eitaa logo
خالدین
768 دنبال‌کننده
445 عکس
181 ویدیو
2 فایل
🔸«گروه خالدین»🔸 آدرس سایت و آپارات: 🌐https://khaledin.com https://www.aparat.com/khaledin_com ارتباط با پشتیبان : @tahoor110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸برادران !‌ رزمندگان ! یادگاران جنگ ! 🔹یکی از شئون عاقبت بخیری ، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است . والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری همین است . 🔺والله والله والله ! از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ، رابطه قلبی ، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد ... 🔻در قیامت خواهیم دید ، مهم ترین محور محاسبه همین است . 🔸@khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس جانباز سرافراز حاج اسماعیل گوهری 🔹 @khaledin_com
🔹شهید مدافع حرم ، آقا روح الله قربانی 🔸 @khaledin_com
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹امر به معروف ، مثل شهید روح الله قربانی🌹 شهید روح الله قربانی ، چند سال از من بزرگ تر بود . روح الله رو برای اولین بار در مسجد امام علی علیه السلام دیده بودم . در عین حال که خیلی سر به زیر و کم حرف بود ، خیلی هم پر جنب و جوش و فعال بود . ♦️روح الله انسان خودساخته بود . فیلم خوب بودن بازی نمیکرد . واقعا اهل مبارزه با نفس بود . ما روح الله رو هم در محیط مسجد زیاد میدیدیم و هم در محیط باشگاه . توی هیئت و بسیج هم برو بیایی داشت برای خودش . غیر از اینها هم گاهی قرار کوهنوردی میذاشتیم و چند نفری جمع میشدیم میرفتیم کوه . کوهنوردی مون به این صورت بود که اذان مغرب و عشاء ، از پارک جمشیدیه راه میوفتادیم ، نماز صبح رو در ایستگاه شهدای گمنام کلکچال میخوندیم و بعد از نماز برمیگشتیم پایین . 🔹یک بار که طبق همین برنامه ، من و یکی از بچه ها به اسم فاضل ابریشم باف ، به اتفاق روح الله رفته بودیم ارتفاعات کلچال ، در مسیر برگشت اتفاقی افتاد که برای من درس مهمی بود . فکر میکنم حدودا ساعت هشت صبح بود که در مسیر برگشت ، بعد از چند ساعت پیاده روی ، رسیده بودیم به پارک جمشیدیه . توی پارک یه بنده خدایی رو دیدیم که یک اسپیکر روی دستش بود و داشت موسیقی نامناسبی رو با صدای بلند پخش میکرد . 🔻علاوه بر این که موسیقی مجاز نبود ، با صدای بلندی که ایجاد شده بود ، آلودگی صوتی هم ایجاد میشد . شاید اگر من تنها بودم با خودم میگفتم خب بالاخره الان رد میشم و میرم . اما روح الله ایده ی جالبی داشت . روح الله گفت من سرعتم رو بیشتر میکنم ، میرم میرسم به این بنده خدا و تذکر میدم و رد میشم میرم . بعد از من شما هم مثل من عمل کنید . بیاید تذکر بدید و رد بشید . همینطور هم شد . 🔺روح الله رفت و دستش رو گذاشت روی شونه ی بنده ی خدا و تذکر داد ، بلافاصله هم راهش رو کشید و رفت . اون بنده خدا یک دفعه صداش رو انداخت توی گلوش و شروع کرد به غر غر کردن . بعد از روح الله ، فاضل هم همین کار رو تکرار کرد . دقیقا مثل روح الله . بنده ی خدا متوجه نشد که بین نفر اول و نفر دومی که تذکر دادن ، ارتباطی هست . یکم جا خورد و دیگه غر غر نکرد . اما هنوز صدای بلندگوش رو کم نکرده بود . بعد از فاضل ،من هم رفتم و خیلی آروم دست زدم به شونه اش و گفتم لطفا با هندزفری گوش بدید ... بنده ی خدا با دیدن من دیگه واقعا شوکه شد . هیچی نگفت و بلافاصله صدای بلندگو رو کامل بست ... 🔸حدود بیست قدم جلوتر ‌که رفتیم ، دوباره سه تایی ، شونه به شونه ی هم حرکت کردیم و ادامه ی راه رو با هم رفتیم . روح الله اهل مبارزه با نفس و مبارزه با رذایل اخلاقی بود . بیشتر از این که بخواد دیگران رو هدایت کنه ، سعی میکرد مسیر هدایت رو پیدا کنه . بخاطر همین بود که عملکردش همیشه بهترین اثر رو میگذاشت . روح الله چند سال بعد در منطقه ی حلب سوریه به شهادت رسید و بیشتر از قبل ، از ما فاصله گرفت . انشاءالله اینبار هم ما با فاصله مثل روح الله عمل کنیم و باز با هم مسیر رو ادامه بدیم . راوی : مرتضی بداقی 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🔸@khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس جانباز سرافراز حاج اسماعیل گوهری جلسه دوم 🔹 @khaledin_com
خالدین تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است. 🔸@khaledin_com
🌹مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد🌹 🔸شهید همایون (مهدی) ضیائی دنبال مسائل عرفانی و سیر و سلوک و برنامه و ذکر بود و من هم از چیزهایی که در دوران طلبگی یاد گرفته بودم به ایشان انتقال می دادم . به ایشان می گفتم : نباید به بچه ها بگویی و آن ها بفهمند که برنامه سیر و سلوک داری ! ایشان هم واقعاً رعایت می کرد و با بچه ها عادی رفتار میکرد . 🔹در عملیات کربلای پنج به من گفت : حاج آقا فقط یک ماجرایی میخواهم فقط برای شما تعریف کنم . میگفت ما رفتیم معبر بزنیم و تا وسط های معبر رفتیم . وسط معبر که رسیدم فرمانده گردان به ما گفت که دیر شده است و دیگر وقت برای ادامه ی معبر نیست . گفتم : من در میدان می دوم و شما هم پشت سر من بیایید . 🔻به فرمانده گردان گفتم که من وقتی شروع به دویدن کردم بقیه هم پشت سرم بیایند و کسی جا نماند . من دویدم و آنها هم پشت سروم دویدند . یک لحظه برگشتم و دیدم یکی روی زمین افتاد. جلوتر رفتم و دوباره به عقب نگاه کردم دیدم که یکی دیگر هم روی زمین افتاد. 🔺خلاصه من از میدان مین رد شدم اما حدوداً سه الی چهار نفر پایشان روی مین رفت و روی زمین افتادند . بقیه ی دسته هم رد شدند . این هم یکی از خاطرات شهید ضیائی بود. این ماجرا را به کس دیگری نگفته بود . 🌷به روایت حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی 🔸@khaledin_com
🔹از راست : حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی ، شهید مهدی (همایون) ضیائی 🔸@khaledin_com
🌹🌹🌹 🌹🌹 شهید حاج رسول فیروزبخت، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد 🌹🌹 🌹🌹🌹 🔹به روایت حاج منوچهر قائدامینی متن خاطره را در لینک زیر بخوانید : khaledin.com/?p=3571 🔸@khaledin_com
خالدین 🔹قطار انقلاب همچنان با سرعت در حال حرکت به سمت ظهور است ... ما سواریم یا پیاده ؟ 🔸 @khaledin_com