🌸🍃معبودا!🍃🌸
"باکری" نیستم برایت گمنام بمانم.
"چمران" نیستم برایت عارفانه باشم.
"آوینی" نیستم عاشقانه برایت قلم بزنم.
"همت" نیستم که برایت زیبا بمیرم.
مرا ببخش باهمه نقص هایم
ولی
دلم شهادت میخواهد.🙏
http://eitaa.com/khaterat_shohada
😂😆😄😅
☺️😂
😂😆
😅
#طنزانہ
تو منطقه هرڪس ازش مے پرسید: اسم شما چیه؟
مے گفت: منظور ؟😒
طرف ڪمے ناراحت مے شد😐 و با خودش فڪر مے ڪرد؛
اے چه رفتاریه این داره !😕
بعد مے گفت:
دارم مے گم اسمت چیه؟
اونم مے گفت:
خوب گفتم دیگه☹️
منظور! 😑
و مے زد زیر خنده ....😂
تازه طرف مے فهمید ڪه اسمش منظوره و منظورے نداره !😂😄
بهرامے منظور هم شهید شد؛ یادش بخیر !
✨http://eitaa.com/khaterat_shohada
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
شهیدی که برات شهادتش را
از امام رضا (ع) گرفت...
#شهید_غلامعلی_رجبی
@khaterat_shohada
🌷 پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه کرد
و بعد به پاهای زخمیش
و گفت:
برادر اجازه بدید داروی بی هوشی تزریق کنم اینطوری کمتر درد میکشید... 💔
حاجی هم ناله ای کرد و گفت:
نه بی هوشم نکن!
دارو رو نگه دار ✋
برای اونهایی که زخمهای #عمیق تری دارند
#حاج_احمد_متوسلیان
@khaterat_shohada
امام رضا (ع):
بدان که هر نمازی دو وقت دارد:
اول وقت و آخر وقت.
اول وقتش، خشنودی پروردگار و آخر آن، بخشش خداوند است
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
@khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
ای شه توس فدای تو و طوف حرمت❤️
توس فردوس برین گشته ز یمن قدمت👣
من به درگاه تو با روی سیاه آمده ام😔
این من و جرم من و آن تو و لطف و کرمت🍃
🎊میلاد با سر سعادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا مبارک باد🎊
@khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ...3 شاید توی دنیا هیچ کس مثل من و سعید اینقدر عاشق نبود... طاقت حتی یه لحظه ناراحتی همدیگ
🔹 #او_را ...4
بعد از رفتن سعید دوش گرفتم و دراز کشیدم...
حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بود...🕸
❤️من برای داشتن سعید حاضر به هر کاری بودم...
اون جبران همه کمبودها و محبت های نادیدم از طرف خانواده
و تنها همدمم بود💕
حتی بیشتر از خودم به فکرم بود...
یک ساعت بعد با شنیدن صدای تلویزیون، فهمیدم که بابا اومده خونه و احتمالا مامان هم کم کم پیداش شه.
هروقت سرما میخورم دلم فقط خواب میخواد و خواب میخواد و خواب...😴
-ترنم خوشگلم!
پاشو بیا شام بخوریم...
پاشو مامانم...
-مامان بدنم درد میکنه،
بذار بخوابم،میل ندارم. نمیخورم.
-ترنم خسته ام،حال حرف زدن ندارم .پاشو بریم...
-مامانمممم.....
شب بخیر👋
صدای کوبیدن در، خیالمو راحت کرد که مامان رفته و دوباره خوابیدم...😴
فردا رو نمیتونستم مثل امروز تعطیل کنم.
حتی یک روز خوابیدنم به برنامه هام ضربه میزد و از کارهام عقب میموندم.
از باشگاه،کلاس ها، دانشگاه و...
خوب میشدم یا نه،بهرحال صبح باید دنبال کارهام میرفتم.
"محدثه افشاری"
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ...4 بعد از رفتن سعید دوش گرفتم و دراز کشیدم... حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بو
🔹 #او_را ... 5
حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم.
امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم،
ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم.
📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش،
انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕
یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭
به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت،ریمل و خط چشم کشیدم
و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌
مانتوی جلو باز سفیدمو
با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم
و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم👌
موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم😘
سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد.
