تر ضبط کنیم».
🔹حاجی عجله داشت که ساعت ۲۱/۳۰ بُرقازه باشیم تا قسمت ششم شهری در آسمان را که ساخته بود ببینیم. بگذریم که برنامه را آن شب یک ساعتی زودتر پخش کردند و حاجی خیلی از این موضوع ناراحت شد و گفت که باید به آقا مهدی همایونفر بگوییم اعتراض کند چرا ساعت پخش برنامه را تغییر داده اند؟ بعد صحبت فردا شد که «باید زودتر حرکت کنیم. چرا که نماینده ارتش تا ظهر بیش تر همراهان نخواهد آمد.»
🔹به همین جهت زودتر شام را که چندتایی کنسرو بود خوردیم که بخوابیم. ضمن این که برق آنجا را یک ژنراتور کوچک تأمین می کرد که زود خاموشش می کردند و سنگر می شد ظلمات. سنگر، که سوله ای دراز و بزرگ بود، حال در تاریکی فرو رفته بود. بچه ها کنار هم خوابیده بودند؛ خسته از تلاش روزانه. مرتضی اما شب خفتن تا پگاهِ صبح را عادت نداشت. سربازانی که آن شب را تا به صبح نگهبان بودند، وضو و نماز شب و گریه های سیدمرتضی را به یاد می آوردند.
🔸منبع:(خاطرات جمعی از همراهان شهید آوینی در لحظه شهادت)
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
🔷 ماجرای آخرین سفر شهید آوینی به فکه در تاریخ ۱۳۷۲/۱/۱۸ و شهادت، از ابتدا تا انتها (بخش چهارم)!
🔹یکی ساعتی را به خاطر می آورد که سید به او نزدیک شد و ضمن شوخی هایش از او خواست که اگر خسته شده بگذارد به جایش پُست بدهد و او هم تشکری کرده بود. سرباز در انتظار روزهایی که اجبار خدمت به سر آید و بتواند به میان شهر و جمع خانواده اش که حالا در این شب های عید فقط او را کم داشتند بازگردد. در حیرت بود که چه می خواهد این مرد از بیابان خدا، که جز خار و درختچه هایی که اندازه شان به ندرت از قامت آدمی فراتر می شد و سربازان دشمن، مین ها، که هنوز در آن جان می طلبیدند، چیزی نداشت!
🔹یک ربع، بیست دقیقه ای بیش تر نمانده بود تا نماز قضا شود. داشتم بچه ها را صدا می زدم که دیدم مرتضی بیدار است. کمی بعد از نماز حرکت کردیم. صبحانه را توی ماشین خوردیم. حاجی نان و پنیر را خودش لقمه می کرد و دست بچه ها می داد. خاطرم هست که صبح جمعه بود: ۲۰ فروردین. هدف آن روزمان قتلگاه بود. جایی که در عملیات والفجر ۱، شهدا و بچه های مجروح را آن جا گذاشته بودند تا سر فرصت به عقب منتقل کنند و این فرصت پیش نیامده بود و همه مظلومانه همان جا مانده بودند.
🔹بچه ها قرار بود خاطرات و ماجراهای این مکان را تعریف کنند و حاجی اصرار داشت که حتماً آنجا را پیدا کنیم تا مصاحبه ها همان جا ضبط شود. خیلی راه نیامده بودیم که بین بچه ها اختلاف شد؛ سر این که قتلگاه کدام طرف است. احمد شفیعی ها و حاج سعید یک مسیر، و شهید دهقان و بقیه مسیر دیگری را پیشنهاد می کردند. ناچار دو گروه شدیم و همانطور که پیش می رفتیم، فاصله مان هم از هم بیش تر و بیش تر می شد. اما هنوز گروه بچه ها را می دیدیم و صدایشان را می شنیدیم.
🔹رسیدیم جایی که معبر تمام شد. حجت معارف وند که در ستون ما بود ،یکی دو تا نبشی از توی خاک درآورد و روی حلقه سیم خارداری که مانعمان شده بود انداخت. یکی یکی رد شدیم. همین جا بود که بین ما و بختیاری و صابری فاصله افتاد. اصغر گرگی نشسته بود و داشت از یک لنگه پوتین عکس می گرفت و یوسف هم کنارش ایستاده بود. از برنامه خرمشهر به این طرف، یک دوربین VHS و یک دوربین عکاسی همراهمان بود که از پشت صحنه ها عکس و تصویر می گرفتیم. اما آن روز فراموش کردیم دوربین را همراهمان بیاوریم.
