#خاطرات_شهید
💠احترام به پدر
🔸در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى.» گفتم ان شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى گيرم و مى روم. بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو.» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان شاءاللَّه چند روز ديگر برمى گردم.
🔹هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو.» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم.»
📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_ناصر_بهداشت🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر ، مازندران
●شهادت : ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران _ چنگوله
@khademshohada_znj🕊🕊
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف عباس صابری هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند.
کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم.
درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.
بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند:
بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده...
عباس در روز ۷ محرم همچون مولایش ابوالفضل العباس علیه السلام با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید.
#شهید_عباس_صابری🕊🌹
📎سردار راز ۲۱
داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی
آن طرف اروند، مدتی هم از من و او کسی خبری نداشت، آن روز ها در خانه،همه
گمان کردند علی هم شهید شده ، همه مشغول مصیبت محمود ، اما در فکر علی ؛ شاید
هم عده ای خودشان را برای شهادتش آماده کرده بودند.....
دیدند از دور، از سرکوچه ،آرام آرام می آید، اما از آمدنش عجیب تر، لباسش بود! می شد حدس زد
که کلی ترکش با خودش آورده، زخمی شده بود .
پیراهن سفیدش همه را به شک انداخت، فکر کردند او نمی داند، خواستند یک طور متوجه اش کنند، که خودش گفت: می دانم( دایی) محمود شهید شده... گفتند:اگر می دانی؛ چرا سفید
پوشیدی؟ گفت:«شهید (شدن) عزا ندارد» می گفت:«اگر شهید شدم،کاری نکنید که مردم فکر کنند پشیمان شده اید،همه که دوست نیستند.
#سردارشهید_سیدعلی_دوامی🌷
#سالروز_شهادت
@khademshohada_znj🕊🕊
کمیته خادم الشهداء زنجان
📎سردار راز ۲۱ داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی آن طرف اروند، مدتی ه
#خاطرات_شهید
○ نماز شب علی هرگز ترک نمیشد، تا طلوع آفتاب نمیخوابید. میگفتم:«علیجان! بخواب خستهای!» میگفت:«کراهت دارد.» هیچگاه نمیتوانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم.
●او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله مینشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز میکرد. سجدههای طولانی،حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز میخواند از پشت به او نگاه میکردم، میگفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجدههایت چون امام سجاد (ع) است.»
○روضهی حضرت زینب خیلی در من تاثیر میگذاشت و تنفر مرا نسبت به یزیدیان بر میانگیخت، گفت: همیشه این تصور را داشتم که اگر در زمان امام حسین (ع) بودم حتما به یاری ایشان میرفتم.
●وقتی سیدعلی 15 سالش نشده بود و میخواست به جبهه برود من مخالفت میکردم و میگفتم:«نه؛ امکان ندارد، تو بچهای جلوی دست و پای رزمندگان را میگیری».
○سیدعلی از این حرفم ناراحت و افسرده شد، گفت: لحظهای به یاد روزهایی افتادم که آرزو داشتم در زمان امام حسین (ع) بودم و به آنان یاری میدادم. حس و حال علی هم برای شرکت در جبهه و یاری امام زمان خویش همین بود. اما من اجازه این کار را به او نداده بودم. لحظهای به خودم آمدم، پسر من که از علیاکبر (ع) امام حسین(ع) بالاتر نبود.
●برای همین با رفتنش به جنگ موافقت کردم. فقط برای این رفتن شرط گذاشتم که سیدعلی من تا شهادتش به آن عمل کرد.به او گفتم: «علی جان دوست دارم تا آنجا که میتوانی به کشورت خدمت کنی، تا آنجا که در توان داری از خاک و ناموست دفاع کنی و هر چه در توان داری از بعثیها بکشی، دوست ندارم خودت را بیجهت به کشتن بدهی و مفت کشته شوی. آنجا بچهگانه رفتار نکن.
○علی نگاهی به من کرد و بعد متوجه منظورم شد که هدفم خدمت بیشتر او به خلق خدا بود و گفت:«من تمام سعی خودم را میکنم که انشاالله هرچه در توان داشته باشم برای حفظ اسلام انجام بدهم. سعی من برای خدمت به دین اسلام است.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
📎جانشین گردان مسلمابنعقیل لشگر ۲۵کربلا
#سردارشهید_سیدعلی_دوامی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۶/۱۰/۲ ساری ، مازندران ( ۲۱ رمضان)
●شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۸ شلمچه ، ( ۲۱ رمضان)
سن شهادت : ۲۱ سال
مــا عقب ماندگـان عصــر هـوس
چیزی از عاشقانہ هایت نمیفهمیم
اینجا هرچیزی بــے رنگ
از یـــاد خـــدا بــاشـــد
روشــــنفکـری اســــت ...
