ما همیشه فکر میکنیم شهدا یه کار خاصیکردن ....
نه رفیق ..
خیلی کارهارو نکردن که شهید شدن ...
#شهید_حسین_معزغلامی
http://eitaa.com/khaterat_shohada
🌹اگر می خواهی گناه و معصیت نکنی، همیشه با وضو باش
چون وضو انسان را پاک نگه میداردو جلوی معصیت را میگیرد
«شهید عباس علی کبیری»
@khaterat_shohada
#خاطرات_شهدا
اشاره به #قبرخالی کنار مزار شهید مصطفی صدرزاره کرد و گفت:
این قبر آنقدر خالی میماند تا من برگردم، بنرهای #مصطفی پایین نمی آید
تا #بنرهای من بالا برود
#شهید_سجاد_عفتی
@khaterat_shohada
اے شہید
تو خواھے ماند
این گذر زمان است
کہ ما را با خود بہ قعر میبرد...
#شہدا_را_یاد_کنید
#با_ذکر_صلوات
@khaterat_shohada
گویند که هنگام اذان، دعا مستجاب است
مخصوصا دعا برای دیگران
برای بیماران خیلی دعا 🙏
#نماز_اول_وقت
#بسیار_التماس_دعا_برای_بیماران
@khaterat_shohada
📝 #خاطرات_شهدا
وقتی ضارب علی را با چاقو زد پیکر غرق خونش رو به کناری کشیدیم
پیرمردی آمد و گفت:
خوب شد؟ همین رو میخواستی؟
به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟
علی با صدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست
من از ناموس شما دفاع کردم
#شهید_علی_خلیلی
@khaterat_shohada
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ... 34
دوستاش خیلی شوخ و بامزه بودن،
موقع خوردن کیک کلی شوخی کردن و خندیدیم،☺️
یه ساعتی به صحبت و مسخره بازی گذشت تا اینکه عرشیا گفت
-دیگه کافیه...
خانومم عجله داره،
بذارید برسیم به آخر برنامه که منم پیشش بدقول نشم😉
با لبخند ازش تشکر کردم،
دستمو بوسید و گفت
-نیم ساعت دیگه هم صبر کنی،تمومه
بلند شد و علیرضا رو صدا کرد،
علیرضا هم گیتارشو برداشت و نشست رو کاناپه ،کنار عرشیا
دستای علیرضا شروع به رقصیدن روی گیتار کرد و لبای عرشیا...
چشات، اوج آرامشه،
نباشی قلب من، نفس نمی کشه
صدات، برام نوازشه،
صدات که می زنم، برای خواهشه
برای خواهشه
می خوام خواهش کنم ازت
همه حواستو به من بدی فقط
می خوام تصدقت بشم
فرهاد تیشه زن تصورت بشم
تصورت بشم
اگه بارون بباره یه چندتا دونه
چه حالی می شم خدا می دونه
چه حال خوبی تو هردومونه
چقدر می خوامت خدا می دونه
چشات نقاشی خداست
میخواستمت بری خدا همینو خواست
هوا هوای عاشقاست
زمین از این به بعد بهشت ما دوتاست
بهشت ما دوتاست
اگه بارونـ بباره یه چندتا دونه
چه حالی می شم خدا می دونه
چه حال خوبی تو هردومونه
چقدر می خوامت خدا می دونه
.....
نمیدونستم چه عکس العملی داشته باشم!
مات عرشیا رو نگاه میکردم...
فکرنمیکردم صدای به این قشنگی داشته باشه!
آهنگ که تموم شد،با صدای دست زدن بقیه به خودم اومدم!
عرشیا با لبخند نگام کرد و گفت
تقدیم به تنها عشق زندگیم❣
چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
با لبخند از عرشیا تشکر کردم
و بعد از خداحافظی اومدم بیرون.
"محدثه افشاری"
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ... 34 دوستاش خیلی شوخ و بامزه بودن، موقع خوردن کیک کلی شوخی کردن و خندیدیم،☺️ یه ساعتی به
🔹 #او_را ... 35
عرشیا واقعا سورپرایزم کرده بود!
تا چنددقیقه فکرم مشغول بود!
حتی حواسم از مهمونی فردا شب پرت شده بود،
رسیدم به چهارراه و طبق معمول چراغ قرمز...🚦
همینجور که داشتم اطرافو نگاه میکردم،چشمم افتاد به همون دختر گل فروش!
سریع شیشه رو دادم پایین!
- دختر!
دختر خانوم!
بیا اینجا!
بدون معطلی دوید سمت ماشین و گفت
-عه سلام!شمایید!😅
باز میخواید گل بخرید؟؟
-آره میخرم اما یه شرط داره!
-چه شرطی؟؟
-بیا سوار ماشین شو باهم یه دور بزنیم.
-چی ؟سوار ماشین شما؟😳
نه من نمیتونم!
-چرا؟؟مگه میخوام بخورمت؟؟
فقط میخوام یکم باهم صحبت کنیم!
-نه خانوم نمیشه...
من که شمارو نمیشناسم...
-خیلی خب ،بریم پارک همین خیابون بغلی؟
فقط میخوام چنددقیقه باهم صحبت کنیم.
-اممممم...
چی بگم...
باشه من میرم،شما هم خودت بیا!
-خب بیا سوار ماشین شو دیگه😕
-نه ممنون،من میرم شما خودتون بیاید!
راه افتاد و منم بعد سبز شدن چراغ پیچیدم تو خیابون و رفتم سمت پارک.🏞
تا برسه ماشینو پارک کردم و صبرکردم تا باهم بریم یه جا بشینیم.
از دور که داشت میومد خوب نگاهش کردم.
یه مانتو شلوار گشاد و چروک کرمی رنگ و یه کاپشن مشکی خیلی زشت و بدقواره تنش،
و یه روسری نخودی رنگ سرش بود.
چهره ی بانمکی داشت،☺️
معلوم بود از بس زیر آفتاب بوده اینجوری سیاه شده🙍♀
لبخند شیرینی رو لباش بود.
باهم رفتیم تو یکی از آلاچیقا نشستیم،
هنوز هوا سرد بود🌪
-ببخشید من باید زود برم،هنوز هیچی نفروختم!
چیکارم داشتید؟
-اسمت چیه؟؟
-نگار😊اسم شما چیه؟
-من ترنمم عزیزم
-چه اسم قشنگی😍
خیلی اسمتون نازه ترنم خانوم☺️
-ممنون،اسم تو هم قشنگه!
-ممنون،میشه زودتر بگید چیکارم دارید؟
-خونتون کجاست؟چندتا خواهر برادر داری؟کلا میخوام راجع به زندگیت برام بگی!
-برای چی اخه؟
-میخوام بدونم،لطفا بگو...
-خونمون این طرفا نیست،
فقط برای کار میایم اینجا!
پنج تا بچه ایم،منم دختر دومم،
داداش بزرگمم بیست سالشه و....
تو زندانه😞
اون سه تای دیگه هم از من کوچیکترن.
مادرم مرده،بابامم معتاده و الان من نون آور خونه ام...
دیگه چی میخوای بدونی؟؟
با دهن باز داشتم نگاش میکردم...
-تو؟؟
درسم میخونی؟؟
-تا سوم ابتدایی خوندم،بعدش بابام نذاشت برم و گفت باید کار کنی.
داداشمم فرستاد سرکار،که معمورا گرفتنش😢
با تعجب داشتم نگاهش میکردم که گفت
-چیه؟😠
چیشد؟
از بدبختیم تعجب کردی؟؟
فکر نمیکردی کسی تو دنیا باشه که مثل تو بی غم و غصه نباشه؟؟
منو آوردی اینجا که بیشتر بدبختیام بیاد جلو چشام؟؟😡
من باید برم!
من مثل تو بیکار نیستم که بشینم فضولی یکی دیگه رو بکنم و به بدبختیاش بخندم...
-ناراحت نشو!
باور کن اینطور نیست!
فقط خواستم چندتا سوال ازت بپرسم!
-بفرما!فقط زود!باید برم!
-تو چی تو زندگیت کم داری؟
فکر میکنی چی خوشبختت میکنه؟
-همون که تو زیاد داری😏
پول!
-ولی من خوشبخت نیستم...😢
باور کن...
-باشه باور کردم😡
تو چه میفهمی بدبختی یعنی چی...
دیگه سراغ من نیا خانوم😡
تو همون برو به ماشین بازیت برس!
قبل اینکه بخوام حرفی بزنم،اشکاش مثل سیل رو صورتش جاری شد و بدو بدو رفت....
"محدثه افشاری"
خاڪریزشهـدا
🔹 #او_را ... 35 عرشیا واقعا سورپرایزم کرده بود! تا چنددقیقه فکرم مشغول بود! حتی حواسم از مهمونی
🔹 #او_را ... ۳۶
وقتی به خودم اومدم صورت منم از گریه خیس شده بود...
نگامو به آسمون دوختم و دنبال خدا میگشتم...
میخواستم داد بزنم...
بگم این چه دنیاییه...
این چیه که آفریدی😭😭
تن سنگینمو از آلاچیق بیرون کشیدم و راه افتادم سمت ماشین.
هوا تاریک شده بود🌌
عرشیا چقدر برای خوشحال شدنم زحمت کشیده بود و من به همین راحتی خوشحالی عصر از کلم پریده بود!!
میدونستم الان تو کله ی نگار چی میگذره...
حتما با خودش میگه منو مسخره کرده!
مگه میشه با این همه دک و پز و امکانات ، کسی خوشبخت نباشه؟؟
ولی من نبودم...😞
من خوشبخت نبودم...
نگار بدبخته چون هیچی نداره و فکرمیکنه دردش پوله...
منم بدبختم چون همه چی دارم و نمیدونم دردم چیه...
اصلا خوشبختی چیه...
اصلا چرا باید من زنده باشم و نفس بکشم...
اصلا ماها اینجا چیکار میکنیم...😭
من چم شده...
