eitaa logo
خاڪریزشهـدا
907 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
خاڪریزشهـدا
🌷 💠▫️نفربر نیروهای در مسیر برگشت روی یک تله موزاییکی رفته بود. راننده درجا شدو یکی از همراهانش دست و پایش را از دست داد. 💠▫️بلافاصله نیروهای داعشی شروع به تیراندازی کردند. هیچ کس جرئت نزدیک شدن نداشت. خود دست به کار شد و زیر آتش سنگین دشمن به‌سمت ماشین رفت و را بیرون کشید و عقب برد. 💠▫️فردای آن روز مرتضی را ناراحت دیدم. جلو رفتم و جریان را پرسیدم. گفت: "در مسیر برگشت، که مجروح شده بود از من خواست. 💠▫️چون شدیدی داشت قبول نکردم و به او آب ندادم."، گفتم: "خب، اینکه ناراحتی ندارد کار درستی انجام دادی."، گفت: "امروز خبر دادند در بیمارستان شده است. کاش به او آب می‌دادم". 🌷 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
😇 وقتی دخترک بدحجاب شهر چشمهارا به دنبال خود می کشاند❗️ چادرم را عاشقانه تر میپوشم💓 چادر ینی من آرامش می خوام من آرامش ابدیم را با چادرم میخواهم😍😍 @khaterat_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یاران مهدی(عج)، عارف بالله هستند... ❄️ امام العارفین، علی مرتضی(علیه السلام) میفرماید: ❄️ رِجـالٌ عـَرَفـُوا اللّهَ حـَقَّ مـَعـْرِفـَتـِهِ، وَ هـُمْ اَنْصارُ المَهْدِیِّ فی آخِرِ الزَّمان؛ ❄️ مردانی که خدا را آن چنان که شایسته است، شناخته و عارف به او شده اند، و آنان یاوران مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان اند. 💠☆💠 📓 بحار الانوار، ج ۵۷ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید جهاد مغنیه هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ـاص‌امـــام‌‌رضـــا ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــداو ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#رهبرانه 🌹 #دلبرانه 🌹 آن قطره که شد وصل به دریا مائیم دلباختۀ علی(ع) و زهرا(س) مائیم با لطف امام عصر(عج) تا روز ظهور پیروز ترین ملت دنیا مائیم ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 🍃🍃بی تو هرگز 🍃🍃 قسمت بیست و چهارم : روزهای التهاب 🍃روزهای التهاب بود .
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 🍃🍃بی تو هرگز🍃🍃 قسمت بیست و پنجم : بدون تو هرگز 🍃با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ... 🍃هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود ... 🍃توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ... 🍃سریع رفتم دنبال کارهای درسیم ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ... ادامه دارد..... 🍃بی تو هرگز🍃 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 🍃🍃بی تو هرگز🍃🍃 قسمت بیست و پنجم : بدون تو هرگز 🍃با اون پای مشکل دار
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 🍃بی تو هرگز🍃 قسمت بیست و ششم : رگ یاب 🍃اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟ حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ... - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ... صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن ... صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ... - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ... رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ... با چایی رفتم کنارش نشستم ... - راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ... - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ... و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم ... ادامه دارد.... 🍃بی تو هرگز🍃 🌹هدیه به همه شهدا صلوات🌹 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
⚜بسم‌الله الرحمن الرحیم⚜ کانال خاکریز شهدا نیاز به ادمین موقت دارد.🌹 بزرگوارانی ک تمایل به همکاری دارند تشریف بیارن پی وی🌹🙏 @Khakrizshohada128
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنها ست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
❣❣❣❣❣❣ ❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛ 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید بهنام محمدی راد هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقی‌ها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلی‌ها داشتند شهر را ترک می‌کردند. باور نمی‌کرد که خرمشهر دست عراقی‌ها بیفتد، اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که می‌شد بهنام ۱۳ ساله بود که می‌دوید و به مجروحین می‌رسید. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می‌کرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی؛ می‌گفت به شرطی اسلحه را تحویل می‌دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: «دلم برای عراقی‌های مادر مرده می‌سوزد که گیر بیفتند.» بهنام خندید. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸ مهرماه ۱۳۵۸ پر گشید و امروز آشیانه بهنام این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🍃 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
، ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : " ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ! ﺧﻮﺍﺏﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺩﯾﺪﻩﺍﻧﺪ ... ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ... ﺑﻠﻪ "... ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪ : " ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ " ﮔﻔﺘﻢ : ﻫﻤﻪ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺷﻤﺎﺳﺖ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﭘﯿﺶ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ، ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻨﺰﻟﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﺳﺎﺯﻧﺪ... ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ : " ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ؟ " ﮔﻔﺘﻨﺪ : " ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪﺩ ". ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ : " ؟ " ﺑﻌﺪ ﮐﺮﺩﻡ... ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : " ﺧﻮﺏ ... ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ". ﮔﻔﺘﻢ : " ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ . ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ "....😊 ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﺧﯽ ﮔﺮﺍﯾﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ! ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ، ﻣﮕﺮ ﻫﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻭﯾﻢ ! ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽﺩﻫﻨﺪ ".😊 ﺳﭙﺲ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ.... ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻍ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ .......😔 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃 : 🌹گفته بود: اگه جنازه‌ای بود و منو دیدی، اول از همه بگو نوش جونت. بلند بلند میگفتم: نوش‌جونت، نوش‌جونت. 🌹بهش میگفتم: سلام منو به ارباب برسون. 🌹بعداز معراج، تا خاکسپاری، فقط تابوتش رو دیدم. موقع تشییع، خیلی سریع حرکت میکردند. پشت تابوتش که راه میرفتم، زمزمه میکردم: ای کاروان آهسته ران، آرام جانم میرود! 🌹زمان تشییع، مداح داشت روضه حضرت علی‌اصغر میخوند. نمیدانستم آنجا چه خبر است، شروع کرد به لالایی خوندن. بعد هم گفت: همین دفعه‌ی آخر که داشت میرفت، به من گفت: من دارم میرم و دیگه برنمیگردم! توی مراسمم برای بچه‌ام لالایی بخون! 🌹محمدحسین نوحه‌ی "رسیدی به کرببلا خیره شو به گنبد به گلدسته‌ها خیره شو اگه قطره اشکی چکید از چشات به بارون این قطره‌ها خیره شو" را خیلی دوست داشت. نمیدانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود. 🌹به یکی از رفقای محمدحسین که جزو مدافعان هم بود، گفتم: میتونین کاری کنین برم توی قبر؟ آبان‌ماه بود و خیلی سرد. وقتی رفتم پایین قبر، همه‌ی روضه‌هایی که برایم خوانده بود، زمزمه کردم. 🌹گفته بود: داخل قبر، برام روضه بخون، زیارت عاشورا بخون، اشک گریه بر امام‌حسین رو بریز توی قبر، تاحدی که یه خورده از خاکش، گِل بشه. براش خوندم. 🌹همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه، میخواندند، خیلی دوستش داشت: "دل من بسته به روضه‌هات جونم فدات، میمیرم برات پدر و مادر من فدات جونم فدات، میمیرم برات چی میشه با خیل نوکرات جونم فدات، میمیرم برات سرجدا بیام پایین پات جونم فدات، میمیرم برات" 🌹صدای " این گل پرپر از کجا آمده" نزدیکتر میشد. 🌹سعی میکردم احساساتم را کنترل کنم. میخواستم واقعاً آن اشکی که داخل قبر میریزم، اشکِ بر روضه‌ی امام‌حسین علیه‌السلام باشد، نه اشک از دست دادن محمدحسین. 🌹هرچه روضه به ذهنم میرسید، میخواندم و گریه میکردم. نگاهی به قبر انداختم، باید میرفتم. دایی‌ام آمد و به‌ زور من را برد بیرون. 🌹آقایی رفت پایین قبر، به آن آقا گفتم: شهید میخواست براش سینه بزنم. شما میتونید؟ 🌹بغضش ترکید. چند دفعه زد روی سینه‌اش. بهش گفتم: نوحه هم بخونید. 🌹پرسید چی بخونم؟ 🌹گفتم: "از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین؛ دست و پا میزد حسین؛ زینب صدا میزد حسین" ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
⚜بسم‌الله الرحمن الرحیم⚜ کانال خاکریز شهدا نیاز به ادمین موقت دارد.🌹 بزرگوارانی ک تمایل به همکاری دارند تشریف بیارن پی وی🌹🙏 @Khakrizshohada128
بانوے محجبہ اے در یکے از سوپرمارکت هاے زنجیره اے در فرانسہ خرید مے کرد...🛍 خریدش کہ تموم شد، براے پرداخت رفت پشت صندوق. صندوقدار کہ یک خانم بے حجاب و اصالتا ایرانے بود، نگاهے از روے تمسخر بہ خانم محجبہ انداخت😏 و همینطور کہ داشت بارکد اجناس رو مے گرفت، اجناس اون خانم رو با حالتے متکبرانہ بہ گوشہ میز مے انداخت... اما خانم باحجاب ما کہ روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزے نمے گفت و این باعث مے شد صندوقدار بیشتر عصبانے😠 بشہ! بالأخره صندوقدار طاقت نیاورد😡 و گفت: ما اینجا توے فرانسہ خودمون هزارتا مشکل و بحران داریم... این نقابے کہ تو روے صورتت دارے یکے از همین مشکلاتہ کہ عاملش تو و امثال تو هستید!😒 ما اینجا اومدیم براے زندگے و کار، نہ براے بہ نمایش گذاشتن دین و تاریخ!! اگہ مے خواے دینت رو نمایش بدے یا روبنده بہ صورت بزنے برو بہ کشور خودت😕 خانم محجبہ اجناسے رو کہ خریده بود توے نایلون گذاشت، نگاهے بہ صندوقدار کرد...😐 روبنده رو از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار کہ از دیدن چهره اروپایے و چشمان رنگین اون جا خورده بود😧 گفت: من فرانسوے هستم...😊 این دین منه✨ اینجا هم وطنم هست... "شـمـا دیـنـتـون رو فـروخـتـیـد⚡️ و مـا خـریـدیـم" ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