eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷چرا لال شدین؟: انتقاد تند بازیگر مشهور ژیلا صادقی به سلبریتی‌های ساکت ⏪ژیلا صادقی با انتشار فیلمی از کودک فلسطینی خطاب به سلبریتی ها نوشته: چرا لال شدین شماهایی که روی فرش قرمز اسمتون رو گذاشتید سلبریتی چرا سکوت کردین؟ پروژه فیلم سینمایی مدت‌هاست کلیدخورده، نقش اول‌های زیادی نیاز هست، حضور در این صحنه به مراتب ماندنی‌تر و زیبا تراز تبلیغ کباب رستوران و مانتو، ظروف یک بار مصرف است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 خانه‌ای که در آن شهید شد ، قبل و بعد از حادثه 😔 🔸صاحب خانه‌ گفته : مایه فخر و‌ مباهات ماست که در منزل ما شهید شدی. خانه ما، جان‌های ما و هر چه داریم فدای تو ای ابو ابراهیم. هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان https://eitaa.com/khaharankhademozahra
❎ نوجوانانی که دوست دارند مثل سنوار باشند....
▫️ بارالها بر محمد و آلش "صلوات الله علیه" درود فرست ، و سرحدّات و مرزهای مسلمانان را به عزّتت پاس دار و نگهبانان مرزها را به قوّتت تأیید کن و عطایای ایشان را به توانگری بی‌پایانت سرشار ساز. ▪️ بارخدایا بر محمد و آلش "صلوات الله علیه"درود فرست ، و بر شمار ایشان بیفزا و اسلحه و جنگ‌افزارشان را بُرّائی ده و حوزه آنان را محافظت فرما و جوانب جبهه آنان را محکم و نفوذناپذیر گردان و جمع آنان را یکدل و هماهنگ نما و کارشان را روبه‌راه کن و آذوقه شان را پیاپی برسان و خود به تنهایی مؤونه آنان را کفایت نما و به نصرت خود تقویتشان فرما و به صبر یاری‌شان ده و ایشان را چاره‌جویی‌های دقیق بیاموز. بارخدایا بر محمد و آلش "صلوات الله علیه " درود فرست و آنان را به آنچه نمی‌دانند معرفت ده و از آنچه بی‌خبرند آگاهشان ساز و به آنچه بینش ندارند بینش عطا فرما......... بارخدایا مشرکان را به مشرکان گرفتار ساز تا از دستیابی بر سرزمین‌های مسلمانان بازمانند و آنان را با کاستن عددشان از کاستن مسلمین بازدار، و رشته اتحادشان را بگسل تا از همدستی بر علیه مسلمانان بازمانند. الهی دل‌هاشان را از آرامش تهی ساز و بدن‌هاشان را از توانایی بی‌بهره کن و دل‌هاشان را از چاره‌جویی غافل ساز، و اعضای‌شان را در هماوردی - با رجال مسلمانان سست گردان و از زد و خورد با قهرمانان اسلامی در دلشان هراس افکن و سپاهی از ملائکه‌ات را بر آنان برانگیز تا بر آنان عذاب بارند، چنان‌که روز بدر کردی، و به نیروی خود بنیانشان را برکنی و شوکتشان را ریشه‌کن سازی و جمعیتشان را پراکنده نمایی. 📜 فرازی از دعای ۲۷ ،
الشوک و القرنفل (خار و گل میخک)ا.pdf
4.12M
📚 : کتاب خار و میخک ✍️ مولف: شهید ✍️ مترجم: عبدالمؤمن شهزدا سپاهی نام کتاب: الشوک و القرنفل (کتاب خار و میخک) توضیحات کتاب: کتابی که شهید سنوار در زندان‌های اسرائیل نوشت و چندین‌بار از سایت‌ها حذف شد تا کسی آن را مطالعه نکند.
💠🔺یک زن تبریزی امروز سرویس جواهراتی به ارزش یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون تومان به جبهۀ مقاومت در لبنان اهدا کرد./فارس ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
🔷اقدام جالب و ارزشمند یک شهروند ایرانی در حمایت از مقاومت یک واحد آپارتمان مسکن مهر در شهر جدید پردیس تهران، کلید نخورده، به بالاترین قیمت پیشنهادی و با قیمت پایه ۳.۵ میلیارد تومان، به نفع حزب‌الله لبنان، به فروش می‌رسد. خریدار محترم کل مبلغ معامله را به شماره حساب اعلام شده در سایت دفتر رهبر معظم انقلاب، واریز خواهد کرد.
