eitaa logo
خاڪریزشهـدا
896 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨ ✨ شهید ابوالفضل اسدی هان مکن از بهرنابودی اهریمن درنگ آفتاب عمر دشمن را بود وقت زوال درتهران، به مسجدصاحب الزمان (عج) راه یافت و عضو پایگاه مقاومت مسجد شد. انقلاب را همچون (جان) دوست می داشت و همه جا مواظب بود که مبادا نیت شوم قصد خیانت کند. تربیت اسلامی،او را به گونه ای پرورش داده بود که عبادت او هرگز ترک نمی شد و مدام در پی مجال بود که با خدای خود رازونیاز داشته باشد. درآغاز جنگ ، خانواده را ازتهران به خمین آورد و خود راهی جبهه گردید. حدود 9 ماه را در جبهه گذرانید و یاران وهمرهان، رشادتهای او رابه خاطر دارند. از او یک «فرزند» به یادگار مانده است که باید به پدر مفقودالاثر خویش،افتخارکند. شهید ابوالفضل اسدی فرزند کریم، یکی دیگر از سربازان قرآن، بسیجی دلاور و عاشق میدان وشهادت. تاکلاس ششم ابتدایی درس خواند و راهی تهران شد. به کار وزحمت ورنج روی آورد و در تلاش معاش. پیروزی انقلاب اسلامی اورا به وجد و سرور آورد وفعالیت خود را برای پاسداری از«انقلاب» شروع کرد و مخالف انقلاب را به سان اهریمنی می دانست... ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🌱لحظات ملكوتى اذان ظهر به افق تهران 🌱 التماس دعاى فرج ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
✨✨ ✨ حدیث روز 🌺🍃 امام على عليه السلام :عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِْسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَاستِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ؛ گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود. [غررالحكم، ح ۶۲۳۴] ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🌱لحظات ملكوتى اذان مغرب به افق تهران 🌱 التماس دعاى فرج ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
💚 امام حسین علیه السلام: به درستے ڪه من مرگ را جز ‌سعادت نمے بینم و زندگے با ستمڪاران را جز محنت نمے دانم.🍃🌺 ❤️ @khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید ابوالفضل اسدی هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ـاص‌امـــام‌‌رضـــا ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــید ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
مرز مهران امروز ساعت6صبح @khaterat_shohada
🍃🌺 #زینبیون 🌺🍃 در ڪشور عشق مقتدا خامنه ایست😍 فرماندهے ڪل قوا خامنه ایست😌 دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود امروز عزیز دل ما خامنه ایست❤️ #رهبرانه💚 @khaterat_shohada
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 🍃بی تو هرگز🍃 قسمت چهل و پنجم: کارنامه ات را بیاور 🍃تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ... 🍃بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ... 🍃- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ... اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ... 🍃تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست .. 🍃کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ... 🍃با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ... 🍃دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست .. 🍃- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ... 🍃مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ... 🍃بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ... ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات🌹
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 🍃بی تو هرگز🍃 قسمت چهل و ششم: گمانی فوق هر گمان 🍃اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ... 🍃وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد... 🍃دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... 🍃توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 🍃هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 🍃اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ... 🍃گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ... 🍃سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ... 🍃مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ... ادامه دارد... 🌹هدیه به همه شهدا صلوات🌹
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنها ست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