هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
#داستان_واقعی
⭕️ دو ماه قبل #دختری ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد #زایمان است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که #شوهر ندارد. معاینات هم نشان داد که #باردار نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و #ناله می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، #نوزاد پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که😱👇
بیشتر بدانید
..بیشتربدانید
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
#داستان_واقعی
⭕️ دو ماه قبل #دختری ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد #زایمان است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که #شوهر ندارد. معاینات هم نشان داد که #باردار نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و #ناله می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، #نوزاد پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که😱👇
بیشتر بدانید
..بیشتربدانید
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
#داستان_واقعی
یک سال از فوت پدرم می گذشت، حس می کردم رفتار های مادرم مشکوک شده. از مدرسه که برمیگشتم خونه نبود و بعد یک ساعت می اومد، وقتی هم می پرسیدم کجا بودی می گفت خونه همسایه بودم. یه روز تصمیم گرفتم تعقیبش کنم، صبح به بهونه مدرسه از خونه زدم بیرون و تو کوچه قایم شدم.
بعد از چند دقیقه دیدم یه ماشین مدل بالا اومد در خونهمون و مامانم سوارش شد...
از عصبانیت دست هام می لرزید، سریع تاکسی گرفتم و تعقیبشون کردم که دیدم اون ماشین مامانم رو جلوی یه ویلا پیاده کرد و رفت. منم از روی دیوار بالا رفتم اما دیدن چیزی که دیدم قلبم از جا کنده شد...😨🤯
https://eitaa.com/joinchat/3108700326Cbd5fdb0ad0