@khademshohada_znj🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهید مستجاب الدعوه🥀
🌼✨شهید حمید قبادی نیا که طبق فرموده آیت الله ناصری از مستجابالدعوه هستن.
دوستانی که به سفر راهیان نور میرن ، التماس دعا دارم.
🤲⚘🤲
#شهید_حمید_قبادی_نیا
#برشی_از_خاطرات 📜
عاشق کتاب و مطالعه بود و با ارزش ترین هدایا را برای دوستانش می خرید. همیشه می گفت: اگه جنگ نبود حتمآ می رفتیم دانشگاه و تحصیلاتم رو ادامه می دادم. زمانی که دوستانش ازدواج می کردند و یا بچه دار می شدند یک دوره تفسیر المیزان که در سی جلد بود برای آنها می خرید. حاج حسین کتاب را وسیله تهذیب می دانست.
#شهید_حسین_اسکندرلو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 صدای ماندگار
#جاویدالاثر_حاجاحمد_متوسلیان
متکی به وسیله نباشیم ....
🌹 روایتی از نحوه شهادت سید عبدالرضا موسوی، دومین فرمانده شهید سپاه خرمشهر
💠 او جانشین شهید جهان آرا بود که در اوایل جنگ رشادت و حماسه های بسیاری آفرید تا این که در عملیات بزرگ بیت المقدس مزد جهاد مخلصانه خویش را گرفت.
➖ یکی از همرزمان شهید میگوید:
عملیات بیت المقدس شروع شد و سپاه خرمشهر به عنوان عمل کننده در عملیات با تیپ ۲۲بدر همکاری داشت. (این تیپ در دو مرحله از عملیات شرکت کرد که تلفات زیادی نیز متحمل شد.)
🔹من نیروی اطلاعات تیپ بودم و قرار بر این شد که به جمع آوری اطلاعات منطقه و دشمن بپردازم.
🔸به اتفاق شهید موسوی نیز که فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده داشت عازم منطقه شدیم که علاوه بر آن که عبدالرضا به نیروهایش سرکشی کند وضعیت منطقه را نیز برآورد کنیم.
▪️سوار موتور تریل شدم و موسوی هم بر ترک آن. پس از طی مسافتی به خاکریزی که مابین نیروهای خودی و دشمن بود رسیدیم. در آن سوی خاکریز، کامیون عراقی را دیدیم که همانجا رها شده بود و چند جسد عراقی در دور و بر آن بود. تصمیم گرفتیم که به طرف کامیون رفته شاید برگه، سند یا مدرکی سندی در آن پیدا کنیم. سوار بر موتور با سرعت از خاکریز پرش کردیم و به کامیون رسیدیم.
🔺پس از بازرسی آن، اسناد اطلاعاتی و نقشههای باارزشی را یافتیم. سید مدارک را جمع آوری و بسته بندی کرد و فوراً ترک موتور نشست.
▫️هنگام بازگشت، عراقیها متوجه ما شدند و شروع کردند به شلیک به سمت ما. بارانی از تیرهای سلاح سبک به سمت ما میبارید و ما نیز پیاده شده و پشت کامیون پناه گرفتیم.
⭕️ در یک فرصت مناسب موتور را روشن کرده و رضا نیز پشت سرم قرار گرفت و با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردیم. از روی خاکریز پریدیم و تخت گاز به سمت نیروهای خودی تاختیم. با مطالعه اسناد و مدارک و نقشهها مشخص شد که مدارک و نقشهها حاوی اطلاعات مهمی در رابطه با عملیات بود.
🔹هنگام ظهر شهید موسوی برای اقامه نماز جماعت آماده شد و سپس برای خواندن نماز به چادر شهید قاسم داخلزاده رفت.
🌷پس از انجام فریضه نماز از بچهها خداحافظی کرد. لحظاتی نگذشت که هواپیمای دشمن در آسمان پدیدار شدند و منطقه را بمباران کردند. سید بزرگوار عبدالرضا موسوی نیز در همین زمان بر اثر اصابت ترکش راکتهای پرتابشده به شهادت رسید.
﷽
هم کریمه ست و هم از نسل کریمان، بانو!
