eitaa logo
خاڪریزشهـدا
862 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
31 فایل
💠مقام معظم رهبری: * باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت... هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72 تبادل 👇 @jamandeh_z_313
مشاهده در ایتا
دانلود
اهنگ و بزار پخش بشه هندز فری ها برای الان بود رفیق!
میدیدم مامانم یه گوشه نشسته همین جور زار زار گریه میکرد گفتم مامانی، برای بابا گریه میکنی، گفت اره قربونت برم می دیدم تابوت های شهدا رو میارن میگفتم بابای من تو این تابوتا نیست؟ مامانم میگفت نه عزیزم دنبالش نگرد اونجا بود که معنی مفقود الاثر رو فهمیدم...
فهمیدم بابام مفقودالاثر شده..😔
سال بعد خانواده های شهدا رو میبردن سوریه ، خدا نصیب همتون کنه ماهم رفته بودیم من دست مامانم رو گرفته بودم ، سه سالم شده بود، مامانِ من از انتهای یه کوچه ی که درست تهش یه گنبد کوچولو بود، گرفته بود و داشتیم تو کوچه راه میرفتیم مامانم شروع کرد به گریه کردن گفتم مامانی این گنبد ماله کیه اینقدر کوچولوئه مامانم گفت این گنبد ماله خانومیه که بابات به عشق اون اسمه تو رو گذاشت رقیه...
بعد برام تعریف کرد، گفت دخترم یادته وقتی بابات دفعه آخری که داشت می رفت دست راستشو با خودش بیاره گفت دیگه نزار بچه م رفتنمو تماشا کنه.. بغلت کردم، یادته؟ این رقیه هم وقتی باباش داشت برای اخرین بار میرفت، عمه اش گفت دیگه رفتن باباتو تماشا نکن، بعد تعریف کرد و گفت یه روزی همین جا خرابه ای بود یه تشتی آوردن ، سر باباشو آوردن اونم مثه تو خیلی خوش سرو زبون بود همش با. باباش درد و دل میکرد سر باباش رو براش آوردن با سر باباش درد و دل میکرد تا اینکه ما رسیدیم به اونجاییکه که بالا سرش نوشته بود السلام علیک یا سیدة تنا رقیه (س) نگااااه کردم دیدم یه حیاط کوچولو
😭😭😭😭
خاڪریزشهـدا
بعد برام تعریف کرد، گفت دخترم یادته وقتی بابات دفعه آخری که داشت می رفت دست راستشو با خودش بیاره گف
انتهاش هم یه ضریح کوچولو دست مامانمو ول کردم دوییدم طرف این ضریح دیدم عه.. بالای این ضریح پر از عروسک های کوچولوئه ،یاده عروسک هاییی افتادم که بابام برام از جبهه میاورد ، با دست چپش عروسک رو بهم میداد و با دست راستش منو نوازش میکرد ،،
موسیقی اگه قطع شد دوباره بزارید گوش بدید ...
ضریح رو بغل کردم گفتم سلام😭
خانوم تو رقیه ای منم رقیه ام خانوم تو سه سالته منم سه سالمه خانوم شنیدم تو خیلی خوش سرو زبون بودی .... منم خیلی خوش سرو زبون بودم... خانوم شنیدم تو خیلی برای بابات دردو دل کردی ، منم خیلی برای بابام درد و دل میکردم... اما خانوم شنیدم که یه روزی همین جا تو این خرابه یه تشت برات آوردن ، سر بابا تو گذاشتن توش.. و تو با این سر درد و دل کردی ، اما تو میدونی مفقودالاثر یعنی چی؟
گفت مفقودالاثر میدونی یعنی چی؟؟
یعنی تو حداقل سر بابا تو دیدی اما من سر بابام رو هم ندیدم😭