#ریحانہ
#تلنڱرانہ
‼️میڱویند سیاهے چادرم🍃 چشم را مے زند!
چشم آدم هاے حریص و هرزه را...😏
چشم را ڪه هیچ!
خبر ندارند تازڱے ها دل را هم میزند❗️
دل آدم هاے مریض و بیمار دل را!😈
😌از شما چه پنهان #چادرم💖دست و پا ڱیر هم هست...
دست و پاے بے بندو بارے را میبندد✌️
چادر🍃 براے ڪسانے ست ڪه نمیخواهند عزت آخرتشان را به بهاے ناچیز لبخند هاے😏 هرزه بفروشند🌺
💚حجاب وسیله اے است ڪه بفهمانیم وسیله نیستیمـ👌
#چـادرمسندبندڱےمن
#چـادرےنمـانبـاش
#عفیفباش
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
یڪ ڪــــــــــــلام! #مـرگ_بـرآمریڪا👊
#مــرگ بـر بُریـدنِ نفـس👊
#مــــــــــــــرگ بـر قفـس👊
مـرگ بـر شڪوهِ خـــــــــــــار وُ خَـس👊
#مـرگ_بـرهَـوس👊
مـرگ بـر حــــــــــــــقوقِ بـی بشـر👊
مــــــــــرگ بـر تـبر، شـراره هاے شـر👊
مـرگ بـر آمریڪا👊
مـرگ بـر آمریڪا👊
#مـرگ_بـرآمریڪا👊
#مرگ_بر_آمریکا
#حامد_زمانی
#حزب_الله
@khaterat_shohada
#خاطرات_شهدا
در سال ۱۳۹۱ ، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ، بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود.
در قسمتی از خاطرات این دفترچه چنین ذکر شده است:
روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتاد...
تاریخ ۱۶\۱۱\۱۳۶۴ پادگان دوکوهه
و در جایی دیگر این دفترچه چنین ذکر شده است:
در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان (عج) گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین نریخته ، گویا ملائک همه را با خود برده بودند...
#شهیداحمدعلی_نیری
📕 عارفانه
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#سیره_شهدا
#مخالفت_شهيد_احمد_کاظمی_با_زدن_موشک_به_منافقین!!
🌷در یکی از عملیات ها که بر عليه منافقین بود، قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.
🌷ایشان (شهيد احمد كاظمى) از عمق عراق تماس گرفت که: مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر می ارزد. گفتم: مثلاً شش هزار دلار. گفت: مقدم نزن اینها اینقدر نمی ارزند.
🌷خیلی بعید است، شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هر كـسى دوست دارد اگر کارش تمام است، تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد....
🌷....ولی سردار کاظمی در کوران عملیات، بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد.
راوى: شهيد سردار حسن تهرانى مقدم.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
ای صاحبِ لحظه هایم بگو!
تا کی شب به شب ، به سرودِ آمدنت، مرثیه ی حیران بخوانم؟!
پس کدامین روز مرا به افق نگاهت خواهد رساند؟
من تمامِ عشق را در این انتظار تصویر کرده ام، مثل دویدنِ نقطه ها پشتِ هم تا شنیدم نغمه ی انا بقیة الله
دعا کن! دعا کن چشمِ این روزگارِ سنگین، زودتر به آمدنت روشن شود.
خدا به شما، نه نمی گوید.
من هم دعا می کنم و برای روزهای باقی مانده ی آن اتفاق بزرگ، همه ی دار و ندارم (دلم) را نذر می کنم.
همان دلی که در انتظارت همچون گُلی هر صبح جمعه می شکفدُ هر غروب، می پژمرد بی تو...
حتم دارم می آیی، زودتر از غروب.
می آیی و زمین جرعه جرعه بی قراریش را به پایت می ریزد
آسمان اما با دیدنت، بغضِ هزارساله اش می شکند...
کاش باشم و آن روز به تمامتِ بیقراری و چشم انتظاری به استقبالت بیایم.
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
❤️🍃❤️
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هـــرشبــــــ #صلواتـــــخـ ـاصامـــامرضـــا ع
بــہنیـــابتــــشهـــــداو #شهیــــد_علی_تمام_زاده
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از ظلمت نفسی :)❣️
از کرخه تا شام:
🌹بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین
🌸🍃بی تو هرگز🌸🍃
قسمت شصت و پنجم : با پدرم حرف بزن
🍃پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ...
