سلام و ادب
پیشاپیش تسلیت عرض می کنم
چند تا کار پیشکش حضرت موسی بن جعفر (ع) کردم . امیدوارم به چشم امام رضاجان مان بیاد. محتاج دعای سحرتانم.
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آیینی_مذهبی_هیئت
#بابالحوائج
#اَبَاالسلطان
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الزَّاهِدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْعابِدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ السَّيِّدُ الرَّشِيدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهِيدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ؛🔸
میان روضه جاری می شود تا بر زبان زندان
تداعی می شود در ذهن هر مرثیه خوان زندان
شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی
که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان
پر پرواز اگر از کار اُفتد لاجرم دارد
برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان
دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه
به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان
بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست
که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان
چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق
پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان
خجالت می کشد حتی غل و زنجیر حق دارد
اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان
بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن
چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان
سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش
دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان
معطر میشود از عطر قرآن ؛ بیم از این دارم
که بردارد برای قاری خود خیزران زندان
تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد
خدا را شکر باید کرد دارد سایه بان زندان
ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند
وجود حضرتش را از میان واژگان زندان
برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود
مهیا شد کنار خانه ی شمر و سنان زندان
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#غزل_مرثیه
#بابالحوائج
#آجرک_الله_یا_صاحبالزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلَمَ الدِّينِ وَ التُّقَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَائِبَ الْأَوْصِيَاءِ السَّابِقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ الْوَحْيِ الْمُبِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ🔸
دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد ، بد آوردیم
بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم
به تربت تو قسم کاظمین ما اینجاست
شروع یک سفر ناب کربلا اینجاست
گهی به شوق شب کاظمین در سفریم
گهی به پنجره فولاد عرض دل ببریم
میان این دو حرم از نخست در به دریم
اسیر و خانه به دوش شما پدر- پسریم
رعیت ات شده ایم و جهان رعیت ماست
غلامی پسرت افتخار و عزت ماست
دو عالم است گدای تو یا اباالسلطان
گدای دست رضای تو یااباالسلطان
در انتظار عطای تو یا اباالسلطان
نشسته ایم به پای تو یا اباالسلطان
فقیر تو چه غنی شد به عرض یک هفته
کرامت و کرم تو به مادرت رفته
صبیه هات دعاگوی نسل سلمان اند
نواده هات همه صاحبان ایران اند
همان قبیله که دروازه های قرآن اند
تمام خلق سر سفره ی تو مهمان اند
هر آنچه هست ز الطاف دخترت داریم
به خانواده ی تو ما همه بدهکاریم
بلندمرتبه ، پیروز ، سرفراز تویی
شکوه پرچم در حال اهتزاز تویی
اسیر بند ، ولی تشنه ی نماز تویی
کریم زاده ی از خلق بی نیاز تویی
به خاطر تو زمین جان تازه میگیرد
به احترام تو باران اجازه میگیرد
چقدر اهل گذشتی چقدر آقایی
چه قدر مثل رسول خدا شکیبایی
حسینی و حسنی و علی و زهرایی
چه خوب حضرت باب الحوائج مایی
به زیر سایه ی تو رو به دیگران نزنیم
کنار سفره ی تو حرف آب و نان نزنیم
اگر تو صید کنی آرزویمان قفس است
اسیر دام تو با جبرئیل هم نفس است
بدون مرحمتت زندگی ما عبث است
نگاه لطف تو یا کاظم الائمه بس است
محبت به تو مرز میان خوب و بدی ست
مطیع امر تو بودن سعادت ابدی ست
قسم به حضرت زهرا نگاه کن ما را
نگاه کرده و پاک از گناه کن ما را
هر آینه بری از اشتباه کن ما را
بیا و راه بلد رو به راه ما را
ببین که ما و معاصی مان دچار همیم
نظر نما همگی "بشر حافی" تو شویم
رسیده پیک اجل گوئیا سر آورده
خبر ولی خبری گریه آور آورده
ببین فراق چه بر روز دختر آورده
غم تو گریه ی معصومه را در آورده
چقدر درد و مصیبت به جانش افتاده
ببین به عالم و آدم جواب رد داده
قد رشید تو را بار غصه خم کرده
شبیه چشم ترت بازویت ورم کرده
چقدر مرد نگهبان به تو ستم کرده
به زیر سلسه پای تو را قلم کرده
شکنجه دادن تو روزی یهود شده
تمام دور و بر گردنت کبود شده
در آسمان نگاهت شراره حد میزد
به سینه ی تو چرا مرگ دست رد میزد؟
چقدر "سندی" ملعون تو را لگد میزد
به مادر و پدرت حرف های بد میزد
به رنگ لاله شدی و ز غصه پژمردی
شبیه مادر خود فاطمه کتک خوردی
شبیه مادر خود فاطمه پرت زخم است
شبیه مادر خود فاطمه سرت زخم است
ز بی حیایی شلاق پیکرت زخم است
و پلک خسته ی هر دیده ی ترت زخم است
