eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
16.7هزار دنبال‌کننده
237 عکس
109 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی779 بُهت زده و گُنگ نگاهش کردم و زیرلب نالیدم: _ نه باورم نمیشه خدایا التماست میکنم اون
با لبخند مرموزی نگاهم کرد و گفت: _ حالا گیریم که من چرت و پرت گفتم، تو چرا ناراحت میشی؟! _ ناراحت نشم؟ _ نه دلیلی نداره که ناراحت بشی _ کی گفته دلیلی نداره؟ _ من _ تو غلط کردی _ من که غلط نکردم اما تو بدجور غلط کردی که چندساعت پیش گفتی آرش دیگه برات هیچ اهمیتی نداره! چون اگه اهمیت نداشت دلیلی نداشت که انقدر ناراحت بشی! ناخودآگاه دهنم بسته شد و خجالت تمام وجودم رو گرفت... حالا منظورش رو متوجه شدم؛ داره میگه تویی که چندساعت پیش گفتی اون برات مهم نیست پس چرا الان انقدر نسبت بهش عکس العمل نشون میدی! با اینکه بدجور خجالت کشیدم اما خودم رو نباختم و گفتم: _ هنوز هم همون حرفارو میزنم با چشمای گشاد شده نگاهم کرد و گفت: _ اِ اِ عجب رویی داری دیگه تو! پس من بودم تا قبل ده دقیقه پیش داشتم خودمو میکشتم که آرش جونم سالم از اتاق عمل بیرون بیاد و یه خار به پاش نرفته باشه؟! برو دختر...برو خودتو خر کن، من خر نمیشم، درضمن دروغگو هم... وسط حرفش پریدم و گفتم: _ تو که خر مادرزادی هستی _ خفه شو بذار حرفم تموم بشه، اره داشتم میگفتم که دروغگو تو آتیش جهنم میسوزه و جلز و ولز میکنه! انقدر به من دروغ نگو، تو اگه آرش رو نمیخواستی اینطوری نمیکردی من آرش رو میخواستم یا نمیخواستم؟! خودمم جواب این سوال لعنتی رو نمیدونستم... میدونستم و مطمئن بودم که دوستش دارم اما از لحاظ دوباره خواستنش و دوباره بودنش اصلا مطمئن نبودم! _ چی واسه خودت داری میبُری و میدوزی؟ طرف بخاطر من...بخاطر ما چاقو خورده بود! طرف بخاطر ما تو اتاق عمل داشت جون میداد! بعد تو انتظار داشتی من بشینم اینجا بخندم و برقصم؟!