🔸همسفر قطار شیراز 🔸
🚂این اواخر، حفاظت شخصیتها کمی شل و سفت میکرد. زمانی که محافظ میفرستادند مانع نمیشدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمیشدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود.
🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود میرفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود.
چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط میگرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که میتوانست هرکسی باشد سپری میکردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استانهای کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی میکرد.
در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ...
ادامه 👇👇
🔸همسفر قطار شیراز بخش 2 🔸
🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند.
🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. بههمراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست».
🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمیبره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم».
مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه».
برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان».
پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم»
پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد!
🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.»
در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید»
مرد هیچ واکنشی نداشت!
دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... »
قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود.
گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها»
مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
ادامه
🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ میشود، اسراف است، بفرمائید ... »
هر چه مرد کمتر همراهی میکرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف میزد و مزاح میکرد.
🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر میگرفتند و به اصرار به آنها میدادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را میگرفت و میخورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم.
🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب میکردند چون برای نماز شبشان فضا مناسبتر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه میکند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب میخوانند و اشک میریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر میکند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک میکند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را میزد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من میآیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار میشدند.
همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود.
ادامه 👇👇
🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه میداشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت.
چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان #حائری_شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش. از این آخوندهاا که آدم را یاد خدا بیندازه دیگه کمتر پیدا میشه ...
🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم.
کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم میشود ...
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🇮🇷 خاکریز مجازی
@Khakreez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_کوتاه
سلام
#امام_خامنه_ای:
به عنوان یک #نوجوان شاداب، فعّال، کاری، مثبت، حضور خودتان را مؤثّر قرار بدهید.
سعی کنید در اطرافیان خودتان اثر بگذارید؛
هم در مدرسه، هم در محیط خانه، هم در محیط بازی،
روی همسالان و دیگران سعی کنید اثر بگذارید؛ می توانید اثر بگذارید. ۱۳۹۵/۰۹/۲۳
https://nojavan.khamenei.ir/
🇮🇷 خاکریز مجازی
@Khakreez
اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ
مولای من!
چه بسیار زشتیها که از من پوشاندی
📙فرازی از #دعای_کمیل
🇮🇷 خاکریز مجازی
@Khakreez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #سریال
در بخشی از سریال #خانه_امن،
حمیدرضا پگاه در جریان بازجویی از جاسوس خبرنگار عربستانی، می گوید:
روزی جو #بایدن می خواست خانه امن ایرانی ها را ویران کند
و ما اینجاییم که این اتفاق نیافتد.
اطلاعات بیشتر در لینک زیر: 👇👇
https://tn.ai/2389047
🇮🇷 خاکریز مجازی
@Khakreez
جنگ #قره_باغ با یک اشاره سید علی پایان یافت❗️
رهبری معظم انقلاب فرمود: تمام سرزمینهای اشغالی باید به آذربایجان برگردد. و اگر احدی به مرزهای ایران نزدیک شود محکم برخورد خواهد شد.
به سرعت نیروهای واکنش سریع ایران به سمت مرزهای شمالی گسیل شد وموضوع آنجا جدی شد که ماشینهای حمل پلهای متحرک به منطقه اعزامشد❗️❗️❗️
واین یعنی ایران میخواهد از مرز آبی ارس بگذرد و وارد قره باغ شود
و شاید هم این قدرت فرامنطقه ای نوظهور با هزاران موشک بالستیک بخواهد پاره های جدا شده تن خود را بر گرداند❗️❗️❗️
هم آذربایجان هم ارمنستان وهم ترکیه حساب کار دستشان آمد
سریع و در پس پرده با روسیه به گفتگو نشسته و بحران بزرگی که سالها لا ینحل مانده بود به سرعت و محیرالعقول خاتمه یافت.
این است قدرت #ولایت_فقیه ومرجعیت عظیم الشان شیعه
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیه
🔰تلاوت زیبایقاریایرانی. 😳
🔸سید جواد حسینی سوره حمد را یک نفس چه زیبا می خواند.
پیام تشکر جو #بایدن از ملت ایران پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا: 😂🌸😂
من به پاس قدردانی از شما ملت شریف ایران بخشی از تحریمها را کاهش می دهم اما حقیقت این است که:
بیشتر مشکلات شما داخل کشور خودتان است!!
- گوجه ۱۸ هزار تومان چه ربطی به آمریکا دارد؟
- گوسفندها را زنده صادر می کنید گوشت گران می شود چه ربطی به تحریمها دارد؟
- صدها هزار خانه را خریده و خالی نگه داشتهاید قیمت مسکن را بالا میبرید به آمریکا چه ربطی دارد؟
- دارو را صادر میکنید در کشور خودتان نایاب می شود ما چه تقصیری داریم؟
- سنگ آهن در کشور خودتان، کوره ذوب هم در کشور خودتان، قیمت آن را یکباره ۵ برابر میکنید چه ارتباطی با تحریم دارد؟
- دلارها را مسئولین خودتان به فامیلها و دوستان میدهند و کشورتان با کمبود ارز مواجه می شود آمریکا چه تقصیری دارد؟
- همین الآن ما خبر داریم مسئولان خودتان گفتن که چند میلیون تن کالا و مواد اولیه در گمرک تان دپو شده و ترخیص نمیشه، اگه ترخیص بشه قیمت ها میاد پایین؛ پس گرانی اینها ربطی به ما نداره.
- مهمتر از همه کاسبان تحریم شیطنت می کنند تا تحریمها حفظ و حتی بیشتر شود دیگر گناه ما نیست !!!