🔹فقط اصغر گَه گاه عکس می گرفت. خیلی آهسته راه می رفتیم. حاجی اعتراض کرد که چرا تندتر نمی رویم. حاج سعید گفت میدان مین است، باید طمأنینه کرد آوینی جان! بچه ها تقریباً پا جای پای هم می گذاشتند. دو طرفمان ادوات و تجهیزات رزمنده ها بعد از قریب ۱۰ سال هنوز روی زمین پراکنده باقی مانده بود. چند بار اصرار کردم که از لباس ها و پوتین های بچه ها که روی زمین افتاده بود تصویر بگیرم که حاجی می گفت بریم زودتر به قتلگاه برسیم جز یک جا، که ستون را نگه داشت و خواست که از راه رفتن بچه ها فیلم بگیرم.
🔹کمی از قدم برداشتن حاج سعید و یکی دیگر از بچه ها تصویر گرفتم. چند ثانیه ای هم از یک گلوله آرپی جی که روی رمل ها افتاده بود و کاملاً زنگ زده بود. بعد دوربین را چرخاندم سمت شفیعی ها که داشت لای بوته ها را جست وجو می کرد که یک باره با صدای زیاد انفجار روی زمین افتادیم!
🔹از میان حدود ۳۰ نوع مینی که در قتلگاه فکه باقی مانده بود، سید مرتضی پا بر مین والمری گذاشت؛ مینی استوانه ای شکل با شاخک هایی حساس. تکانی کوچک کافی است تا اولین ضامن آزاد شود و فنری را که به رشته ای ۳۵ سانتی متری متصل است رها کند، بالا پریدن مین و انفجار آن در ارتفاع نیم متری از سطح زمین، تراکش های مین را در همه جهات می پراکند.
🔹جز حجت الله معارف وند که در ابتدای ستون حرکت می کرد و نیز بختیاری و صابری که چند متری از جمع فاصله داشتند، کسی از ترکش ها بی نصیب نماند. اصغر بختیاری خود را به جمع رساند و وقتی گرد و غبار حاصل از انفجار فرو نشست، اولین عکسش را گرفت: متوجه نبودم دارم چه می کنم. حالا هم وقتی عکس های آن روز را نگاه می کنی، می بینی که وضوح لازم را ندارند. عکس می گرفتم و جلو می رفتم. در همین حین صدای حاجی را می شنیدم که به مرتضی می گفت: شعبانی! فیلم بگیرد.
🔸منبع: (خاطرات جمعی از همراهان شهید آوینی در لحظه شهادت)
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدرود ای بزرگ ترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا ، بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها . . .
تموم شد....
امشب شب آخره
این یک روز رو قدر بدونیم
خدایا در روزهای پایانی این ماه بیکران رحمت و مغفرت ، ما را مشمول رحمت بی پایانت قرار ده
و این وداع را آخرین وداع ( باماه مبارک رمضان ) عمرمان قرار مده . . .
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
🔷 ماجرای آخرین سفر شهید آوینی به فکه در تاریخ ۱۳۷۲/۱/۱۸ و شهادت، از ابتدا تا انتها (بخش پنجم)!
🔹وضع حاجی و یزدان پرست از همه بدتر بود. مین بین آنها منفجر و از زیر زانوها تا قفسه سینه شان به شدت مجروح شده بود. پای چپ حاجی هم از بین پاشنه و زانو قطع شده بود و به پوستی بند بود. رمضانی هنوز متوجه اوضاع نشده بود. به همین دلیل مدام داد و فریاد می کرد تا این که معارف وند متوجه اش کرد که پشت سرش را نگاه کند و اوضاع بچه ها را ببیند.
🔹رمضانی که دید، ساکت شد. شعبانی از دوربین ناامید شده بود. ترکش، نوار فیلم را دوخته بود به دستگاه تیپ. چهار پنج تایی عکس گرفته بود که دیدم دیگر نمی توانم. دوربین را دادم دست شعبانی، که او هم چند تایی عکس از آن صحنه ها گرفت. بچه ها از هر چه دم دستشان بود، از چفیه گرفته تا کمربند، استفاده کردند تا جلوی خون ریزی یزدان پرست و حاجی را بگیرند. حتی زیرپیراهن هامان را هم از تن درآوردیم.
