eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
320 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی789 اولین قطره اشک که پایین افتاد راه رو برای بقیه باز کرد و چیزی نگذشت که صورتم خیس از اش
شونه اش رو تکون داد که مجبور شدم سرم رو بردارم؛ با چشم غره نگاهم کرد و گفت: _ یعنی فکر میکنی اینو نمیگم بهشون؟ _ فکر نمیکنم مطمئنم _ بسکه بیشعوری _ تو علی رو میبینی خودتم فراموش میکنی چه برسه به من، چی میگی واسه خودت آخه؟ لبخند دندون نمایی زد و گفت: _ آخه من که خودمو نمیبینم برا همین فراموش میکنم اما تو چی؟ قیافه ی نحست همبشه و همه جا جلو چشمامه _ وای گیسو این چرت و پرتارو از کجا میاری تو؟ یه ذره کمتر چرت بگو _ چشم خانمِ چرت نگو گوشه چشمی نازک کردم و گفتم: _ حالا هم راه بیفت زود بریم _ مقصدتون کجاست خانم _ خودمدن خودمون _ وا پس چیشد؟ _ میرم همونجا، میگم تصادف کردم دیگه _ تا الان که میگفتی نمیشه _ دیدم چاره ای جز این ندارم _ تو آتلیه میموندیم سرم رو بالا انداختم و گفتم: _ نه، اگه برم تو آتلیه بمونم دقیقا همون چیزی که تو گفتی میشه، اونا فکر میکنن من بخاطر صبح لج کردم و این داستان کِش پیدا میکنه! _ پس مطمئنی؟ برم خونتون؟ نریم تا اونجا و پشیمون بشیا! دیگه برنمیگردونمتا _ انقدر زر نزن و برو _ ای بیشعور! تا خودِ خونه گیسو فقط چرت و پرت گفت و نذاشت دو دقیقه فکر کنم ببینم بهتره به مامان اینا چی بگم به در خونمون که رسیدیم، شیشه رو بالا دادم و گفتم: _ بیا بریم داخل _ نه عزیزم مرسی _ جدی میگم، امشبو خونه ی ما بمون _ نمیشه، من که دیگه مثل قدیم بی صاحاب نیستم _ گمشو بابا _ والا، آقامون اجازه نمیده شب جایی بمونم ادای عق زدن درآوردم و با چندشی گفتم: _ بذار بگیرتت و بعد انقدر تو نقش فرو برو _ فعلا که قراره بگیره _ خودتم میگی قراره، هنوز نگرفته که _ خفه شو و اون زبون نحستو هم به این حرفای نحس نچرخون...