eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
324 عکس
225 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی732 برای آخرین بار خوب آرش رو نگاه کردم دلم براش تنگ شده بود و از ایک به بعد هم قراره تنگ
نه پس خونده نشد! تقریبا چهل دقیقه از اون زمان گذشته بعد تو داری به این فکر میکنی که عقد جاری شده یا نه؟! ابله عقدشون رو خوندن و الان دارن با هم میرقصن یعنی رقص تانگو تمرین کردن؟ آخه اونطوری باید بغلش کنه! احمق اونا دیگه الان زن و شوهرن، اونوقت تو نگران اینی که تو رقص بغلش کنه؟! قطره اشکی از گوشه ی چشمم سر خورد و پایین افتاد؛ بغض تک تک سلولهای وجودم رو دربرگرفت! خدایا چرا؟ چرا از بین این همه آتلیه باید آتلیه ی ما رو انتخاب کنن؟ خدایا چرا این زخم کهنه رو جدید کردی؟ چرا دوباره این درد رو به قلبم راه دادی؟ من که داشتم زندگیم رو میکردم... من که داشتم با دردش کنار میومدم... من که داشتم غمگین زندگیم رو میگذروندم... چرا باز قلبمو آتیش زدی؟ چرا باز درد رو به وجودم آوردی؟ خدایا دلت برا من نمیسوزه؟ دلت به حال این بنده ی تنها و بیچاره ات نمیسوزه؟ خدایا من چیکار کنم؟ دیگه چیکار کنم تا این درد تموم بشه؟ یه اشتباه کردم... یه خطا کردم، چقدر باید تاوان بدم؟ چقدر باید زجر بکشم؟ چقدر باید سختی بکشم؟ کِی تموم میشه؟ تا کجا ادامه داره؟ چشمام رو با درد بستم و دستم رو روی قلبم گذاشتم! قلبم درد میکرد البته همه جای بدنم درد میکرد اما دردِ قلبم بیشتر اذیتم میکرد صحنه های داخل باغ جلوی چشمم نقش بست اونجایی که خودم ازشون خواستم لبهای همدیگه رو ببوسن وای خدایا که نمیدونم چطور تونستم اون صحنه رو ببینم؟ چطور تونستم؟ باورم نمیشه! خداروشکر که تموم شد؛ شکنجه ی ترسناک و خیلی بدی بود واقعا امیدوارم هیچوقت هیچکس دردی که من امروز کشیدم رو نکِشه! به پهلو خوابیدم و دستام رو زیر سرم گذاشتم؛ اشکایی که روی صورتم بود رو پاک کردم و زیرلب گفتم: _ آرشِ من باورم نمیشه دیگه الان مالِ من نیستی!