#خاطرات_شهدا
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰
@khademshohada_znj
🔺شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟
مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانهی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت. شمارهاش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلامعلیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»، گفتم: «بله!»
مِنمِنکُنان گفت: «همسرتان...». با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!» گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.» من بغض کردم. یکلحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شمارهی مهدی است و اذیّتت میکند. منم خندهام گرفت اما خودم را کنترل کردم.
با لحن شوخی-جدی گفتم:«آقا ولش کن! این شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟» با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت:«تو چقدر نامردی! منو به شاسیبلند فروختی؟» گفتم:«تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!»
🌷شهید مدافعحرم #مهدی_موحدنیا
🍃 به روایت : همسر شهید
@khademshohada_znj
مقصود من از باده و پیمانه حسین است
آرامِ دلِ خسته و دیوانه حسین است ...
فخر است گداییُ طلب کردنِ حاجات
وقتی که گدا پرورِ این خانه حسین است ...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
شبتون حسینی
@khademshohada_znj
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی
@khademshohada_znj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از دیدار حضرت آیتالله خامنهای با خانواده شهید آرمان علی وردی، در حاشیه دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی
@khademshohada_znj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امضای طومار مردمی برای «اجرای قانون عفاف و حجاب» در بیش از ۱۰۰ نقطه پایتخت، همزمان با برگزاری نماز عید سعید فطر
#حجاب
#قانون_را_اجرا_کنید
@khademshohada_znj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگو کردن ماجرای ملاقات شهید اسماعیل خانزاده با #امام_زمان عج الله تعالی فرجه توسط پدر شهید در دیدار با رهبر معظم انقلاب و واکنش رهبر عزیزمان
#شهیداسماعیلخانزاده
@khademshohada_znj
🔴 ️بعد از ۳۹ سال، خوش اومدی با غیرت ...
🔹 چقدر جای پدر و مادرت خالیه که امروز به استقبالت بیان ...
🔹 « شهید آشوری جان بت اوشانا»
🔴 ️بعد از ۳۹ سال، خوش اومدی با غیرت ...
🔹 چقدر جای پدر و مادرت خالیه که امروز به استقبالت بیان ...
🔹 « شهید آشوری جان بت اوشانا»
#شهید_مسیحی
@khademshohada_znj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"جانی بت اوشانا" وقتی برگشت که مادرش نیست؛ فردا با هم بدرقهاش کنیم
🔹اقوام این شهید میگویند:« مادرش روزهای یکشنبه که به کلیسا می رفت عکس پسرش را می بوسید و با گریه می گفت پسر من برمی گردد.
هرکس که از جبهه برمی گشت می رفتند و می پرسیدند از پسرما خبر دارید؟»
@khademshohada_znj
مژده اِی دل
که مسیحا نفسی میآید
از نسلِ حواریون ...
پیکر #شهید_جانی_بت_اوشانا
از رزمندگان آشوری دفاع مقدس
بعد از ۳۹ سال شناسایی گردید.
مراسم وداع با پیکر مطهر شهید
چهارشنبه ۶ اردیبهشت از ساعت ۱۶
معراج شهدای تهران
مراسم تشییع جمعه ۸ اردیبهشت
بعد از نماز جمعه تهران
رفقای تهرانی ، شهید خانوادهای ندارد
فرزند ایران را همراهی کنید
@khademshohada_znj
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_پناهی
🕊
@khademshohada_znj 🕊
🌷 شهید همت:
من #زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم.
@khademshohada_znj
🐷چرا مسلمانان گوشت خوک نمی خورند❓❓❓
یکی از دوستانی کە بیش از 25سال در آلمان است، تعریف میکرد؛
گفت: همکاری آلمانی دارم یه بار از من سوال کرد چرا شما مسلمانان گوشت خوک نمیخورید؟! میخواهم دلیل علمی اش را برایم بگویی که قانع شوم نه دلیلی شرعی.
⏰منم در جواب گفتم فقط یک ساعت وقت میخواهم تا با توکل به خدا با زبان آلمانی جوابی مناسب و قاطع بدهم!
💻از سایتهای اینترنت شروع کردم به جست و جو بخصوص در سایتهای علمی به زبان انگلیسی ، آلمانی و دیگر زبانها..