البته خیلی هم بدم نمیومد😉
اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه!
چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش،
اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️
حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست،
رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫
بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و #چادری بود) رو شنیدم.👂
-ترنم!
برگشتم سمتش،
-بله؟
-ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟
-برای چی؟😳
-کارت دارم عزیزم☺️
-منو؟؟😳
چیزه...یکم عجله دارم آخه...
-زیاد طول نمیکشه.
-آخه با دوستم قرار دارم.
پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه.
-باشه عزیزم.ممنون
سوار شد و راه افتادیم... 🚗
-خب؟
گفتی کارم داری...؟
-اره☺️
برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟
-نه لطفاً برو سر اصل مطلب
-باشه،میگم...
حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟
-جان؟؟ منظورت چیه؟؟
-حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟
-خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳
-بابا همین زیباییتو میگم دیگه.
اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞
-گفتم برو سر اصل مطلب!
-تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟
-خخخخخه،آهااااان...
خب عزیزم توهم یکم به خودت برس،
به توهم نگاه کنن!
حسودی نداره که!!😂
-حسودی؟؟
نه.حسادت نمیکنم.
-چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂
-من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه،
حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!!
-سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم.
-باور کن من خیرتو میخوام ترنم...
تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن!
ماشینو نگه داشتم
-گمشو پایین😠
-چی؟مگه چی گفتم؟☹️
-گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡
هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره...
سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد.
همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم
و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡
"محدثه افشاری"
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموز
🔹 #او_را ... 6
از این دخترای چادری خیلی بدم میومد.
احساس میکردم یه مشت عقده ای عصر حجری عقب مونده ان😒
اینم که با این حرفاش باعث شد بیشتر از قبل ازشون متنفر شم😏
با خودم میگفتم دختره ی کم عقل چی پیش خودش فکر کرده که این چرت و پرتا رو به من میگه😠
اینقدر اعصابم خورد بود که دلم میخواست چنددقیقه برگردم عقب تا همون لحظه اول که صدام کرد بزنم تو دهنش و اون پارچه رو از سرش بکشم...
تا برسم جلو خونه مرجان،یه ریز فحش دادم و اداشو درآوردم.
-الو مرجان
-ترنم رسیدی؟
-اره،بیا بریم زود.سه ساعت دیگه باید باشگاه باشما
-اه اه اه تو چرا اینقدر فعالی؟؟استراحتم میکنی؟
اصلا تو خسته هم میشی؟؟
-مرجان جان!میشه بیشتر از این زر نزنی؟
حوصله ندارم.زود بیا بریم
-بابا من هنوز حاضر نیستم،چرا اینقدر زود رسیدی؟
بیا تو تا حاضر شم
-مرجااااان...من صبح به تو زنگ زدمممممم😠
تازه میگی زود رسیدی حاضر نیستم؟؟؟
-تو دوباره وحشی شدی؟
تیر و ترکشتم که فقط منو میگیره.
حالا اون سعید ایکبیری بود،کلی هم قربون صدقه ریخت نکبتش میرفتی😏
-مرجان ببر صداتو
میای یا برم؟؟
-ترنم من آخه آرایش ندارم...
-خب همونجوری بیا
-چی😳بدون آرایش 😱؟؟
نمیام.یا بیا بالا یا برو
من بدون آرایش پامو از این در بیرون نمیذارم!!
-ااااه...امروز هرکی به من میرسه یه تختش کمه...
درو بزن اومدم بالا...
مرجانم یکی بود لنگه خودم.
از لحاظ ظاهر و خانواده و...
فقط فرقمون این بود که پدر مادر مرجان از هم جدا شده بودن و بی کس و کار شده بود.
پدر مادر من اینقدر حواسشون به کار و پیشرفت خودشون بود که منو ول کرده بودن به حال خودم.
البته من تک فرزند بودم
ولی مرجان یه داداش بزرگتر داشت که رفته بود ایتالیا و خود مرجان هم با مادرش زندگی میکرد.
مادری که فقط به فکر قر و فر خودش بود و تو یه سالن، آرایشگری میکرد.
رفتم بالا و وقتی چشمم افتاد به مرجان،زدم زیر خنده😂
-زهرمار....به چی میخندی؟
-انصافاً حق داشتی بدون آرایش نیای بیرون😂
خیلی اینجوری ضایعی...
