eitaa logo
خاڪریزشهـدا
909 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺🍃🌺 محمود کاوه، 18 سال بیشتر نداشت که فرمانده حفاظت از بیت‌امام(ره) در جماران شد 😳 و حیرت بزرگان ارتش را در آن زمان به خود واداشت. به گونه‌ای که به سرهنگ صیاد شیرازی گفتند یک نوجوان 18ساله در جبهه کردستان پیدا شده که وقتی در اتاق جنگ شرح عملیات می‌دهد، آدم مات و مبهوت می‌ماند و سرا پا گوش است.😐 همان که در 19 سالگی برای زنده یا مرده سرش دو میلیون جایزه گذاشتند😣 و تا سال 65 قیمت سرش به رکورد دست نیافتنی هفت میلیون رسید.😳 @khaterat_shohada 🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺 عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد. به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور كامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود كه مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می كرد تا كوچكترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می كرد. فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یكی این بود كه: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد. از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می شود. (راوی: اقدس بابایی) @khaterat_shohada 🌺🍃🌺🍃🌺
توی بحبحه عملیات یکدفعه تیر بار ژ_ 3 از کار افتاد! گفتیم:چیشد؟ پسر گفت:شلیک نمیکنه،نمیدونم چرا؟ وارسی کردیم تیربار سالم بود دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده،تیرخورده بود و نفهمیده بود😞 با انگشت دیگرش سروع کرد به تیر اندازی کردن بعداز عملیات دیدیم ناراحته.انگشتش رو باندپیچی کرده بود. خواستیم بهش دلداری بدیم گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره. بهش گفتیم:ای بابا بچه ها شهید میشن،یک بند انگشت که این حرف هارو نداره. گفت:ناراحت انگشتم نیستم از این ناراحتم که دیگه نمیتونم درست تیراندازی کنم. ♡شهیدگمنام♡ @khaterat_shohada
‌ ✍داشتيم ميرفتيم ! با ته اتوبوس نشسته بوديم ! كلى گپ زديم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو همیشه از ما جدا میشد میرفت حرم .... برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش يه دفعه گفت من خيلى دوست دارم بشم !..... از دهنش پريد گفت من ميشمااا ! من و امير حسينم بهش گفتيم داداش تو نميشى چه برسه !... حلالمون كن چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى با دستمال كاغذى كرديم تو گوشت، اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بعد روز مثل هر دو دستو سرشو فدای عمه جانمان کرد .. شهید شد، حاجتشو اون سال تو گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهیدمیشه؛شد() ..... 🌷 @khaterat_shohada