#نمازاول_وقت
#سیره_شهدا
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای میایستی وسط بچهها نماز میخونی؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها به نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
🔹 میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم،
باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
💖شهید منصور ستاری به روایت همسر💖
#شهید_ستّاری
#نمازاول_وقت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷
20.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: تصور آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی از همپیمانان آنها مبنی بر پایان مقاومت کاملاً اشتباه است/ آن کسی که ریشهکن خواهد شد اسرائیل است.۱۴۰۳/۹/۲۷
🌴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[السَّـلاَمُ عَلَى مَحَالِّ مَعْــرِفَةِ اللَّهِ ...
سلام بر شما ڪه دلهـــــایتان محل معرفتــــ خداستــــ ....
سلام
صبحتون منور به نور شهدا 🌺
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
#وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🇮🇷لحظه_ای_باشهدا
🌺 روشنای خانه
2️⃣ #قسمت_دوم
اینبار متفاوت بود، و بیشتر ماند
🔸 ما همیشه از عمو میخواستیم که برایمان دعا کند تا صاحب فرزند دیگری شویم و ایشان هم خواستهمان را اجابت میکردند. چون میدانستم همیشه نماز شب میخوانند، میخواستم که فراموشمان نکنند. خیلی وقتها با تسبیح صلوات میفرستادند و اگر نداشتند، با مقداری نخود این کار را میکردند و هر نخود، نشانهی هزار صلوات بود. من آن نخودها را به عنوان تبرک برمیداشتم تا در غذا بریزم.
💓 وقتی عمو خبردار شدند که به خواست خدا داریم صاحب فرزند دوم میشویم، از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند.
🌷 بعضی وقتها که میفهمیدیم زن عمو میخواهد بیاید و ایشان میگفتند که احتمال دارد عمو هم باشند، خیلی به دیدنشان امیدوار میشدیم. گاهی همسرم به یکباره میگفت که عمو به تهران آمده و فقط چند ساعت حضور دارند. ما برای دیدنشان به تهران میرفتیم و در حد همان چند ساعت ملاقاتشان میکردیم.
🌿 عید امسال بعد از شش یا هفت ماه، نزدیک سحر بود که بیخبر آمدند. ما خواب بودیم. زن عمو همه را بیدار کردند و من که خیلی دلتنگ عمو بودم، بعد از مدتها ایشان را دیدم. هر بار که میآمدند، میگفتند که چند روز قرار است بمانند؛ اما این بار نگفتند، و ما هم دلمان نمیآمد بپرسیم. اما ریحانه، دختر خواهر شوهرم هر شب از عمو میپرسید: فردا هم هستید؟ و ایشان هم میگفتند: «بله، هستم.» ما هم خوشحال میشدیم و هم تعجب میکردیم. چون سابقه نداشت.
🌙 در ماه رمضان سالهای قبل، دعوتهای افطار را همراه ما نمیآمدند؛ ولی این دفعه هر کجا دعوت شدیم آمدند. حتی جاهایی که ما فکرش را هم نمیکردیم. این بار از سحر روز یکشنبه تا جمعه کنار ما ماندند.
🌹 عمو گفتند که روز جمعه قرار است بیایند دنبالشان و بروند. در آن چند روز قرار بود یک سفر مشهد هم بروند؛ ولی به دلایلی بهم خورد و خیلی ناراحت شدند.
شبِ قبل از رفتن، وقتی که از مهمانی برگشتیم، برخلاف دفعات گذشته که میرفتند برای استراحت، این بار چراغها را روشن کردند و خیلی سرحال و با نشاط نشستند. همه دور هم نشستیم و گرم صحبت شدیم.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#طریق_القدس #شهید_زاهدی
🇮🇷 🌷🇮🇷🌴🥀🥀لحظه_ای_باشهدا
🌺 روشنای خانه
3⃣ #قسمت_سوم
حرفهایی که بیشتر، وصیت بودند.
📖 کمی بعد، عمو مشغول قرآن خواندن شدند و ما هم در کنار ایشان و با دوربین منزل، شروع به گرفتن عکسهای یادگاری کردیم. من به ایشان گفتم حالا که دور هم هستیم به ما ملحق شوید، ایشان هم قرآن را بستند و شروع کردند با همه صحبت کردن.
🔸 عمو با لحنی وصیتگونه با پسرهایشان حرف زدند. سفارش همسرشان را کردند و گفتند: «اگر من نبودم، خیلی حواستان به مادرتان باشد.»
دفعات قبل که لحن عمو این طور میشد، همسرم با شوخی حرف را عوض میکرد؛ اما این بار نتوانست و هرکاری کرد عمو حرفش را پیش برد.
✉️ ایشان سال خمسیشان را شب بیست و سوم ماه رمضان گذاشته بودند. به همسرم هم خیلی تاکید داشت که هر کاری در این چند شب قدر انجام بدهی ثوابش چندین برابر ایام دیگر است. همسرم نیز به تقلید از ایشان سال خمسیاش را در شب قدر قرار داده است. به برادر شوهرم که کارهای مالی عمو را انجام می داد، گفتند که از مالشان به چه اندازه کنار بگذارد.
🔹 بعد سفارش محمد علی را به ما کرد. زن عمو از این حرف ها خیلی ناراحت شدند و به آشپزخانه رفتند، چون عمو خیلی سفارش ایشان را به پسرانشان می کرد که مبادا بگذارید تنها بماند. زن عمو هم طاقت شنیدن چنین حرفهایی را نداشتند.
بعد از کمی صحبت و بگو و بخند و عکس گرفتن خوابیدیم. صبح فردایش هم بعد از خوردن سحری عمو به گلستان شهدا رفتند.
📣 اذان ظهر هم، عمو گفتند: «خب دیگه وقت رفتن ما شد.» نماز را به ایشان اقتدا کردیم. تا جلوی در بدرقه شان کردیم. با همه به گرمی خداحافظی کردند. 👋🏻
🌷 همیشه همسرم به اصرار دست و پای پدرشان را می بوسید. این بار هم با این که عمو مانع میشدند، این کار را انجام داد.
عمو رفتند و ما دیگر ایشان را ندیدیم تا ملاقات در معراج شهدا ...
⏪ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: عروس شهید زاهدی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#طریق_القدس #شهید_زاهدی
🇮🇷 🌷🇮🇷🌴🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ســلام
☕️صبح جمعه تون بخیـر
🌼ان شاءالله که
☕️جسم و جانتون سالم ..
🌼لبتون خندون..
☕️خوبیهاتون پایدار...
🌼لحظاتتون پر از برکت
☕️و زندگی تون پراز
🌼شادی و آرامــش باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦⃟░⃟💓✦⃟░⃟🌼✦⃟░⃟💓✦⃟░⃟🌼
💓ســـلام
🌼صبح آدینه تون گلبارون
💓جمعه تون شاد و عالی
🌼امـروزتون
💓خوش و خرم
🌼روزتون قشنگ
💓دلاتون مملو از عشق
🌼احوالتون آرام
💓لبتون خندون
🌼و هزارآرزوۍ زیبـا
💓براتون از خداوند خواستارم
٠٠••●●❥❥❥❥🌼
٠٠••●●❥❥❥❥💓
٠٠••●●❥❥❥❥🌼