خاڪریزشهـدا
#او_را... 109 مامان با تأسف نگاهش کرد و سرش رو تکون داد و مشغول خوردن شد که دوباره بابا گفت -البته
#او_را... 110
تو لپتاپ سرچ کردم و یادم اومد که اول باید وضو بگیرم. رفتم تو حموم و شیر آب رو باز کردم.
مرحله به مرحله از لپتاپ نگاه میکردم و دوباره میرفتم تو حموم تا بالاخره تونستم وضو بگیرم!
تمام لباسام خیس شده بود!با غرغر عوضشون کردم و دوباره نشستم پای سیستم.
خیلی حفظ کردنش سخت بود!نه میدونستم قبله کدوم طرفه،نه حتی چادری داشتم که بندازم رو سرم و نه مهری برای سجده!!
کلافه نشستم رو زمین و زیرلب غر زدم
"آخه تو نماز میدونی چیه که میخوای بخونی!؟اصلا این کارا به قیافه ی تو میخوره؟!"😒
در همین حال،چشمم دوباره افتاد به تخته وایتبرد!
پوفی کردم و بلند شدم و طبق آموخته هام زیرلب گفتم
"همه ی این دنیا رنجه و دین هم کار بدون رنجی نیست.اگر بخوای طبق میل خودت پیش بری،به جایی نمیرسی!"
چندتا سرچ دیگه هم کردم و فهمیدم که رو سرامیک هم میتونم سجده کنم.
یه گوشه از فرش رو دادم کنار و ملافه ی رو تختیم رو برداشتم و انداختم رو سرم.
لپتاپ رو گذاشتم رو به روم و دستام رو بردم بالا...
"الله اکبر...!"
برای بار اول بود که سجده و رکوع رو تجربه میکردم!مگه خدا کی بود که من باید جلوش این کارها رو انجام میدادم!؟
نیم ساعت بود که نمازم تموم شده بود اما همونجا نشسته بودم و به کاری که انجام داده بودم فکر میکردم...
معنی تک تک جملات عربی که گفته بودم رو تو اینترنت سرچ کردم.
از همون الله اکبر شروعش مشخص بود راجع به کسی حرف میزنم که خیلی بزرگه!خیلیییی...
و وقتی تو رکوع دوباره به این عظمت تاکید میکنم،یعنی من در مقابلش خیلی کوچیکم!خیلیییی...
ولی وقتی از رکوع بلند شدم،گفتم خدا داره میشنوه که کسی حمدش میکنه!
یعنی اون فرد بزرگ،نشسته داره من کوچولو رو نگاه میکنه و حرفام رو میشنوه!!
حتما واسه همینه که بعدش خودم رو باید بندازم زمین و بهش سجده کنم!
و از سجده سر بردارم و دوباره به یاد بزرگیش به سجده بیفتم!!
بعدم با کمک خودش از زمین خودم رو بلند کنم...
با اون دوتا سوره ازش بخوام من رو تو گروهی قرار بده که دوستشون داره .نه گروهی که ازشون عصبانیه!
خدایی که خدای همهست!نه فقط خدای سجاد...پس حق منم هست که ازش آرامش بگیرم!
خدایی که به هیچکس نیاز نداره،به منم نیاز نداره،اما بهم حق حیات داده تا اگر از این لطفش ممنون بودم برای همیشه منو ساکن بهشتش کنه!
خدایی که آخر همه این حرفها باید شهادت بدم که به جز او،خدایی نیست...!
یاد جمله ای افتادم که تو جلسه شنیده بودم!عربیش رو یادم نبود اما معنیش این بود که بعضیا هوای نفسشون رو به جای خدا میپرستن. هوای نفس،همون تمایلاتی بود که فهمیده بودم باید ازشون بگذرم تا به آرامش برسم!
کم کم پازلی که از همون روزای اول تو ذهنم چیده شده بود،تکمیل میشد!!
حس غریبی داشتم از سجده به خدایی که تا چند روز پیش حتی وجودش رو انکار میکردم.
"محدثه افشاری"
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
🌹بخوان دعای فرج را، بخوان اثر دارد🌹
🌹دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@khaterat_shohada
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید...
خیلی تنهاست...
😔😔😔
دمتون حیدری
شبتون مهدوی
یا علی✋
@khaterat_shohada
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
🌷eitaa.com/khaterat_shohada
🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز مهمان شهید محمود شهبازی هستیم🌹
http://eitaa.com/khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید محمود شهبازی هستیم🌹 http://eitaa.com/khaterat_shohada
محمود شهبازی در سال ۱۳۳۷ در خانواده ای مذهبی در شهر اصفهان به دنیا آمد. از بدو کودکی طعم محرومیت و فقر را چشید چرا که پدرش کشاورزی بود که با دسترنج خویش و به سختی چرخ زندگی را می چرخاند.
http://eitaa.com/khaterat_shohada
بخشی از وصیتنامه شهید👇👇👇
خداوندا! توفیقی عطا فرما که از جمله کسانی باشم که خود بشارت به آنها دادهای از تو خواهانم که زندگیم را زندگی محمدی و مردنم را مردن محمدی قرار دهی.
اولین سفارشی که به عنوان وصیت دارم همین کلمه است، که روحانیت را تنها نگذار،
برادران! فقط باید به فکر اسلام بود و برای یاری اسلام باید اکنون از روحانیت و سپاه یاری جست و امام را یاری کرد، درود بر شهید مظلوم آیتالله بهشتی برقرار باد پرچم اتحاد جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)
۱۱/۵/۱۳۶۰ مطابق با عید سعید فطر
http://eitaa.com/khaterat_shohada
امام باقر(ع):
اگر بگویم اسم اعظم در این دعاست (دعای مباهله) درست است و اگر مردم بدانند چه اجابتی در آن نهفته است، سراسیمه به تعلیم آن روی میآورند.
من این دعا را بر حاجاتم مقدم میکنم و دعایم به اجابت میرسد.
این همان دعای مباهله است که جبرئیل [در روز مباهله] بر پیامبر (ص) نازل کرد.
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹✨شب بود. #ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس #گرفته بود!
🔸✨بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم #شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
🔹✨آن شب #قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس #حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
🔸✨هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، #آقا_ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب برگشتیم مقر، دوباره #قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
🔹✨قبل از #اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی #نورانی_ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
🔸✨من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه #خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، #قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿.
🔹✨ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و #نمازجماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن #دعا کرد. بعد هم مداحی #حضرت_زهرا (علیها سلام)!
🔸✨اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب #قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
🔹✨بعد از خوردن #صبحانه به همراه بچه ها به سمت #سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا #روضه خواندم
🔸✨گفتم: خب آره، شما #دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب #خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد.
🔹✨یکدفعه دیدم وجود مقدس #حضرت_صدیقه_طاهره (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، #ماتورادوست_داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به #مداحی کردن ادامه داد.
#شهید_ابراهیم_هادی
📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟
گفت : با التماس !
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت : با التماس !
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری #شهید میشه😄؟
لبخندی زد و گفت : #با_التماس !
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده😔
@khaterat_shohada
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰
از روی عشق که نخواستیمت ❤ !
انگار باید مضطر و بیچاره تر شویم، انگار باید روزگارمان بدتر و سخت تر شود تا شاید از روی ناچاری بخواهیمت 😭 !
یا صاحب الزمان، عاشق که نشدیم اما بیچاره شدیم، بیا 🌤
@khaterat_shohada
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