🔹یزدان پرست تا از هوش نرفته بود زیر لب ذکر می گفت. موقعی که حاج سعید می خواست ترکش را که گوشه چشمش در بیاورد گفت طوری نیست، بگذارید سرجایش باشد اما سعید اعتنا نکرد و با دست ترکش را بیرون کشید.
🔹بچه های ستون دوم هم که صدای داد و فریاد ما را شنیده بودند به ما ملحق شدند. مانده بودیم چه کنیم هر کسی چیزی می گفت. حاج قاسم گفت که چهار تا نبشی بیاریم. سریع چهار تا نبشی از توی رمل در آوردیم و بعد با اورکت ها و چند تا چفیه، مثلاً دو تا برانکارد درست کردیم. همه این کارها ظرف چند دقیقه انجام شد.
🔹یزدان پرست و حاجی را روی برانکارد گذاشتیم. یزدان پرست دیگر از هوش رفته بود اما تا آمدیم حاجی را از جایش بلند کنیم، اعتراض کرد که من را همین جا بگذارید بمونم. می خواهم همین جا شهید بشم. هنوز به مخیله هیچ کداممان نمی گذشت که شهادتی در کار باشد. معارف وند که تو حال خودش نبود، با ناراحتی به حاجی رو کرد که آقاسید بگذارید کارمان را بکنیم. هر جا مُقَدَّر است شهید بشی، شهید می شی.
🔹چهار نفر برانکارد حاجی و چهارنفر دیگر برانکارد یزدان پرست را بلند کردیم و راه افتادیم. می خواستم رمضانی را روی دوشم بگیرم که نگذاشت. دستش را حمایل گردنم کرد و از دنبالشان آمدیم. آقای حسینی هم که معروف بود به حشمت تک پا، مسیر را پاک می کرد تا راحت تر و سریع تر برسیم. هر چند وقت یک بار، فرصت می شد و کنار برانکارد حاجی قرار می گرفتم. به واسطه حرکت بچه ها و ضعفی که داشت کم کم غلبه می کرد، سرش آرام آرام به عقب متمایل می شد.
🔹لحظه های آخر، قبل از اینکه حاجی کلاً بی هوش شود متوجه ذکر هایی بودم که مدام زیر لب تکرار می کرد؛ یا زهرا می گرفت، سه بار دعای «اللهم اجعل مماتی شهاده فی سبیلک» را خواند و بار آخر بود که از روی برانکارد به حالت نیم خیز بلند شد و گفت: «خدایا گناهانم را ببخش و شهیدم کن» این آخرین حرفش بود بعد روی برانکارد افتاد و بی هوش شد.
🔹از میدان مین که بیرون آمدیم، بچه ها، حاجی و یزدان پرست را روی زمین گذاشتند. پریدم داخل ماشین تا پیچ های صندلی عقب را باز کنم. مشغول وَر رفتن با پیچ و مهره ها بودم که رمضانی سرم داد کشید که اصغر! صندلی را بشکن چی کار می کنی؟! با دو سه تا لگد صندلی را شکستم و شد عین تخت. حاجی و یزدان پرست را روش خواباندیم.
🔹حشمت تک پا هم سریع نشست پشت فرمان و تا بیمارستان یک ساعتی راه بود. به هر پاسگاهی که می رسیدیم، چراغ می زدیم و رد می شدیم. بچه های ارتش قبلاً اطلاع داده بودند. توی راه شهید حاج قاسم دهقان سرش را مدام می گذاشت روی سینه حاجی و می گفت که هنوز قلبش می زند. تو را به خدا دعا کنید، حمد بخوانید، عجله کنید و...
🔹شهید دهقان سرش را روی سینه سید می گذاشت و از روی امید روایتی را به خاطرشان می آورد: اگر سوره حمد را از روی یقین هفت مرتبه خواندید و مرده ای زنده شد متعجب نباشید. حاج قاسم دهقان امید داشت سید مرتضی را یک بار دیگر در شهر ببیند.
🔹اما سید داشت آرام آرام از جمعشان فاصله می گرفت. در فکه کاری ناتمام داشت که می باید انجامش می داد. صدای بچه های گردان کمیل را می شنید که همت را صدا می زدند حاجی، سلام ما را به امام برسان بگو عاشورایی جنگیدیم. و گریه همت را که ملتمسانه سوگندشان می داد تو را به خدا تماستان را قطع نکنید. با من حرف بزنید. عطالله بحیرایی را می دید که با آن پای نیمه فلج مدام زمین می خورد اما دوباره بر می خاست و پیش می دوید. کریم نجوا را که از کنار بچه ها می دوید و می خندید بچه ها دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره یکی می افتادف یکی بلند می شد، یکی آب می خواست، زمین تشنه بود، آسمان تشنه بود...