🍃- چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت ...
🍃- در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ...
🍃- دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان...
🍃یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم ...
🍃- دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟...
🍃اشک می ریختم و سرش داد می زدم ...
🍃- واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ...
پریدم توی حرفش ...
🍃- باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ...
🍃چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ...
🍃- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ...
🍃آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ...
🍃- باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ...
🍃- پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ...
ادامه دارد...
🌹جهت شادی ارواح شهدا صلوات🌹
از کرخه تا شام
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از ظلمت نفسی :)❣️
از کرخه تا شام:
🌹بسم ربــــّ الشهـــ🌹ـــدا و الصدیقین
🌸🍃بی تو هرگز 🌸🍃
قسمت شصت و ششم : 46 تماس بی پاسخ
🍃نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ... اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم ...
🍃از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم ... بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ... باورم نمی شد ... 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون ...
🍃با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد ...
🍃پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم ... انگار نصف جونم پریده بود ...
🍃در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشت در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام ...
🍃- با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری ...
این رو گفت و بی معطلی رفت ...
🍃خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرف غذا بود ... با یه کاغذ ... روش نوشته بود ...
🍃- از یه رستوران اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری ...
نشستم روی مبل ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
ادامه دارد...
🌹هدیه به ارواح شهدا صلوات🌹
از کرخه تا شام
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید...
خیلی تنها ست...
😔😔😔
دمتون حیدری
شبتون مهدوی
یا علی✋
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹السَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹السَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز مهمان شهید محمد شایان فر هستیم🌹
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
شهید محمد شایانفر ، متولد۱۳۴۵ شمسی در شهرستان خمینی شهر بود.دوران کودکی خویش را در محیطی مذهبی گذراند. دوران تحصیلات ابتدایی را با موفقیت در یکی از مدارس خمینی شهر طی کرد. در دوران تحصیل چندین بار از سوی معلمان مورد تشویق قرار گرفت.
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
بعد از گذراندن کلاس دوم راهنمایی در کارخانه ریسندگی و بافندگی پدرش مشغول به کار شد. دوران نوجوانی او همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و حوادث مختلف آن بود. نیاز شدید کشور به تولیدات مختلف نساجی تلاش مضاعف ملت را در این زمینه می طلبید. محمد در این سنگر با جدیت و خستگی ناپذیری تلاش می کرد و در اوقات فراغت در فعالیت های مذهبی مسجد محله شان شرکت می نمود. او فردی منظم در کار بود و دقتش در انجام اموری که به او محول می شد برای دیگران نمونه بود.
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
یکی از همرزمان شهید می گوید: “قرار بود در منطقه مرزی سومار عملیاتی علیه دشمن بعثی انجام گیرد. گردان شهید شایانفر از نیروهای خط شکن بود. نیروها به میدان مین دشمن رسیدند. بعد از باز شدن معبر برای عبور توسط تخریبچی ها، رزمندگان برای عبور حرکت کردند که دشمن متوجه آنان شد و درگیری شدیدی آغاز گردید. حجم سنگین انواع سلاح های دشمن و انفجار گلوله های مختلف در اطراف نیروها حرکت آنان را به سوی مواضع دشمن مشکل می کرد. رزمندگان در زیر آتش شدید بصورت سینه خیز به حرکت خود ادامه می دادند که ناگهان انفجار خمپاره ای در نزدیکی ستون و باران ترکش لحظاتی رزمندگان را از حرکت بازداشت. در زیر نور گلوله های منور جسم غرق به خون محمد که از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود مشاهده می شد. او حتی فرصت گفتن یک کلمه هم پیدا نکرد. به علت شدت آتش دشمن تعدادی از اجساد شهدا در منطقه درگیری باقی ماند.
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
#حدیث
موضوع : خوشرویی
قال رسول الله صلى الله عليه و آله 🌸🌿🌸
إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بأموالِكُم ، فالْقُوهُم بِطَلاقةِ الوَجهِ وحُسْنِ البِشرِ .
🌿💖🌿💖🌿
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شما هرگز نمى توانيد همه مردم را از اموال خود بهره مند سازيد، پس با آنان با گشاده رويى و خوشرويى تمام برخورد كنيد.
