eitaa logo
خالدین
715 دنبال‌کننده
438 عکس
180 ویدیو
2 فایل
🔸«گروه خالدین»🔸 آدرس سایت و آپارات: 🌐https://khaledin.com https://www.aparat.com/khaledin_com ارتباط با پشتیبان : @tahoor110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹امر به معروف ، مثل شهید روح الله قربانی🌹 شهید روح الله قربانی ، چند سال از من بزرگ تر بود . روح الله رو برای اولین بار در مسجد امام علی علیه السلام دیده بودم . در عین حال که خیلی سر به زیر و کم حرف بود ، خیلی هم پر جنب و جوش و فعال بود . ♦️روح الله انسان خودساخته بود . فیلم خوب بودن بازی نمیکرد . واقعا اهل مبارزه با نفس بود . ما روح الله رو هم در محیط مسجد زیاد میدیدیم و هم در محیط باشگاه . توی هیئت و بسیج هم برو بیایی داشت برای خودش . غیر از اینها هم گاهی قرار کوهنوردی میذاشتیم و چند نفری جمع میشدیم میرفتیم کوه . کوهنوردی مون به این صورت بود که اذان مغرب و عشاء ، از پارک جمشیدیه راه میوفتادیم ، نماز صبح رو در ایستگاه شهدای گمنام کلکچال میخوندیم و بعد از نماز برمیگشتیم پایین . 🔹یک بار که طبق همین برنامه ، من و یکی از بچه ها به اسم فاضل ابریشم باف ، به اتفاق روح الله رفته بودیم ارتفاعات کلچال ، در مسیر برگشت اتفاقی افتاد که برای من درس مهمی بود . فکر میکنم حدودا ساعت هشت صبح بود که در مسیر برگشت ، بعد از چند ساعت پیاده روی ، رسیده بودیم به پارک جمشیدیه . توی پارک یه بنده خدایی رو دیدیم که یک اسپیکر روی دستش بود و داشت موسیقی نامناسبی رو با صدای بلند پخش میکرد . 🔻علاوه بر این که موسیقی مجاز نبود ، با صدای بلندی که ایجاد شده بود ، آلودگی صوتی هم ایجاد میشد . شاید اگر من تنها بودم با خودم میگفتم خب بالاخره الان رد میشم و میرم . اما روح الله ایده ی جالبی داشت . روح الله گفت من سرعتم رو بیشتر میکنم ، میرم میرسم به این بنده خدا و تذکر میدم و رد میشم میرم . بعد از من شما هم مثل من عمل کنید . بیاید تذکر بدید و رد بشید . همینطور هم شد . 🔺روح الله رفت و دستش رو گذاشت روی شونه ی بنده ی خدا و تذکر داد ، بلافاصله هم راهش رو کشید و رفت . اون بنده خدا یک دفعه صداش رو انداخت توی گلوش و شروع کرد به غر غر کردن . بعد از روح الله ، فاضل هم همین کار رو تکرار کرد . دقیقا مثل روح الله . بنده ی خدا متوجه نشد که بین نفر اول و نفر دومی که تذکر دادن ، ارتباطی هست . یکم جا خورد و دیگه غر غر نکرد . اما هنوز صدای بلندگوش رو کم نکرده بود . بعد از فاضل ،من هم رفتم و خیلی آروم دست زدم به شونه اش و گفتم لطفا با هندزفری گوش بدید ... بنده ی خدا با دیدن من دیگه واقعا شوکه شد . هیچی نگفت و بلافاصله صدای بلندگو رو کامل بست ... 🔸حدود بیست قدم جلوتر ‌که رفتیم ، دوباره سه تایی ، شونه به شونه ی هم حرکت کردیم و ادامه ی راه رو با هم رفتیم . روح الله اهل مبارزه با نفس و مبارزه با رذایل اخلاقی بود . بیشتر از این که بخواد دیگران رو هدایت کنه ، سعی میکرد مسیر هدایت رو پیدا کنه . بخاطر همین بود که عملکردش همیشه بهترین اثر رو میگذاشت . روح الله چند سال بعد در منطقه ی حلب سوریه به شهادت رسید و بیشتر از قبل ، از ما فاصله گرفت . انشاءالله اینبار هم ما با فاصله مثل روح الله عمل کنیم و باز با هم مسیر رو ادامه بدیم . راوی : مرتضی بداقی 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🔸@khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس جانباز سرافراز حاج اسماعیل گوهری جلسه دوم 🔹 @khaledin_com