♦️و اینگونه بود که سید برنامه عاشورایی اش را ساخت و خود نیز به کاروان عاشورا پیوست.
🔸منبع: (خاطرات جمعی از همراهان شهید آوینی در لحظه شهادت)
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
سه شب قبل از شهادت، شهید محسن صداقت خواب سردار شهید سلیمانی را در محل کارش می بیند.
شهید گلایه می کند که دوستانم رفتند و من تنها موندم.
سردار سلیمانی هم در پاسخ فرموند: نگران نباش تو هم بزودی به ما ملحق می شوی و شهید چقدر زود به آرزوی قلبی اش رسید.
خاطره از همسر شهید محسن صداقت
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
📌از زمان آغاز درگیریهای حزبالله و رژیم صهیونسیتی تاکنون ۲۷۴ رزمنده حزبالله لبنان در راه قدس به شهادت رسیده اند
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ صدای شهید آوینی می شنوید.....
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران )
https://eitaa.com/khademshohada_anar
#خاطرات_شهید
●محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیئت برود .در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد.
یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت
●بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی به یادت بودیم. انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم.
گفتم: "محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی"
آخرین تماسش با مادرش، سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید اخلاص داشته باشی .
●محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود:
"این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"تخففوا تلحقوا...سبکبار شوید، تا برسید...شرط شهادت، خلاصه شده در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام،سبکبار شدن... خالص شدن...
و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند ...
#شهید_محمدرضا_دهقان
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از خرمشهر تا مسجدالاقصی
🔹شهید حسن باقری که بعد از آزادسازی خرمشهر «پیچیدگی» ادامهی جنگ را میبیند، خروج از این موضوع را در «نوآوری» و «نقطهزنی» مییابد و شهید حسن طهرانیمقدم که رشد یافتهی مکتب دفاع مقدس است با محور قرار دادن همین سهگانه و با آرزوی نابودی اسرائیل، جریان موشکی را ادامه میدهد و امروز این جریان که از دفاع مقدس نشأت گرفته، با اقتدار هیمنهی پوچ اسرائیل را در هم میشکند...
آری زمانی که سخن از ساخت آینده مبتنی بر گذشتهی آیندهساز به میان میآید، چنین تصویری در نظر ماست...
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابراهیم هادی چجوری
شهید ابراهیم هادی شد؟
#حسین_یکتا
طرح نذرنان به مناسبت ولادت شهید بزرگوار اجرا میگردد
لطفا در صورت تمایل برای شرکت در طرح نذر نان وجه واریزی خود را به شماره کارت ذیل واریز نمایید
بانک ملت :۶۱۰۴۳۳۷۸۹۱۱۴۰۰۲۰
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
📸 #گزارش_تصویری
🏴 #جلسه_هفتگی
🎉#ولادت_حضرت_فاطمهمعصومه_س
🗓پنجشنبه١۴۰۳/۰۲/۲۰
#هیئت آلیاسین "عليهمالسلام" شهرستان انار
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
#عکاس:خادم الشهدا علی دهقان
https://eitaa.com/khademshohada_anar
#گزارس تصویری
#شهدای_خدمت
🗓 پنجشنبه١۴۰۳/۰۳/۰۳
🎙بهکلام:
#حجت_الاسلام_بلوچی
🎙بهنفس:
#کربلایی_حسین_واحدالعین
📌#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران )
عکاس :خادم الشهدا علی دهقان
https://eitaa.com/khademshohada_anar
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
🎊جـــــشــــــن بــــــزرگ غـــــــدیــــــــر🎊
👨👩👧👦ویژه دبستانی ها همراه با خانواده