💠 جشن بزرگ روز دختر
به مناسبت میلاد باسعادت حضرت معصومه سلام الله علیها
(ویژه خواهران)
📜 سخنران:
حجتالاسلام دهشتی
🎙 با مدیحه سرایی:
#حاج_مهدی_رسولی
🗓 جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۹:۳۰ صبح
📍گلزار شهدای پایین، حسینیه شهدا
واحدخواهرانهیئتثاراللهزنجان (رهرواناماموشهدا)
[ @sarallah_zanjan ]
[ @sarallah_zanjan_kh ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️از قدرت شهدا غافل نباشیم❤️
مادر٣شهید که دربیمارستان زیر تیغ جراحی دوام نیاورد و بیش از٢ساعت از مرگش گذشته بود با صحبت هایی که در آن عالم با سه فرزند شهیدش داشت مجدد روح به بدنش بازگشت🌹
🥀 نثار ارواح طیبه شهدا، صلوات
#خاطرات_شهید
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
💠صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
💠نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
#سالروز_شهادت
🔰 سازمان بسیج هنرمندان استان زنجان با مشارکت مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه استان زنجان برگزار می کند
💢 مسابقه دلنوشته و داستانک بهمناسبت گرامیداشت حماسه آزادسازی خرمشهر
🔻موضوعات:
▪️آزادسازی خرمشهر
▪️طوفانالاقصی
▪️دفاع مقدس
▪️مقاومت
🔻شرایط شرکتکنندگان:
▪️ساکن استان زنجان باشند
▪️رده سنی زیر ۱۸ سال
⭕️ مهلت ارسال آثار: ۱۵ خردادماه ۱۴۰۳
📍علاقهمندان میتوانند آثار خود را از طریق پیامرسان ایتا به شماره ۰۹۱۹۳۴۲۹۸۴۶ و بهصورت تایپ شده به همراه تصویر کارت ملی، آدرس و شماره تلفن ارسال نمایند.
کمیته خادم الشهداء زنجان
﷽ هم کریمه ست و هم از نسل کریمان، بانو! 💠 جشن بزرگ روز دختر به مناسبت میلاد باسعادت حضرت معصومه سل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_جواد_اللهکرم
@khademshohada_znj🕊🕊
مرا به بوی
خوشَت جان
ببخش و زنده بدار
که از تو
چیزی ازین
بیشتر نمی خواهم
#شهید_جواد_اللهکرم🌷
#سالروز_شهادت
@khademshohada_znj🕊🕊
کمیته خادم الشهداء زنجان
مرا به بوی خوشَت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمی خواهم #شهید_جواد_اللهکر
#خاطرات_شهید
● من گاهی میدیدم که ایشان نیتشان را از پرداخت صدقه، سلامتی امام زمان(عج) عنوان میکرد و معتقد بود که این نیت، موارد دیگر را نیز دربر میگیرد و بالاترین مسئلتها است. بنابراین، دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر(عج) همیشه ورد زبان ایشان بود.
●امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن (حتی سورهای از قرآن) یا زیارت عاشورا کند؛ اگر هم فراموش میکرد، تلاوت را قطع میکرد و بعد از دعای فرج، ادامه میداد. گویا احساس میکرد که بدون دعای فرج اعمال اش مقبول نیست و باید آن مقدمه و آن دعا برای سلامتی حضرت حجت(ع) همیشه وجود داشته باشد. این مسئله برای ما هم عادت شده و حتی بچهها نیز از ایشان یاد گرفتهاند که همیشه اعمال و دعاهایمان را با دعا برای سلامتی امام عصر(عج) آغاز کنیم.
●بسیار دیده بودم که ایشان در شرایط و موقعیتهای مختلف، نشسته یا ایستاده، در حال تماشای تلویزیون یا حین راه رفتن، گویی ناخودآگاه چیزی از ذهن و دلشان میگذشت و دست بر سر میگذاشت و به امام زمان(عج) سلام میداد. نمیدانم در آن شرایط چه چیزی به دل ایشان خطور میکرد ولی این برای من همیشه جای تعجب بود که چطور همیشه و در هر حال، ارتباطشان برقرار است. اینگونه نبود که فقط در موقعیتهای خاص به یاد حضرت(عج) بیفتد یا دیگران به ایشان یادآوری کنند، بلکه در هر شرایطی در زندگی روزمره گویا این ارتباط حفظ میشد.
✍راوی؛همـسر شـهید
#شهید_جواد_اللهکرم🌷
#سالروز_شهادت
کمیته خادم الشهداء زنجان
﷽ هم کریمه ست و هم از نسل کریمان، بانو! 💠 جشن بزرگ روز دختر به مناسبت میلاد باسعادت حضرت معصومه سل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محال است بہ #لبخندش نگاه کنے
و حال دلت عوض نشود
لبخندش فرق دارد چون
از عمق وجود مے خندد..
#شهید_ابراهیم_هادی
شھید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد..
شهــــید...
رضایت نامہ دارد...
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد...
شهـــید...
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
شھادت اتفاقے نیست...
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیرے...
#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س❤️
کمیته خادم الشهداء زنجان
﷽ هم کریمه ست و هم از نسل کریمان، بانو! 💠 جشن بزرگ روز دختر به مناسبت میلاد باسعادت حضرت معصومه سل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا