📚ده سالم بود!
عمویم گفت: "چجوری به مدرسه میروی؟؟"
گفتم: "با اتوبوس"
پوزخندی زد و گفت: "من وقتی به سن تو بودم ده کیلومتر پیاده میرفتم..."
عمویم گفت: "چقدر بار را میتوانی بلند کنی؟"
گفتم: "یه گونی برنج..."
پوز خندی زد و گفت: "من وقتی هم سن تو بودم یه گاری را به حرکت در می آوردم و یک گوساله را بلند میکردم..."
عمویم گفت: "تا حالا چند بار دعوا کرده ای؟"
گفتم: "دو بار و هر دو بار هم کتک خوردم..."
پوزخندی زد و گفت: "من وقتی هم سن تو بودم هر روز دعوا میکردم و هیچ وقت هم کتک نمی خوردم..."
عمویم گفت: "چند سالته؟"
گفتم: "نه سال و نیم..."
بادی به غبغب انداخت و گفت من وقتی سن تو بودم ده سالم بود...!
اون موقع بود که فهمیدم تو نیم سال چقدر کارهای ناتمام دارم که میتوانم انجام دهم!!!
#داستان_کوتاه
@khakfaraj