من همه چیز دارم!
اما هیچ چیز ندارم!
اه😣
چرا منو آفریدیییییی؟؟😭😭
چرااااا!؟؟؟
همینطور داد میزدم و سرعتمو بیشتر میکردم...
کاش ماشینم چپ کنه
کاش یکی بزنه بهم
کاش یه فردای دیگه نباشه‼️
من نمیخوام زنده باشم😭
هیچی نمیخوام😭
تا دیروقت تو خیابونا چرخ زدم و گریه کردم،
میدونستم برسم خونه باید جواب پس بدم اما مهم نبود....😒
اون شب اونقدر دیر خوابیدم که ساعت دو بعدازظهر به زور چشمامو باز کردم😴
هنوز گیج و منگ قرصای آرامبخش دیشب بودم.
رفتم سراغ گوشیم📱
خاموش شده بود!
زدمش شارژ و رفتم پایین که یه چیزی بخورم.
کسی خونه نبود.
حتی خدمتکاری که پنجشنبه ها برای تمیز کردن خونه میومد هم نبود!
برگشتم اتاقم و گوشیمو روشن کردم
میدونستم تا الان عرشیا هزار بار زنگ زده!!
"محدثه افشاری
هدایت شده از ←پاتوق بچہ هیئتـے✌️
ڪانال اختصـاصے وجـامع
شهـید #محمدهادےذوالفقاری
شامـل:
❤️خاطرات
❤️وصیت نامہ
و
❤️زنـدگینامہ شهیـد
💚در ایـران و #نجـف💚
http://eitaa.com/joinchat/2011430924C1b6fce6610
هدایت شده از 🔰کانال نور الهدایه 🔰
🔷کانال نورالهدایه🔷
مجموعه ای قرآنی، ارزشی؛فرهنگی؛خانوادگی؛ روانشناسی، حجاب وعفاف 🔸
https://eitaa.com/nooorelhedaayh
کانال نور الهدایه ☝️در پیام رسان ایتا
هدایت شده از ĥáŋif.71.ĥelmã🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
گروه اگر مدافعان حرم نبودن
اهداف گروه👇👇👇
هرشب معرفی یک شهیدمدافع حرم🌼🌹
هرشب سه پارت از رمان بدون تو هرگز😍
ختم صلوات دسته جمعی
هرشب بحث گروهی 🙋♂
معرفی گروه ب دیگر دوستان الزامی☺️
http://eitaa.com/joinchat/1667825677C13b731548f
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه(س) رو داشته باشید...
خیلی تنهاست...
😔😔😔
دمتون حیدری
شبتون مهدوی
یا علی✋
@khaterat_shohada
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
🌷eitaa.com/khaterat_shohada
🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
✻ صبـــــح است
و هـواے دݪِ مـن
مثـݪِ بـــهار است
پݪڪـے بـزن
و صبـح بخیـرِ غــزݪم باش...
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#حسـن_جانـم❤️
❣اے خالُ خطُ چشمٺ،تصنیفِ دل آرایے
✨نامٺ حسن و حُسنٺ،سرچشمہے زیبایے
❣هم قامٺ توموزون،هم صورٺِ تو محشر
✨پا تاسرٺ اےمولا،مجموعہے غوغایے
#عشق_یعنے_حسن_والسلام❤️
#دوشنبه_های_امام_حسنی
http://eitaa.com/khaterat_shohada
🔸 " حدیــــث روز " ...
امام رضا عليه السّلام فرمودند:
ألا وإنّي لَمَقتولٌ بِالسَّمِّ ظُلما،ومَدفونٌ في مَوضِعِ غُربَةٍ؛ فَمَن شَدَّ رَحلَهُ إلى زِيارَتِي، استُجيبَ دُعاؤُهُ،وغُفِرَ لَهُ ذَنبُه ؛
بدانيد كه من با زهر ستم، كشته خواهم شد و در خاك غربت، دفن خواهم شد. پس، هر كه براى زيارت من بارِ سفر بربندد، دعايش مستجاب و گناهانش آمرزيده مى شود.
📚نهج الدعاء، ج۱، ص: ۳۸۱
http://eitaa.com/khaterat_shohada
💠
💟 #خاطرات_شهدا 🌷
💠پله پله تاخدا
🌷در عملیات #والفجر ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب #تهرانی بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه #چنگوله_دارالشلاق برویم.
🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام #عملیات شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى #عبادت ایستاده با خدای خود خلوت کرده و #نماز_شب می خواند.
🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند بعد که جلو رفتم او من را در #آغوش کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل #اشک های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک #شهیــــد🕊 را به تصویر می کشید....
🌷صحنه ای پر از #عشق، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، #خداوند متعال سوق می داد. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به #شهادت رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد.
راوى: #رزمنده_جانباز_فرج_الله_تعمیرکارى
🌹@khaterat_shohada
#کلام_شهید
شهید عباس بابایی:
ما به این انقلاب خیلی بدهکار هستیم...!
@khaterat_shohada