الكافي : 2 / 103 / 1
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
⚠️ #تلنگـــر‼️
🔴به همین روال اگر پیش برویم 🚶🚶🚶
قطعا دنیا به خود خواهد دید
روزگارانی را که در آن👇
انسانیت معنا می شود با داشتن دو عدد پا ...!👣
حیا یعنی: عریان نبودن !! 👗♨️❌
و داشتن غیرت مساوی ست با
👈داشتن یک مشت افکار پوسیده ! 😤😏😒
🔴 #به_همین_روال اگر پیش برویم قطعا روزی؛
تمام موزه های شهر پر می شوند از👇
*** تکه پارچه های #مشکی قاب شده ***
😔😔
که به دیوار آویخته اند و زیر آن نوشته اند👇
📜 پوشش زنان ایران زمین در روزگاران قدیم!!!
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#خاطرات_شهدا
در سال ۱۳۹۱ ، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ، بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود.
در قسمتی از خاطرات این دفترچه چنین ذکر شده است:
روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت (عج) افتاد...
تاریخ ۱۶\۱۱\۱۳۶۴ پادگان دوکوهه
و در جایی دیگر این دفترچه چنین ذکر شده است:
در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان (عج) گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین نریخته ، گویا ملائک همه را با خود برده بودند...
#شهیداحمدعلی_نیری
📕 عارفانه
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#طنز_جبهه
آتش دشمن سنگین بود
نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند
آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ...
حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد
دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند
روحیه نیروها عوض شد...
به یاد
#فرمانده_شهیدعلی_قوچانی
📕 رفاقت به سبک تانک
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج..
#طنز_جبهه
آتش دشمن سنگین بود
نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند
آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ...
حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد
دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند
روحیه نیروها عوض شد...
به یاد
#فرمانده_شهیدعلی_قوچانی
📕 رفاقت به سبک تانک
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج..
#طنز_جبهه
آتش دشمن سنگین بود
نیروها در پشت جاده ی دوازده متری سنگر گرفته بودند
آتش سنگین دشمن بوسیله تانک و کالیبر شرایط رو نفس گیر کرده بود و روحیه بچه ها رو ضعیف ...
حاج علی روی دسته ی یک بیل کلاه آهنی گذاشته بود و از خاکریز بالا می آورد
دشمن هم همون نقطه رو به آتش می کشید . همه می خندیدند
روحیه نیروها عوض شد...
به یاد
#فرمانده_شهیدعلی_قوچانی
📕 رفاقت به سبک تانک
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج..
🍃🌹🍃امام زمان (عج): من مظلوم ترین فرد عالم هستم🍃🌹🍃
🌸 مرحوم حجه الاسلام آقای حاج سید اسماعیل شرفی از شخصیت های دلسوخته ای بود که چند بار خدمت حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) مشرف شده بود. ایشان یکی از تشرفات خود را این گونه نقل نموده است:
🌼 به عتبات مقدسه مشرف شده بودم و در حرم حضرت سیدالشهداء(ع) مشغول زیارت بودم چون دعای زائرین در بالای سر حرم مطهر امام حسین(ع) مستجاب است، در آنجا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارک مولایم حضرت مهدی(عج) مشرف گرداند و دیدگانم را به جمال بی مثال آن بزرگوار روشن نماید.
🌺️مشغول زیارت بودم که ناگهان خورشید جهانتاب جمالش ظاهر شد، گرچه در آن هنگام حضرتش را نشناختم ولی شدیداً مجذوب آن بزرگوار شدم، پس از سلام از ایشان سؤال کردم:
شما کیستید⁉️
🌸 آقا فرمودند:
انا اول مظلوم فی العالم
(من مظلوم ترین فرد عالم هستم)
😔 من متوجه نشدم و با خود گفتم: شاید ایشان از علمای بزرگ نجف هستند و چون مردم به ایشان گرایش پیدا نکرده اند خود را مظلوم ترین فرد عالم می دانند. در این هنگام ناگهان متوجه شدم که کسی در کنارم نیست.
🌿اینجا بود که فهمیدم مظلوم ترین فرد عالم کسی جز امام زمان (ارواحنا فداه) نیست، و من نعمت حضور آن بزرگوار را زود از دست دادم.
📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج ۳، ص ۱۵۹ و ج ۲، ص ۲۳۰
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرج
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
❤️🍃❤️
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هـــرشبــــــ #صلواتـــــخـ ـاصامـــامرضـــا ع
بــہنیـــابتــــشهـــــداو #شهیــــد_محمد_شایان_فرد
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