eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
324 عکس
225 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی746 دلم از مادری که میبینه غمگینم...میبینه همیشه ساکتم...میبینه چشمام پر از غمه... اما باز
بابا با ناراحتی بغلم کرد و سرم رو روی شونه اش گذاشت و گفت: _ مادرت منظور بدی نداشت _ اما حرفاش خیلی بد بود _ حق داری نباید اونطوری حرف میزد با بغض زانوهام رو بغل کردم و گفتم: _ یعنی من انقدر تو این خونه اضافی ام بابا؟ _ این چه حرفیه دخترم؟ تو تاج سر منی...تو دلیل برای ادامه ی زندگی منی... تو اگه یه روز نباشی من انقدر چشمم به این در خشک میشه تا بیایی! اضافی چیه دخترم؟ حرفای بابا ته دلم رو گرم کرد و دلم رو آروم... _ مادرت فقط نگرانته، اون یه مادره، تو جگر گوشه ی اونی، مگه میشه بدت رو بخواد؟ اون فقط حرفش رو بد به زبون آورد _ این که بخواد منو به زور شوهر بده نگرانیه؟ _ دخترم کی میتونه تورو به زور شوهر بده آخه؟ واسه خونه ی دختردار خواستگار زیاد میاد و میره و این اصلا عجیب نیست! اشکای روی صورتم رو پاک کردم و گفتم: _ والا اینطور که مامان گفت، چیزی جز جواب مثبت از من انتظار نداره _ دخترگلم من به عنوان پدرت دارم میگم نگران نباش، تو یه دختر عاقلی و من مطمئنم که درست و غلط رو از هم تشخیص میدی ته دلم نور امیدی روشن شد و خوشحال شدم... _ یعنی شما مامان رو راضی میکنی که یجوری این خواستگار رو دست به سر کنه؟ _ نه! وا رفتم و دوباره وجودم پر از استرس شد! با تعجب سرم رو از روی شونه اش برداشتم و گفتم: _ مگه همین الان نگفتی نگران نباش؟ _ بله گفتم و هنوزم روی حرفم هستم _ پس چرا گفتی نه؟ _ چون من نگفتم قراره این خواستگار رو رد کنم! من گفتم خواستگار میاد تو هم میبینیش با هم صحبت میکنید و اگه خوشت نیومد و نخواستی و دلیل منطقی هم داشتی، اون موقع من عین شیر پشتتم و نمیذارم هیچکس مجبور به هیچکاریت بکنه...