می خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اول رفته بود سراغ اهل بیت یک کارت نوشته بود برای امام رضا(ع) مشهد ، یک کترت برای امام زمان(عج) مسجد جمکران ، یک کارت هم به نیت حضرت زهرا(س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه(س) قبل از عروسی بی بی اومده بود توی خوابش! فرموده بود: چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا عروسی شما نیایم؟
ببین همه آمدیم، شما عزیز ما هستی..
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹
در فتح المبین مجروح شد. به یک بیمارستان در تهران منتقل شد.
روزی که می خواست مرخص شود و به جبهه بازگردد، هیچ پولی نداشت! هیچ آشنایی در تهران پیدا نکرد بجز امام زمان عج الله
روز جمعه بود. به آقا متوسل شد...
جمعیت برای ملاقات با جانبازان و مجروحین از نمازجمعه به بیمارستان آمده بودند.
یک سید روحانی از لابه لای جمعیت خودش را به مصطفی رساند و یک کتاب دعا به او هدیه داد و گفت: این شما را تا جبهه می رساند و بلافاصله رفت!
مصطفی هرچه تلاش کرد نتوانست آن سید را ببیند.
وقتی مردم رفتند، کتاب دعا را باز کرد. چند اسکناس نو داخل آن بود.
وقتی به جبهه رسید، پول ها هم تمام شده بود!
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹
💔
امام (ره ) گفته بودند با همسران شهدا ازدواج کنید.
مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش میخواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که اين خانم همسر شهيد است.
ايشان همه خواستگارها را رد میکرد ،مصطفی را هم رد کرد. مصطفی پيغام امام را برای آن خانم فرستاد، باز هم قبول نکرد و میخواست تا مراسم سال همسر شهيدش صبر کند .
دوباره مصطفي پيغام فرستاد که شما "سيد" هستيد . میخواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. ديگر نتوانست حرفی بزند. جوابش مثبت بود .
امام که خطبه عقدشان را خواند.
مصطفی گفت: «آقا ما را نصيحت کنيد » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: «از خدا میخواهم که به شما صبر بدهد.»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_طلبه
•┈••✾•🌿🌺•✾••┈•.
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