.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا
🔅 بعضی ها خیال می کنند که #تشریفات و توی هتل چنین و چنان رفتن، سالن های گران گرفتن، خرج های زیاد کردن، عزت و شرف و سربلندیِ دختر و پسر را زیاد می کند.
✳️ نخیر عزت و شرف و سربلندی دختر و پسر به انسانیت و #تقوی و پاکدامنی و بلند نظری ِ آن هاست نه به این چیزها...
.
📚 خاطرات سردار
شهید حسن آقاسی زاده، ص 121
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💞
🍃🌸 سه تایی رفتیم خرید؛ من و #حاجی و مادرم. اذان مغرب بود اول نماز خواندیم، بعد هم راه افتادیم توی بازار. یک آینه و شمعدان خریدیم؛ یک مانتو، یک دست بلوز و دامن، دوتا هم چادر. می خواستیم همه چیز ساده باشد. هر چند خیلی ها خریدمان را که دیدند تعجب کردند. من و یونس #راضی بودیم، اهمیتی نداشت دیگران چه می گویند.
#به_روایت_همسر_شهید
🌷 #شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی🌷
فرمانده تیپ امام حسین علیه السلام
لشکر 41 ثارالله
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💞
✳️ صیغه #عقدمان را حضرت امام خواندند. بعد از مراسم عقد، با هم رفتیم #بهشت_زهرا. عهد بستیم تا زمانی که زنده ایم، در #خط_امام باشیم و رهرو راه #شهدا.
🔅 سر خرید عقد، دو تا #حلقه_نقره گرفتیم. روی هر دویش حک شده بود " #تنها_رهِ #سعادت_ایمان_جهاد_شهادت "
🌷 #شهید_غلام_رضا_صادق_زاده🌷
به روایت #همسر_شهید
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💍 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💞
🎊 آن زمان هم رسم و رسوم ازدواج زیاد بود، #ریخت_و_پاش بیداد می کرد؛ ولی ما از همان اول، #ساده شروع کردیم.
خریدمان؛ یک بلوز و دامن برای من بود، و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به #حرف_و_حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم. خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود، که #زیباترش می کرد.
به روایت همسر
🌷 #شهید_مرتضی_آوینی🌷
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💍 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💞
🔅 همان جلسه اول گفت: من تو دار دنیا چیزی ندارم. برام #مهم_نیست ماشین، خونه، مبل و این جور چیزا داشته باشیم یا نه، در عوض دوست دارم توی زندگی مشترک مون، #محور_خدا_باشه...
🌷 #شهید_دکتر_محمدرضا_فتاحی🌷
مزار: مزار شهدای اسلام آباد غرب
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💍
.
❇️ شب عقد کلی #سنت_شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه #سادگی ازدواج مان را ببینند؛ این که می شود ساده ازدواج کرد و #خوشبخت شد.
💟 عروسی مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود، شب نیمه ی شعبان، خانواده علی آمدند خانه ی ما، دور هم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه ی بخت.
#به_روایت_همسر_شهید
🌷شهید علی نیلچیان🌷
فرمانده گردان عمار، لشکر 14 امام حسین علیه السلام
مزار گلزار شهدای اصفهان
.
🌷کمیته خادمین شهدا هرمزگان🌷
@khademineshohadahormozgan
.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا 💍
.
💐 دو ماه بعد از ازدواج، فهمیدم سر مصطفی مو ندارد؛ تازه این را هم خودم نفهمیدم، یکی از دوستانم گفت.
🍃🌸 بس که محو روح بزرگش بودم، دیگر ظاهرش برایم مهم نبود؛ آن هم برای من که از هر خواستگار هزار جور ایراد می گرفتم و به هر بهانه جواب رد می دادم.
💌 مهریه ام به نظر خیلی ها عجیب و فریب بود. یک مهریه استثنایی و بر خلاف رسم معمول شهر صور؛ بی آن که پولی برایش تعیین شده باشد:
«یک جلد قرآن، تعهد داماد به هدایت عروس خانم در راه تکامل و اهل بیت و اسلام.»
.
🔺 از #سیره_ی_شهدا برای همه ی دوران های زندگی الگو بگیرید...
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
💞 #ازدواج_به_سبک_شهدا
🔹 نوه دایی ام بود. کم و بیش رفت و آمد داشتیم. خواستگاری ام که آمد، پدر و مادرم بی چون و چرا قبول کردند؛ ولی خودم تردید داشتم. دو سه بار آمدند و رفتند؛ جواب مثبت ندادم. همان ایام مریض شدم و افتادم توی بستر.
نزدیک ظهر آمد خانه مان. از پشت در احوالم را پرسید و بعد آماده شد برای نماز. آن قدر قشنگ اذان و اقامه گفت و نماز خواند، که یادم رفت مریضم.
همان نماز کار خودش را کرد. شدم عروس خانه محمدناصر ناصری...
🔰 به روایت همسر شهید
🌷 #شهید_محمد_ناصر_ناصری🌷
.
🔸 هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. مبادا فقر او تو را از این رضایت بازدارد.
📚 میزان الحکمه، ج ۴، ص ۲۸۰
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan