شهید «یوسف قربانی» در خانوادهای مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثهای از دنیا رفت و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنجهایشان تنها گذاشت تا آنها آبدیدهتر شوند و طعم تلخ فقر و مصیبت را به طور کامل احساس نمایند و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده سازند.
@khaterat_shohada
با پیروزی انقلاب و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب گذاشت و با تشکیل اولیه بسیج، جذب خیل عاشقان انقلاب شد و بعد از جنگ تحمیلی به صورت سربازی گمنام و رزمندهای خستگیناپذیر مشغول نبرد با کفار بعثی شد.
@khaterat_shohada
از جمله نیروهای شجاع و کارآمد اطلاعات و عملیات گردان همیشه خطشکن حضرت ولیعصر عجالله استان زنجان بود که در عملیاتهای آبی - خاکی والفجر هشت (بهمن ماه 1364، منطقه اروندرود، فاو) و کربلای پنج (دی ماه 1365، منطقه عمومی شلمچه) در ماموریتهای شناسایی و جمعآوری اطلاعات، از مناطق پدافندی دشمن و درهم شکستن خطوط مستحکم نیروهای بعثی، در کسوت یک بسیجی غواص حضوری چشمگیر و نقشی تاثیرگذار داشت.
@khaterat_shohada
او سرانجام در عملیات کربلای پنج، هنگام فتح پاسگاه کوت سواری عراق در شلمچه به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
@khaterat_shohada
تصویر سمت راست #اربعین94
شهید مدافع حرم #محمد_بلباسی🌷
همراه کودک عراقی
تصویر بعدی همان کودک #اربعین95
عکس #شهید بر روی سینه اش
دل بریدن پر پرواز🕊حسینیون است
هرکه ازخود گذرد درسفر #کرببلاست😔
@khaterat_shohada
#خاطره_شهدا
توی بحبحه عملیات یکدفعه تیر بار ژ_ 3 از کار افتاد!
گفتیم:چیشد؟
پسر گفت:شلیک نمیکنه،نمیدونم چرا؟
وارسی کردیم تیربار سالم بود دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده،تیرخورده بود و نفهمیده بود😞
با انگشت دیگرش سروع کرد به تیر اندازی کردن
بعداز عملیات دیدیم ناراحته.انگشتش رو باندپیچی کرده بود.
خواستیم بهش دلداری بدیم گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره.
بهش گفتیم:ای بابا بچه ها شهید میشن،یک بند انگشت که این حرف هارو نداره.
گفت:ناراحت انگشتم نیستم از این ناراحتم که دیگه نمیتونم درست تیراندازی کنم.
♡شهیدگمنام♡
@khaterat_shohada
⚂پارچه ها هرچقدر هم که رنگارنگ باشند
پارچه ای عادی اند!
هیچ حرفی برای گفتن ندارند...
👈اما وقتی روی سر "من" قرار میگیرند
زبان باز میکنند و می شکفند
✔معرف یک اندیشه میشوند
گاهی دست مرا در دستان خدا میگذارند!
🖐من با حجاب،"قد می کشم"
بال پرواز میگیرم
@khaterat_shohada
#نماز_اول_وقت
بهمان گفت :《من تند تر میرم ،شما پشت سر من بیاین》.
⚠تعجب کرده بودیم .سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعت بگیرد . غروب نشده رسیدیم گیلان غرب جلوی مسجدی ایستاد ما هم پشت سرش که نماز خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم
💎گفت《 کجا با این عجله می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم 》.
#شهیدمهدی_باکری