دم غروب نشستی خدا خدا کردی
همیشه روزه ی خود را به گریه وا کردی
اگرچه درد و غم و غربتی کهن داری
اگرچه غصه ی دوری از وطن داری
به روی شانه ی خود کوهی از محن داری
و از شکنجه ی دشمن نشان به تن داری
سرت به نیزه تماشا نشد ولی آقا
سر عبای تو دعوا نشد ولی آقا
به روی سینه ی تو چکمه ی شرور نرفت
و در دهان تو سر نیزه ای به زور نرفت
میان راه سرت داخل تنور نرفت
بدون پوشیه طفلت دیار دور نرفت
نگاه اهل و عیال تو قحط آب ندید
چه خوب فاطمه ات مجلس شراب ندید
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#مدح_منقبت_مرثیه
#بابالحوائج
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَصَلِّ عَلَىٰ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرارِ، وَ إِمامِ الْأَخْيارِ، وَعَيْبَةِ الْأَنْوارِ، وَوارِثِ السَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْحِكَمِ وَالْآثارِ، الَّذِي كانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاسْتِغْفارِ، حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ، وَالدُمُوعِ الْغَزِيرَةِ، وَالْمُناجاةِ الْكَثِيرَةِ...🔸
پیشکش حضرت باب الحوائج
قصد سفر کردم که باشد مقصدم مشهد
عمری کبوتروار جلد مشهدم مشهد
امیدوارانه همیشه پر زدم مشهد
هربار بعد از کاظمینش آمدم مشهد
باب الحوائج خیرخواهانه دعایم کرد
موسی بن جعفر استان بوس رضایم کرد
دل های مشتاقان همیشه ارزومندش
در محشر فردا همه محتاج لبخندش
او نیست در بند کسی ؛ دنیاست در بندش
اولاد من قربان این بابا و فرزندش
عمری بدهکارم بدهکار رضاجانش
شد بهترین سلطان عالم طفل دامانش
سلطان هوای رعیت اش را بیشتر دارد
ارباب از حال دل نوکر خبر دارد
هرقدر که مهر و محبت این پسر دارد
این رافت اش را یادگاری از پدر دارد
شمسی که خود می پرورد شمس الشموس این است
در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است
موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود
گنجینه ی جمع کمالات پیمبر بود
او پنجمین ذریه ی زهرای اطهر بود
جانم به معصومی که خود معصومه پرور بود
مانند او اولاد او با ابرو هستند
سادات ایران بیشتر از نسل او هستند
از نسل زهرا از تبار " هاشم" اش خواندند
گاهی " وفیّ" گفتند و گاهی " قائم " اش خواندند
اهل ادب اهل تدبر عالمش خواندند
میدانی اصلا از چه بابت کاظمش خواندند ؟
عمری به روی غیظ کردن بست چشم اش را
حتی ندیده دشمن او نیز خشم اش را
دارد نسیم مهرورزی عطر خوشبویش
تنها تبسم می چکد از روی دلجویش
سنی و شیعه گوید از اخلاق نیکویش
هدیه فرستاده برای شخص بدگویش
در هر قنوت خویش مردم را دعا می کرد
با جمع بدگویان خود اینگونه تا می کرد
او با زبان حق در این عالم تکلم کرد
حتی به روی دشمن خود هم تبسم کرد
عمری به هر درمانده ای مولا ترحم کرد
در پیشگاهش بشر حافی دست و پا گم کرد
این دستگیری ها به یمن التفاتش بود
احیای دل ها هم یکی از معجزاتش بود
همراه علم و منطق و برهان امامت کرد
بی مزد و منت بارها قصد هدایت کرد
جای پدر از منظر اسلام صحبت کرد
از پاسخ او بوحنیفه نیز حیرت کرد
در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود
از خردسالی نیز حلال مسائل بود
من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را
وقف وجودش میکنم طبع دگرگون را
کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟
باید که یاداور شوم اقرار هارون را
جز او کسی آیینه ی موسی بن عمران نیست
میراث دار دانش جمع رسولان نیست
همچون پدر بر روی منبر درس دین می گفت
با لحن زیبای امیرالمومنین می گفت
تفسیری از فحوای آیات مبین می گفت
شیخ الائمه مدح او را این چنین می گفت :
قطعا رحیم است و علیم است و حکیم است او
مانند اجدادش کریم بن کریم است او
افسوس اسیر دست جمعی بی مروت شد
عمری از این زندان به آن زندان...اذیت شد
سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد
در هر سیه چالی مکرر هتک حرمت شد
شلاق زندان بان او خیلی به او بد کرد
لعنت به سندی ؛ سندی بن شاهک نامرد
هردفعه که راهی زندان بلا می شد
از دخترش معصومه با حسرت جدا می شد
در دخمه ای با درد غربت آشنا می شد
از بی کسی هر روز دلتنگ رضا می شد
آزرده از تنهایی و رنج مصائب بود
شب تا سحر هم صحبتش تنها مسیب بود
یک عده با نامهربانی خسته اش کردند
با ضربه های ناگهانی خسته اش کردند
با چوب های خیزرانی خسته اش کردند
با ناسزا و بددهانی خسته اش کردند
هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می کرد
بین قنوتش مرگ خود را آرزو می کرد
مانند زهرا مادر خود درد پهلو داشت
عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت
در صورت نیلی خود زخمی به ابرو داشت
مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت
ساق شکسته در غل و زنجیر تا میخورد
سیلی شبیه مادر خود بی هوا می خورد
با اینکه رد سلسله بر پیکرش دارد
شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد
حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد
الحمدلله جای امنی دخترش دارد
معصومه اش با چشم تر راهی زندان نیست
در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست
#علیرضا_خاکساری
#شعر_آئینی_مذهبی_هیئت
#مدح_منقبت_مرثیه
#بابالحوائج
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/khaksari_alireza1001