🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خالهقزی740 _ یعنی آرش بعد از به هم خوردن عقد خوشحال بود؟ _ تا دلت بخواد _ باور نمیکنم _ دیوونه ای
#خالهقزی741
_ گیسو اشتها ندارم، اصلا هم حوصله ی گیردادنات رو ندارم پس بیخیال شو و منو بذار درخونمون لطفا
انگار که ناراحت شد چون اخماش رو توهم کشید و ساکت شد!
نیم نگاهی بهش انداختم و پوفی کشیدم؛ نمیخواستم ناراحتش کنم اما انگار ناخواسته اینکار رو کرده بودم!
_ چرا ساکت شدی؟
چپ چپ نگاهم کرد و با حرص گفت:
_ من به کدوم ساز تو برقصم؟ حرف میزنم میگی حرف نزن، ساکت میشم میگی ساکت نشو!
_ ناراحت شدی ازم؟
_ نه
_ از قیافه ات معلومه
_ قیافه ام رو ول کن تو
با بغض دستم رو روی شونه اش گذاشتم و آروم گفتم:
_ از من ناراحت نباش، ببخشید اگه تند حرف زدم
با شنیدن صدای پر از بغضم، برگشت با تعجب نگاهم کرد و گفت:
_ ناراحت نیستم سارا، گریه نکنیا! میکشمت اگه یه قطره اشک بریزی
با این حرفش توانم برای نگه داشتن اشکام از بین رفت و صورتم پر شد!
گیسو که حالم رو دید با ناراحتی سریع ماشین رو زد کنار و برگشت نگاهم کرد؛ دستم رو توی دستاش گرفت و با بغض گفت:
_ الهی بمیرم برای دل پُرِت
اشکام رو پاک کردم و میون هق هقم گفتم:
_ خد...ا نکنه
_ بخدا طاقت دیدن اشکات رو ندارم اما گریه برات خوبه، خالی میشی، بهتر میشی پس گریه کن
سرم رو تکون دادم و با گریه گفتم:
_ پس چرا من هرچی گریه میکنم خالی نمیشم؟ چرا هرچی اشک میریزم بهتر نمیشم؟ چرا خوب نمیشم گیسو؟
من یکساله دارم درد میکشم...یکساله دارم غصه میخورم...یکساله دارم زجر میکشم اما دم نمیزنم... اما میریزم تو خودم... اما به روی خودم نمیارم ولی دیگه نمیتونم! دیگه نمیتونم بریزم تو خودم چون دیگه جا ندارم، من دیگه پُرِ پُرم...انقدر پُرم که دارم از شدت غصه میترکم گیسو! گیسو من دارم میمیرم؛ من دیگه نمیکشم...دیگه نمیتونم...