✅حضور برای عموم آزاد
با حضور مهمانان ویژه:
😘گروه بهشاد😘
😍عـــــــمـــــــو تـــــــقــــوی و زارعی
و
🐰عــــــــروســــــک ها
و
🥰گــــــروه ســـــرود مـــــصـــبــاح الهدی
و
پرده خوانی غدیر🥰
🎁هـــمــــراه با مسابقه و جایزه
❤️شام مهمان سفره امیرالمومنین (ع) هستید
⏰ زمان: ســـه شـــنــــبــه ۵ تــــیـــــر ساعــت۲۰
⛳️ مکان: چـــــمـــــن مـــصــــنوعی،شــــهـــــرک ســــــجادیـــــه
❤️هــیـأت آل یــاســیـــن شـــهــرستان انار
#هیات_آل_یاسین_شهرستان_انار
#غدیر
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
با سلام
موضوع :گزارش تصویری
#جشن بزرگ عید غدیر
مکان برگزاری :شهرک سجادیه (چمن مصنوعی)
تاریخ برگزاری :پنجم خرداد ماه ۱۴۰۳
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
📸 #گزارش_تصویری
🥀 #عزاداری_دهه_آخر_صفر
🌒 #شب_آخر
🗓چهارشنبه١۴۰۳/۰۶/۱۴
🚩 هیئت آلیاسین "عليهمالسلام" شهرستان انار
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران
https://eitaa.com/khademshohada_anar
📸 #گزارش_تصویری
🥀 #عزاداری_دهه_آخر_صفر
🗓سه شنبه١۴۰۳/۰۶/۱۳
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران )
https://eitaa.com/khademshohada_anar
با سلام
❇️موضوع :گزارش تصویری
⭕️اردو جهادی ۳۰شهریپر ماه ۱۴۰۳
❇️شهرک امام رضا( ع )شهرستان انار
#گروه جهادی بشارت
#کمیته خادم الشهدای شهرستان انار (واحد برادران )
https://eitaa.com/khademshohada_anar
با سلام
❇️موضوع : برگزاری اردو جهادی
⭕️گزارش تصویری
❇️برگزاری اردو جهادی در مدرسه شهید علیزاده
❇️مورخ جمعه ۱۸ آبان ماه
#گروه جهادی شهید فخری زاده
#گروه جهادی بشارت
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(برادران )
🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
https://eitaa.com/khademshohada_anar
AudioMix_AudioCutter_AudioMix_AudioMix_AudioCutter_برونسی.mp3
3.93M
📻رادیوبهشت
📌کاریازگروهرسانههیئتآلیاسین"ع"
🎙|گویندگان
حسینواحدالعین و امینخوشکلام
📃|موضوعبرنامه
روایت عاشقی
🗓چهارشنبههایهرهفته
#رادیوبهشت
#بهشتآلیاسین
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت سرهنگ دوم پاسدار محمد رضابیاضی پورراخدمت خانواده محترم ایشان، همکاران عزیز ودوستان گرامی تبریک و تسلیت عرض نموده، از درگاه خداوند منّان، رحمت واسعه الهی و علوّ درجات اخروی برای آن شهید سعید و صبر و اجر و توفیق ادامه راه نورانی شهداء در پاسداری از اسلام عزیز و ارزش های والای انقلاب اسلامی را برای بازماندگان گرامی و همرزمان ایشان آرزومندم..
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران)
https://eitaa.com/khademshohada_anar
🔰 روابط سپاه ثارالله کرمان در اطلاعیه ای زمان تشییع و تدفین شهید محمدرضا بیاضی پور را منتشر کرد.
متن اطلاعیه:
💠بسم رب الشهداء و الصدیقین
◾️ ضمن تبریک و تسلیت شهادت پاسدار رشید اسلام سرهنگ محمدرضا بیاضی پور به اطلاع عموم مردم شهید پرور استان کرمان بویژه مردم نجیب رفسنجان و انار می رساند مراسم تشییع و تدفین آن شهید عزیز فردا یکشنبه ۲۷ آبان ماه به شرح ذیل برگزار می گردد:
▪️تشییع در رفسنجان فردا ساعت ۸ صبح از میدان ابراهیم تا میدان شهدا
▪️تشییع و تدفین در بیاض فردا ساعت ۱۰ صبح از مسجد جامع تا گلزار شهدا
⭕️با عرض سلام خدمت خادمین گرانقدر
شهادت سرهنگ پاسدار محمدرضا بیاضی پور خدمت همه شما خادمین گرانقدر تسلیت و تهنیت عرض میکنم
ان شاءالله فردا رأس ساعت ۱٠ مسجد جامع بیاض برای مراسم استقبال و تشییع شهید بزرگوار حضور به هم رسانید.
#کمیته خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران)
. https://eitaa.com/khademshohada_anar