روایت‌هایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ روایت‌هایی بی‌واسطه، به قلم📝 خانم رقیه کریمی نویسنده و مترجم جبهه مقاومت، برگزیده اولین دوره و داور دومین دوره دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان 🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃 قسمت اول از صبح همه فهميده بوديم كه امروز شبيه روزهاي ديگر نیست.‌ تا ديروز جنگ فقط در مناطق مرزی بود و مردم زندگی عادی شان را می کردند. بچه ها مدرسه می رفتند. مردها سر کار. زن ها قهوه حاضر می کردند و شب ها شب نشینی بود و اخبار جنگ. فقط روستاهای مرزی خالی شده بود و مردم جای روری نرفته بودند. مثلا از روستای میس الجبل یا خیام رفته بودند دیر قانون یا نبطیه. اما حالا صدای جنگنده ها و بمباران یک لحظه قطع نمیشد. منتظر بودیم که شاید آرامتر بشود. نشد. با هر انفجار خانه ما انگار که دینامیت زیر پایه هایش گذاشته باشی می لرزید و انفجارها تمامی نداشت. حالا شوهرم هم تلفنش را جواب نمی داد و من نمی دانستم که باید چکار بکنم. از پنجره بیرون را نگاه کردم هر کس که می توانست برود زندگی اش را برداشته بود و می رفت. شوهرم جواب نمیداد. مشغول تلفن بودم كه دختر کوچکم چهار دست و پا رفت روی بالکن خانه و با انفجاری بزرگ نزدیک خانه ما صدای جیغش بلند شد. تمام شیشه ها ریخته بود و با وحشت بدون اینکه به فکر شیشه های شکسته باشم دویدم روی بالکن و محکم بغلش کردم. قلبش مثل گنجشکی کوچک می زد و وحشت زده نگاهم می کرد. فقط دعا می کردم که سالم باشد و دستم را که از صورتش بر می دارم خونی نباشد. حتی متوجه نشدم که شیشه پاهایم را بریده. تمام بالکن و سالن خانه جای پای خونی شده بود. دوباره زنگ زدم به شوهرم. نمی دانستم باید چکار کنم. من بودم و چهار دختر بچه کوچک و خواهرهایی که شوهرهایشان در جبهه بودند. همه نگاه ها به من بود. دوباره زنگ زدم اینبار جواب داد. گفت خودمان را برسانیم تا شهر صور . گفت آنجا منتظرمان است. حالا باید هر چه که لازم بود بر می داشتم. این وقت هاست که می فهمی خیلی چیزهایی که برایت روزی مهم بوده است دیگر مهم نیست. اینکه دوست داشتی رنگ اتاقت صورتی باشد یا کرمی. پرده های سالن چه شکلی باشد. حالا فرقی نمی کرد دیگر. حالا که قرار بود همه چیز را پشت سرت بگذاری و بروی. حالا که قرار بود شاید همه چیز بماند زیر آوار. چند تکه لباس برای بچه ها. چند لقمه نان و پنیر. چیز دیگری هم می خواستیم؟ حتى آب را هم فراموش كرديم. ذهنم یاری نمی کرد. چادرهايمان را سر كرديم آخرین لحظه که می خواستیم سوار ماشین بشویم دیدم خواهر بزرگترم نیست. به سرعت به خانه برگشتم و صدایش زدم‌ - منال ... نشسته بود توی اتاق و گریه می کرد. می گفت نمی آید. می گفت اینجا خانه ماست. چرا باید خانه هایمان را رها کنیم. می گفت می خواهد همینجا بمیرد. در جنوب. نه اینکه حرف هایش را نمی فهمیدم. می فهمیدم. من هم عاشق جنوب و سكوتش بودم. همانقدر كه عاشق ضاحيه و شلوغي هايش. شاید اگر وضع بهتری بود می نشستم کنارش و با هم گریه می کردیم. اما حالا وقتش نبود. صدای انفجار دیگری بلند شد و دود و گرد و خاک خانه را برداشت داد زدم اینبار - اینجا موندن تو چه کمکی به مقاومت می کنه؟‌ فکر می کردی مقاومت خوشحال میشه جنازه تو از زیر آوار بیرون بیاید؟ خواست حرفی بزند. نگذاشتم. می دانستم که می خواهد راضی ام کند که بماند. داد زدم - جون بقيه رو به خطر ننداز . چادرت رو سرت کن ... باید بریم ... همین حالا اینبار حرفی نزد. با گریه راه افتاد . دلم می خواست بغلش کنم. دلم می خواست با هم بنشینیم و گریه کنیم. برای خانه ای که شاید تا ساعتی بعد دیگر نبود. خانه اي كه دوستش داشتم. برای روستایی که داشت خالی می شد. اما حالا وقت این حرف ها نبود. باید خودمان را به صور می رساندیم. شوهرم آنجا منتظر بود ... ادامه دارد ... راوی : زنی از روستاهای جنوب لبنان
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مرد ژاپنی از ۷ اکتبر سال گذشته هر روز تنها بدون استثنا میره جلو سفارت اسراییل و فریاد میزنه نسل کشی و متوقف کنید چند بار خواستن دستگیرش کنن غیرت این یه نفر از تمام حکام عرب بیشترِ 🔗 سیزیفΣίσυφος
📢 حماس زنده است و زنده خواهد ماند ✏️ رهبر انقلاب: کسی چون او [یحیی السنوار] که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. ✏️ فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. ۱۴۰۳/۷/۲۸ 📥 نسخه قابل چاپ 🔹️متن کامل پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار»: khl.ink/f/57913
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا