🌹شهید حزب الله لبنان مصطفی بدرالدین🌹
💠شجاعت آقامصطفی بدرالدین💠
شهید مصطفی بدرالدین برادر همسر و جانشین سردار شهید حاج عماد مغنیه، فرمانده سابق شاخه نظامی حزب الله بود. وی از سال 1982 هنگامیکه از زندان کویت آزاد شد و فعالیت جهادی و مبارزاتی خود را در دوایر حساس امنیتی و نظامی مقاومت آغاز کرد، او همواره از سوی سازمانهای جاسوسی اسرائیل، آمریکا و انگلیس تحت تعقیب قرار داشت و بارها از عملیات ترور جان سالم بدر برده بود.
سازمانهای جاسوسی اسرائیل، آمریکا و انگلیس بر این باور بودند که شهید بدرالدین در پس بزرگترین عملیات مقاومت در شناسایی و انهدام شبکههای جاسوسی آنها در لبنان و سوریه و بازداشت عوامل آنها در این شبکهها قرار دارد.
پس از ترور شهید عماد مغنیه مسئولیت هدایت و راهبری شاخه نظامی حزب الله را برعهده گرفت. با آغاز بحران سوریه و ورود آن به مرحله نظامی، شهید بدرالدین حضور در این عرصه و مبارزه با گروههای تکفیری را وظیفه خود شمرد. وی سال گذشته در دیداری خصوصی به یکی از فعالان رسانهای لبنان گفته بود: «وظیفه من مبارزه با توطئههای این کشورهاست و مبارزه در لبنان یا سوریه یا هر جای دیگر را جز با در دست گرفتن پرچم پیروزی و یا رسیدن به شهادت رها نخواهم کرد
منبع:فردا نیوز
#خاطرات_ناب_شهدا
#طرح_رنگی
#شهید_مصطفی_بدرالدین
#خاکی_ها
💠ڪـانال خـاڪےها @khakihaa
🌹شهید دکتر مصطفی چمران🌹
یـه روز یـه ایرانیــه
توی عملیـات آزادسازی سوسنـگرد
تنها مونـده بــود با لشکـری از
تکـاوران و تانـکهای بعثـی !
در میـان نبــرد پاهاش مجـروح شــد !
با پـای مجـروح خـودش شروع بـه راز و نيـاز کرد :
«اي پـای عزيــزم،
ای آنـكه همـه عُمـر وزن مـرا متحمل كـردهای،
و مـرا از كـوهها و بيابـانها و راههای دور گذرانـدهای،
ای پـای چابــک و توانــا،
كه در همه مسابقـات مرا پيروز كــردهای،
اكنـون كه ساعت آخــر حيات مـن است
از تو میخواهم كه با جراحت و درد مدارا كنی،
مثـل هميشـه چابــک و توانـا باشـی،
و مرا در صحنــه نبــرد ذليـل و خـوار نكنـی»
و به خـون خــود نهيب زد :
«آرام باش، اين چنيــن به خـارج جـاری مشـو،
من اكنون با تــو كـار دارم
و میخواهـم كه به وظيـفهای درست عمل كنـی !»
به نبــرد ادامـه داد و حماسـهای خلق کـرد
که زبانــزد خـاص و عـام شـد !
تک و تنــها یـک لشکر از تانکهــا،
زرهپــوشها و تکاوران بعثــی را
مجبـور به عقب نشینـی کرد !
اون شخص کسی نبــود جــز
"شهیـد دکتــر مصطفـی چمــران"
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#خاکی_ها
💠ڪانال خـاڪـےها @khakihaa
🌹شهید مدافع حرم امیر سیاوشی🌹
💠کمک به فال فروش💠
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم.چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید که غذا خورده یا نه. وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود...
راوی:همسر شهید
#طرح_حدیث_آیه_گرافی
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_امیر_سیاوشی
#خاکی_ها
💠ڪـانـال خـاڪـےهــا💠
@khakihaa
🌹سالروز شهادت شهید مدافع حرم محمدرضا الوانی🌹
💠خواب حاج رضا رو دیدم💠
از شهادت حاج احمد کلی ناراحت شدم و خوابیدم... خواب دیدم تو مامورتیم و لباس رزم تنمونه همه بچه های گردان... یهو دیدم حاج رضا الوانی رو توی اتاق عملیات گردان... بال در آوردم سریع رفتم بغلش کردم روشو بوسیدم... گفتم حاجی چه حال چه خبرا خوبی ... یهو ی ندای بهم گفت ک حاجی شهید شده( ولی میدونستم حاجی بچه هارو و گردان و صابرین وو تنها نمیزاره) جالب این بود که آقا رضا خندون بود گفتم حاجی خوبی ؟ که خندید و گفت آره اشک تو چشام جمع شد ... دوباره بغلش کردم ... گفتم حاجی حلال کن منو و بقیه بچه هارو بهت اگه بد کردیم... گفت من همه بچه هارو حلال کردم... سرمو انداختم پایین... گفتم حاجی هنوز شهید میدیم ... که گفت آره بچه ها میاید هنوز پیش ما... بعد به حاجی گفتم من کلی گناه کردم من چطور حاجی... گفت آره شهید میشی تو و همه بچه ها مگه خودتون نخواید و اسیر دنیا بشید ... این کلامو حاج رضا گفتو یهو ... با اذان صبح بیدار شدم....
حلال کن برادر شاید یکمی از متنش دقیق مثل اون گفتگو نباشه چون ذهنم یاری نمیکنه ولی کلیات امر همین بود که نوشتم... من برا اولین بار که خواب یه شهید میبینم...
راوی: همرزم شهید
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_مدافع_حرم_حاج_محمد_رضا_الوانی
#خاکی_ها
💠ڪانال خـاڪـےها💠
@khakihaa