-درسته ما تلاش کردیم و تحریمتون کردیم ولی خیلی موفق نبودیم 20 الی 30 درصدش کار ماست بیشترش کار داخلی های خودتونه. پس دیگه اینقدر ما رو لعن و نفرین نکنید.
-خودمونیم ولی بدونید مسئولین تون دارن شما رو شرطی می کنن و همه چی رو به ما ربط میدن تا موقع انتخابات سال بعدتون دوباره به اسم مذاکره با آمریکا و گشایش اقتصادی رأی بیارن.
هدایت شده از صاحب الزمان(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آقازاده
یک دیالوگ پنج دقیقهای که همه مردم ایران باید گوش کنند
قسمتی از سریال #آقازاده قسمت۲۱
#تا_آخر_ببینید
خسته شدم از این پروندهها! حاجی چرا هر کی دزده شبیه ماست!؟ مردم حق دارند... https://eitaa.com/sahebzaman22
May 11
بیست جمله از #رهبر_معظم_انقلاب درباره «بسیج» ارتش بیست میلیونی
🇮🇷
هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایهگذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملتها هم انشاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد. ۱۳۷۵/۰۸/۳۰
🇮🇷
سازماندهی بسیج، یکی از نوآوریهای امام بزرگوار بود. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
🇮🇷
امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده می کنید، این الگوگیری از بسیج است. ۱۳۸۴/۰۶/۰۲
🇮🇷
می توان بسیج را بحق مکتبیترین و مردمیترین نیروی مقاومت جهانی نامید. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴
🇮🇷
#بسیج، عبارت است از مجموعهای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آمادهبهکارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شدهاند. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵
🇮🇷
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر ارواحنافداه - مهدی موعود عزیز - یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. ۱۳۷۸/۰۹/۰۳
🇮🇷
همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنههای جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
🇮🇷
مطمئن باشید اگر حضور بسیج مستضعفین در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت کشور چیز دیگری بود. ۱۳۸۸/۰۹/۰۴
🇮🇷
تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد؛ این یک رکن اساسی است. ۱۳۸۸/۰۹/۰۴
🇮🇷
عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است. ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
🇮🇷
#بسیج_دانشجویی یکی از ارزندهترین یادگارهای امام راحل بزرگوار ما است. ۱۳۷۷/۰۷/۱۴
🇮🇷
بسیج به کیفیتبخشیدن روزافزون به خود نیازمند است و این حلقات «صالحین»، از کارهای بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که انشاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد. ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
🇮🇷
از جملهی اساسیترین کارهائی که بر عهدهی بسیج است و در بافت درونىِ هویت بسیج دخالت دارد، عبارت است از حمایت و دفاع از اصول مسلّم اسلامی. ۱۳۹۰/۰۷/۲۲
🇮🇷
جوانی که در نیروی مقاومت بسیج به عنوان یک نیروی بسیجی، خود را خدمتگزار اهداف انقلاب و آرمانهای اسلامی میداند، باید چنان خود را بسازد که مثل شمعی پروانهها را به دور خود جمع کند و سازندگی علمی، اخلاقی، معنوی، فکری و سیاسی داشته باشد. ۱۳۸۰/۰۸/۲۱
🇮🇷
#اخلاص و معنویت بسیجی و ارتباط با خدا در بسیجی، یک خصوصیت عمده است. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵
🇮🇷
بسیج نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن میایستد. این از جملهی خصوصیاتی است که مربوط به بسیج است. ۱۳۹۰/۰۷/۲۲
🇮🇷
آنچه که برای همهی ما، برای همهی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. ۱۳۸۹/۰۸/۰۲
🇮🇷
بسیجیان در قبال پیچیدگی اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگی ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایای سال ۸۸ این را نشان داد. ۱۳۸۹/۰۸/۰۲
🇮🇷
بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴
🇮🇷
راز پیروزی مسلمین و وحشت و هراس دشمنان و معاندین از مسلمین در برافراختن پرچم قرآن است. بسیج باید مطیع مسجد، حامی مسجد، عامل به قرآن و حافظ قرآن باشد. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴
دو لنگه کفش
👞👞
هنگامی که از فیدل کاسترو رئیس جمهوری کوبا درباره برنده انتخابات ریاست جمهوری سال 1960آمریکا سئوال کردند و از او پرسیدند کدام یک از نامزدها یعنی نیکسون یا کندی را ترجیح می دهد ؟
کاسترو جواب داد: مقایسه بین دو لنگه کفش که یک شخص به پا دارد غیر ممکن است
آمریکا را یک حزب اداره می کند که آن حزب #صهیونیست است و دو بال دارد
بال جمهوریخواه که جناح افراطی صهیونیست نماینده آن است و جناح دموکرات که قدرت نرم صهیونیست ها نماینده آن است
@sahebzaman22
هیچ تفاوتی بین اهداف و راهبردها وجود ندارد . اما امکانات و ابزار آنها اندکی تفاوت دارد تا برای هر رئیس جمهوری نوعی فضای خصوصی و فضای تحرک به وجود آورد.
.
*یعنی فیدل کاسترو 60 سال پیش ، اینو فهمیده بود*
*اما بعضیا 40سال بعد انقلاب باوجود دیدن دشمنی علنی آمریکا با ملت ما هنوز اینو.نفهمیدن* !!!
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎💎💎
💎💎
💎
#شعر_طنز
شعر طنز در مورد تولید داخلی😁