eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
320 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی775 زانوهام سست شد و محکم روی زمین افتادم؛ دستم رو روی گلوم گذاشتم و تقلا کردم تا نفس بکشم
اشکام بند نمیومد و نمیتونستم به حرفای گیسو اعتماد کنم؛ اون بهم گفته بود خوب میشه اما بجای خوب شدن، بردنش اتاق عمل! _ اینجا چخبره؟ یکم رعایت کنید بیمارستانه صدای پرستار رو که شنیدم سرم رو بلند کردم و نگاهش کردم؛ با اخم بالای سرم ایستاده بود و داشت طلبکارانه و با عصبانیت نگاهم میکرد! اون از کجا میدونست من چمه؟ اون چه میدونست درد من چیه؟! هیچی نمیدونست، هیچی! گیسو به جای من جواب داد و بهش گفت: _ چشم خانم رعایت میکنیم پرستاره یکم چپ چپ نگاه کرد و رفت؛ گیسو هم زیرشونه های من رو گرفت و از روی زمین بلندم کرد و کمکم کرد روی صندلی بشینم _ سارا میدونم حالت بده اما یکم آروم باش قربونت برم، مریض بدحال داخل اتاقها هست یوقت حالشون بد میشه سرم رو به نشونه ی باشه تکون دادم و اشکام رو پاک کردم اما دوباره صورتم پر شد! اینبار بی صدا اشک ریختم و اشک ریختم... آرش توی اتاق عمل بود، اونم بخاطر کی؟ بخاطر من! بخاطر من احمق اون حالش بد بود _ گیسو اتاق عمل کجاست؟ _ نمیدونم _ پاشو بریم اونجا _ ما رو راه نمیدن داخل آخه _ پشت در همونجا بشینیم _ همینجا بهتره سارا مشکوکانه نگاهش کردم و گفتم: _ مگه نمیگی یه عمل ساده اس؟ پس چرا نمیایی بریم؟ نکنه چیزی شده که به نمیگی؟ _ نه بخدا! هرچی تو میدونی منم میدونم _ پس پاشو بریم _ به یه شرطی میام _ چه شرطی؟ _ که گریه نکنی اشکای روی صورتم رو برای بار هزارم پاک کردم و آروم گفتم: _ باشه گریه نمیکنم، پاشو از روی صندلی پاشد و بعد از پرس و جو از پرستاری که اونجا بود آدرس اتاق عمل رو گرفتیم و به اون سمت رفتیم...