eitaa logo
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
105 فایل
شهـید حـسـن بــاقــری: خاکریز بهانه است،ما با هم رفیق شده‌ایم تا همدیگر را بسازیم.🥀 کپی؟!با یک صلوات برای مولامون امام زمان کاملا حلال:) به جز روزمرگی! https://eitaa.com/nashenas_khakriz کانال ناشناس:👆🏻 پایان انشالله ظهور🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
#قسمت_دوازدهم #افق دیوار های اتاق پر بود ،از تصاویر روحانیون مبارز در زمان مشروطه تا به امروز ...
چشم هایم درست و حسابی گرم نشده که سر صدایی های از از طبقه ی بالا مرا به آنجا کشاند اعظم خانم دستپاچه راه می رفت چشمش که به من افتاد زیر لب زمزمه کرد محمد رضا ، محمد رضا حالش بده شده به سمت ایوان رفتم با حالتی پرسشگرایانه پرستار کجاست ؟ طیبیه خانم بالای سر محمد رضا هست وارد اتاق شدم خانم پرستار همه ی تلاشش را می کرد تا بتواند عفونت بدن محمد رضا را کم کند و مرهم ها را تعویض کند اما زخم کاری تر از این حرف ها بود . چه کمکی می تونم به شما بکنم ؟ نیازمند دارو هستیم اما نمی دانم با وجود حکومت نظامی چطور می توان تهیه کرد ؟! در فکر فرو رفتم احساس کردم مغزم قفل کرده است این موقع شب چه کسی می تواند از خانه بیرون برود بخصوص من که فراری هستم . پرستار معطل نکرد و جمله اش را تکرار کرد چه کار می کنید شما برا خرید دارو می روید یا من بروم ؟ اعظم خانم آکنده از خجالت طیبه خانم اگر شما زحمت بکشید بهترهست این خانه نیاز به یک مرد دارد نویسنده : تمنا 😍🌱
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #افق چشم هایم درست و حسابی گرم نشده که سر صدایی های از از طبقه ی بالا مرا به آنجا کش
عقربه های ساعت🕰 به کندی حرکت می کرد چشمانم روی ساعت قفل شده بود همه وجودم عرق کرده بود قفسه ی سینه ی محمد رضا به سختی بالا و پایین می رفت لبانش خشک شده بود از محل زخمش چرک خون🩸 بیرون می آمد اعظم خانم مرتب در خانه راه می رفت با تسبیح مشغول ذکر📿 گفتن بود هر چه زمان می گذشت دلشوره من بیشتر می شد کنار محمد رضا رفتم با دستمال پارچه ی مرهمش را تعویض کردم محمدر ضا در حالت خواب بیداری شروع به گفتن چند کلمه کرد . صدایش ضعیف بود به سختی می توانستم متوجه بشوم دو ساعت بعد در خانه به صدا در آمد من و اعظم خانم به سمت در دویدیم اعظم خانم زمانی که خانم پرستار👩🏻‍⚕ را دید بسیار خوشحال شد ، خوشحالی او با داروهای در دستش دو چندان شد خانم پرستار درنگی نکرد خودش را بر بستر محمد رضا رساند دارو های مورد نیاز را به او داد اجازه داد تا کمی استراحت کند طبیه خانم شما خیلی خسته شدید بهتره برید کمی استراحت کنید . خانم پرستار به سمت اتاق رفت من هم در کنار محمد رضا نسشته بودم تا مراقب او باشم. نویسنده :تمنا🥺🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه خانمهایی که به بهانه هایی چادرنمی پوشند ...😭😭😭😭حتما گوش کنید منقلب میشید. تو رو امام حسین(ع) تا میتونید انتشار بدین😭😭😭😭😭😭 ای مادر حضرت زهرا دست ما رو هم بگیر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من حاضرم خار بره تو چشمم ولی نره تو پایِ مادرم .❤️‍🩹
ابجی‌گلم‌؟ خواهر‌گلم؟! صدامو‌داری؟.. حضرت‌زهرا‌رو‌میشناسی؟! امرو‌زشهادتشه؛ تو‌با‌دوستات‌میری‌بیرون؟!:) بیرون‌میری... حجابت‌کو؟:) میدونستی‌هر‌نگاه‌نا‌محرمی‌که‌ب‌موهات‌و‌بدنت‌بیوفته‌ی‌درد‌ِ‌رو‌دردای‌خانوم؟!🙂 بیا‌بهم‌قول‌بدیم‌... ب‌خاطر‌خانوم؛ حجابتو‌سرت‌کنی:)🙂 حجابتو‌رعایت‌کنی.. میگی‌چادر‌دست‌و‌پا‌گیره؟! عاره‌خب؛ دست‌و‌پارو‌جم‌میکنه‌ک‌گناه‌نکنیم:) رو‌قولت‌بمون🙂✋🏻 شاید‌یک‌تلنگر؛'
رفــیق! وقتی‌بہ‌دلت‌میفتہ‌ڪہ‌برگـردی! وقتی‌شوق‌پیدا‌می‌ڪنی‌برای‌ترڪ‌ ‌همش‌ڪارخداست...!🌺 مگہ‌میشہ‌خدایــی‌ڪہ‌شوق‌توبہ روبہ‌دلت‌انداختہ؛ نبخــشہ..!؟ اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج
+باشه‌ولی‌این‌عکس، خیلی‌درد‌داشت(((((:✋🏾💔!"
تا‌ ا‌بد‌ بسوزه‌ دنیا‌ که‌ یاس‌ ِحیدر‌ ُ کبو‌د کردن 💔 . . ‹
.•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَلق‌الْحُسینْ♥️|•.
✨ بخوان ࢪا دعا اثࢪ داࢪد دعا ڪبوٺࢪ عشق اسٺ بال و پࢪ داࢪد اللهم عجل لولیک الفرج🌿
سلام‌صبح‌بخیر🌱 یه‌سلام‌بدیم‌خدمت‌آقاجانمون🥲 روبه‌قبله‌بخونیم: «اَلسلامُ‌عَلی‌الحُسین وَعَلی‌علی‌بن‌الحُسین وَعَلی‌اُولاد‌الـحُسین وعَلی‌اَصحاب‌الحُسین»🤍🥺
صبح بخیر 🥺🌱 دعا کنین براام امتحان میان ترم دارمم💔☹️😂
حیدر و این همه غم یا رب ارحم... .💔
مهم نیست چند دفعه سقوط کنم، من بازهم بلند خواهم شد...
هر که را مسخره کردیم رسیدیم به او...