😳آنچه را که پیدا کردم مرا شوکه کرد در یکی از سایتهای آلمانی جواب سوالم را پیدا کردم ( شبکه المانی در امور مراقبتهای ارزشهای غذایی)
1⃣ خوک جسد و مردار گندیده میخورد حتی اگر مردار پدرش باشد.
2⃣ خوک همه چیز میخورد حتی ادرار و مدفوع خود و دیگر حیوانات
3⃣ مقدار سم کشنده در گوشت خوک 30 برابر گوشت گوسفند است.
4⃣ خوک عرق نمی کند ،پوست خوک اسفنجی است بە همین دلیل تمام کثیفی ها را جذب خود میکند این خود فاجعە است.
5⃣ برای هضم کردن گوشت گوسفند به(٦-۹)ساعت زمان نیاز است و جگر انسان برای جذب کردن مقدار کمی از سم زمان زیادی نیاز دارد؛ اما برای هضم گوشت خوک به(۱-۲) ساعت زمان نیاز است به همین دلیل جگر پوشیده و مملو از آن سم کشنده خواهد شد.
6⃣ جنس نر خوک با هر حیوان دیگری جفت می شود حتی اگر جفتش هم نر باشد به همین دلیل خوک منبع بسیاری از بیماری هاست.
7⃣ 3ساعت بعد از کشتن خوک کِرم از بدنش خارج میشود ..
8⃣ نوعی کِرم در گوشت خوک موجود است کەنە با پختن نە سرخ کردن(برشتە) از بین نمی رود.
9⃣ پختن گوشت خوک نیاز بە 6ساعت زمان دارد گوشت خوک قابل سرخ کردن نیست زیرا کم کم آب میشود تا چیزی از آن باقی نمی ماند (مانند گوشت انسان)
🔟 در سر خوک خون لختە زیادی جمع شدە است چون خوک تنها حیوانی است کە نمی تواند سرش رابە طرف بالا بلند کند.
1⃣1⃣ کرک و موی خوک جز با سوزاندن از بین نمی رود.
2⃣1⃣ خوک هرگز چیزی را که می خورد بو نمی کند بلکە اگر خوراکش پاک هم باشد قبل از خوردن آب دهان و بینی اش را به آن می مالد.
3⃣1⃣ کسانی که سازنده تاتو هستن اول روی پوست خوک آن را تست میکنند.
این است احکام دین مبین و مترقی اسلام
@khademshohada_znj
#ڪلام_شهیـــد:
خدا ، بہ صاحب الزمان صبر دهد
زیرا او منتظر ماست
نہ اینڪہ ما منتظر او باشیم
هـنگامی میشـود گفت منتظریم
ڪہ خود را اصلاح ڪنیم
#شهـید_احمد_محمد_مشلب
@khademshohada_znj
آقا مدیر کاروان اصلی آقا امید قدمیاری بودن که با اقوام خودشون اومده بودن، اصل کارهارو ایشون کردن، ماهم در مرحله بعدی مدیر زاپاس بودیم 😆. اسم آقای قدمیاری رو قطعا شنیدید، اون پولهایی که جمع میکردیم برای منازل شهدا و بچههای لب شکری که نیاز به ارتودنسی دندون و اینا داشتن، یکی از شماره کارتهایی که میگذاشتیم برا ایشون بود، همه هماهنگی ها، پیگیری ها و نظارتهارو ایشون و همسر محترمشون انجام میدادن و میدن
قبل سفر برادر امید به کما رفت 😩
🔴 برادر امید به کما رفت
بعد از اینکه امیدقدمیاری هتل کربلارو که هماهنگ کرد و قرار بود بلیطهای هواپیما رو بگیره، ناگهان برادرش امیر خونریزی مغزی کرد و رفت تو کُما، روزبهروز حالش بدتر میشد، چند روز گذشت گفت کلیههاش از کار افتاده و دیالیز میشه و کراتین خونش پایین نمیاد و خون داره لخته میشه. من خیلی نگران شدم هم برای امیر هم برای سفر کربلا که کنسل نشه، گفت دکترا هم جوابش کردن و گفتن کاراتون رو بکنید برای...... 😔
من تقریبا ناامید شدم و به اقوام گقتم احتمالا کربلا کنسل بشه، چون آقای قدمیاری تو این وضعیته😩 امید ولی ناامید نبود، گفتم کربلا میریم؟ گفت چرا نریم؟ من نوکری این خاندان رو کردم من شفای امیرو میگیرم، کربلا رو حتما میریم آقاجون بد به دلت راه نده. اونجا من خیلی دلم سوخت برای امید که انقدر امیدواره، گفتم این شرایطی که وجود داره، قطعا امیر برنمیگرده و خداکنه امید اعتقاداتش ضربه نخوره که حاجت نگرفته و الکی امیدواره
خلاصه بلیطهارو گرفت و همگی رفتیم کربلا ،خانواده ما ۵۰نفره بودیم، با اتوبوس از فرودگاه رفتیم کربلا، خانواده امید ۲۵نفره با مینیبوس رفتن. اونجا یکی دوتا مراسم گرفتیم و توش برای امیر دعا کردیم، مراسم شب جمعه داخل بین الحرمین هم برگزار شد اونجا هم امید رفت به مداح گفت برای شفای امیر دعا کنید، دعا کردن و اون شب گذشت. فرداش تو رستوران امید رو دیدم گفت امیر بههوش اومده😭 همه کاروان خودشون و کاروان ماهم که روزهای قبل دست بهدعا شده بودن از خوشحالی داشتن بال درمیاوردن
