#سیره_شهدایـے
.
.
(🌸) مقدمات کار فراهم شد.
قرار شد برای مراسم صیغه ی عقد راهی جماران شویم.
حضرت امام رحمه الله قرار بود صیغه عقد ما را جاری کنند.
(🌤) صبح زود رسیدیم جماران.
دل توی دلم نبود؛ حضرت امام را تا آن موقع ندیده بودم.
ساعتی بعد در باز شد و نام ما را صدا کردند.
(☺️) نفهمیدم چطور خودم را به نزدیک حضرت امام رساندم.
گوشه ی چادرم را به روی دست مبارک امام انداختم و دست ایشان را بوسیدم؛ بعد هم چادر را به سر و صورتم کشیدم.
(😇) امام من را نگاه کرد. سرم را انداخته بودم پایین، بعد هم با آن جذبه ی خاصی که داشتند اجازه گرفتنند و شروع به خواندن صیغه ی عقد کردند.
(⭐️) خطبه ی عقد که تمام شد به مصطفی نگاه کردم، خیره شده بود به امام.
بعد هم گفت: آقا ما رو نصیحت کنید.
(🌷) امام بعد از لحظه ای سکوت رو به من کرده و فرمودند: « از خدا می خواهم به شما صبر دهد»
(💔) خلاصه کل زندگی مشترک من با مصطفی چند روز بیشتر طول نکشید .
#همسر_شهید_مصطفی_ردانیپور🥀
.
.
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
@khakriz_shohada 🕯🖤