خالدین تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است. 🔸@khaledin_com
🌹مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد🌹 🔸شهید همایون (مهدی) ضیائی دنبال مسائل عرفانی و سیر و سلوک و برنامه و ذکر بود و من هم از چیزهایی که در دوران طلبگی یاد گرفته بودم به ایشان انتقال می دادم . به ایشان می گفتم : نباید به بچه ها بگویی و آن ها بفهمند که برنامه سیر و سلوک داری ! ایشان هم واقعاً رعایت می کرد و با بچه ها عادی رفتار میکرد . 🔹در عملیات کربلای پنج به من گفت : حاج آقا فقط یک ماجرایی میخواهم فقط برای شما تعریف کنم . میگفت ما رفتیم معبر بزنیم و تا وسط های معبر رفتیم . وسط معبر که رسیدم فرمانده گردان به ما گفت که دیر شده است و دیگر وقت برای ادامه ی معبر نیست . گفتم : من در میدان می دوم و شما هم پشت سر من بیایید . 🔻به فرمانده گردان گفتم که من وقتی شروع به دویدن کردم بقیه هم پشت سرم بیایند و کسی جا نماند . من دویدم و آنها هم پشت سروم دویدند . یک لحظه برگشتم و دیدم یکی روی زمین افتاد. جلوتر رفتم و دوباره به عقب نگاه کردم دیدم که یکی دیگر هم روی زمین افتاد. 🔺خلاصه من از میدان مین رد شدم اما حدوداً سه الی چهار نفر پایشان روی مین رفت و روی زمین افتادند . بقیه ی دسته هم رد شدند . این هم یکی از خاطرات شهید ضیائی بود. این ماجرا را به کس دیگری نگفته بود . 🌷به روایت حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی 🔸@khaledin_com
🔹از راست : حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی ، شهید مهدی (همایون) ضیائی 🔸@khaledin_com
🌹🌹🌹 🌹🌹 شهید حاج رسول فیروزبخت، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد 🌹🌹 🌹🌹🌹 🔹به روایت حاج منوچهر قائدامینی متن خاطره را در لینک زیر بخوانید : khaledin.com/?p=3571 🔸@khaledin_com
خالدین 🔹قطار انقلاب همچنان با سرعت در حال حرکت به سمت ظهور است ... ما سواریم یا پیاده ؟ 🔸 @khaledin_com
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 وقتی شهید نوریان از فرماندهی گردان استعفاء داد 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🔹به روایت حاج ابراهیم قاسمی متن خاطره را در لینک زیر بخوانید : khaledin.com/?p=3242 🔸 @khaledin_com
خالدین شهید سپهبد حاج قاسم سليمانی: 🔹چه مدرسه‌ای عمیق‌تر از دفاع مقدس دارید که یک مدل رفتاری حقیقی ، دینی ، اخلاقی و مدیریتی در ابعاد گوناگون را به عنوان نمونه به نمایش گذاشته باشد؟ 🔸آن قدر عظمت پیدا کرده که مقام معظم رهبری به رغم این که عالم دینی است، زاده پیامبر (ص) است، عمامه پیامبر را بر سر دارد اما اصرار دارد در هر جلسه رسمی و غیررسمی این چفیه دوران دفاع مقدس را دور گردن خودش داشته باشد، این یک مدل موفق است.  @khaledin_com ╰━━🌹🌹━━╯