من با خودم گفتم امیر احتمالا تو کما یه چیزایی از کربلا و کاروان ما دیده. دیشب با امیدقدمیاری که صحبت میکردم گفت امیر اومده تو بخش، میگفت دکترا گفتن معلوم نیست چی شده، دکترایی که شاید برای اهدا عضو آماده شده بودن همشون هنگ بودن. گفت به امیر گفتم شفات رو از امام حسین گرفتیم، دیدم زد زیر گریه، گفتم چی شده؟ گفت من باهاتون بودم تو کربلا، اولش که روح از بدنم جدا شد انگار بند بند انگشتم داشت جدا میشد، دیدم چسبیدم به سقف و جسمم رو میدیدم، که بعدش رفتم بالا و بالا دیگه فاصله گرفتم و دیگه زمین و جسمم رو نمیدیدم و صحنه دیگری برام ظاهر شد دیدم شما با یه اتوبوس و یه مینیبوس دارید میرید کربلا، و من تو بین الحرمین اومدم پیشتون عزاداری، آخرش هم دیدم یه نوری از بین الحرمین ظاهر شد و من به جسمم برگشتم😭
به امید گفتم امیر احتمالا چیزهای بیشتری دیده و الان هنوز یادش نیومده هروقت یادش اومد هرچی گفت یادت باشه چی گفته.
السلام علیک یا اباعبدالله ❤️✋
آقای اباعبدالله ما نوکر شما هستیم
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
@khademshohada_znj
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_سیفالله_شیعهزاده
@khademshohada_znj
آه از آن لحظهی بدرود
که دیگر پس از آن
مادر از شاخه شمشاد به جز عکس ندید
تشنه جرعه وصل و
دم آخر شده بود...
چقدر عاشق و مشتاق به دیدار شهید
#صبحتون_شهدایی🌷
@khademshohada_znj
#متن_خاطره🌷
💢 به سوریه که اعزام شده بود
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ چت میکردیم
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندڪ آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است...!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..
🔺همسرشهیدعباس دانشگر
@khademshohada_znj
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت #نماز است.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات
@khademshohada_znj
#خاطرات_شهدا
● در بهار ۱۳۵۸ خبری میرسد که عدهای ضد انقلاب در ارتفاعات « گهواره » در غرب تجمع کردهاند و قصد حمله به اسلامآباد را دارند.
● تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه موردنظر حرکتی میکنند. رهبری تیم آتش را شهید کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای شیرودی میآید که «آخ سوختم، آخ» همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده شیرودی همه را میخکوب میکند. او در جواب سوالات خلبانان می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمیتونم راحت بشینم.» عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد.»
● شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه غیب شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کند، یادگاری خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم گلولههایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت گلوله باید داشته باشم.»
#شهید_علی_اکبر_شیرودی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۱۰/۲۵ تنکابن ، مازندران
●شهادت : ۱۳۶۰/۲/۸ دشتذهاب ، کرمانشاه
@khademshohada_znj
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضائی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی
@khademshohada_znj
1_1736100435.mp3
14.56M
📝 خوب کردی که رُخ از آینه پنهان کردی!
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست 💔
#دعای_عهد
🎤حاج میثم مطیعی
@khademshohada_znj