-خیلی...
حالا مثلاً خودت بی آرایش خوشگلی؟؟
-معلومه که خوششششگلم
-عه؟پس چرا شبیه بوم نقاشی میکنی خودتو؟😒
-دلم میخوادددد
باکلی معذرت خواهی و ادا اطوار از دلش درآوردم.
"محدثه افشاری"
http://eitaa.com/joinchat/2132803595C3f5073587f
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سوپر گروه فداییان حرم حسین ابن علی ع 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/2209546251C27357b33c2
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
گروه بی بی سه ساله رقیه خاتون ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
http://eitaa.com/joinchat/2210988043C19b58cffae
گروه فداییان حرم عشق دمشق
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
لطفا فقط فقط مشتاق پست ها ی مذهبی
هدایت شده از شهید ابراهیم رشید
تخریبچی
شهید مدافع زینبی
ابراهیم رشید
http://eitaa.com/joinchat/3540189196C121a414493
ارتباط با خادم:shahidalimahmodvand@
هدایت شده از 𝓶𝓸𝓫𝓲𝓷𝓪
🌹امروزه زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست🌹
#زشت_نیست_یه_کانال_شهدایی_خالی_باشه😔
اسمتو گذاشتی انقلابی ، بعد یه کانالی که متعلق به شهداست خالیه...
@asheganeshohada
به کانال ما بپیوندید↖️↖️
هدایت شده از ناحله
چقــدر از مَــنش این شهدا دور شـدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کــور شدیم
معذرت از همه خوبان و همه همرزمان
ما برای شهدا وصـــــله ی ناجور شدیم
#شهدا_گاهے_نگاهے
کــــانـــــال دوست شهیـــــ💔ــــد من👇👇
@dosteshahideman
هدایت شده از |•فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ•|
توجه🔉 توجه🔉
سلام ای دوستــــــــــداران چادر🍃❤️🍃
رمان داریم👈چه رمانی👇📚
《❣رماااان به همین سادگی❣》
دلنوشته های سه دختر انقلابی که با علاقه برای صاحب عشق قلم به دست میگیرند...🖋
حالا که این بنر رو مطالعه فرمودی انگشت مبارک رو روی لینک بزار تا وارد یه دنیا زیبایی بشی دنیایی پراز عشق و احساس❤️
@Modafe_chador_hazrat
خاڪریزشهـدا
توجه🔉 توجه🔉 سلام ای دوستــــــــــداران چادر🍃❤️🍃 رمان داریم👈چه رمانی👇📚 《❣رماااان به همین س
پيشنهاد ويژه ادمين خاكريزشهدا👆👆👆
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید...
خیلی تنهاست...
😔😔😔
دمتون حیدری
شبتون مهدوی
یا علی✋
@khaterat_shohada
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
🌷eitaa.com/khaterat_shohada
🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
خاڪریزشهـدا
http://eitaa.com/khaterat_shohada
یاحضــرتِ #عشــــــــق !
#زمان به وقت ِ #دلــم ،
همیشـه #هشـت است ...
میـلادِ شاهِ انیس النفـوس ، 🌹🍃
حضرت ِ شمس الشموس ، 🌹🍃
خســروِ اقلیمِ طوس ... 🌹🍃
بر #عاشقان ِ پنجره فولادش ، 🌹🍃
بر دلبسته گان ِ ضــریحش ، 🌹🍃
بر #شیعیان ِراستینش ... 🌹🍃
بر #نقــــــــاره_زن ها ، 🌹🍃
#خادمان و #زائران و 🌹🍃
بر #کبـــــــوتر ها ، 🌹🍃
مبــــــــــــــارک باد ... 🌹🍃
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#امام_رضا علیه السلام ؛
☑️ هرگاه برایِ شما پیشامدِ سختی روی داد ، به وسیله ما #اهل_بیت از خدا یاری بجویید.
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#شهید_امام_رضایی
خیلی امام_رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند.هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت "امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم." همیشه #باب_الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت
حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.
مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌷
#طریقه_شهادت:
مسمومیت با آب زهرآلود.درشمال سوریه
http://eitaa.com/khaterat_shohada🕊