eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی795 با صدای باز شدن در، از فکر بیرون اومدم و به اون سمت نگاه کردم. با دیدن سارگل سریع اشک
دستم رو کنار زد و همینطور که بهت زده نگاهم میکرد، گفت: _ آرشِ خودت؟ _ اون آرشِ من نیست! _ خب همونی که تو خونشون کار میکردی؟ _ آره همون _ یعنی چی؟ خودش اومده؟ چی میگه؟ پشیمون شده یعنی؟ نفس عمیقی کشیدم و به سقف زل زدم و از اول شروع به تعریف همه چیز کردم‌... حرفام که تموم شد دیگه نفسم بالا نمیومد، صورتم پر از اشک شده بود و تمام تنم میلرزید! سارگل هم که اشک همه ی صورتش رو پر کرده بود، با غم بغلم کرد و گفت: _ الهی بمیرم برای دلت، تو اون باغ لعنتی چی کشیدی تو؟ _ مُردم و زنده شدم _ الهی بمیرم کاش منم اونجا پیشت بودم _ خدانکنه دوباره پاشد روی تخت نشست و گفت: _ یعنی هدفش چیه؟ بعد یکسال یهو اینجوری پیداش شده، بعدشم که عقدش رو به هم زده و امشبم که اومده بخاطر تو جونش رو حتی به خطر انداخته! _ نمیدونم واقعا _ نکنه از قصد آتلیه شمارو انتخاب کرده؟ _ آخه مگه میشه؟ از کجا آدرسمون رو پیدا کرده باشه؟ فکر نکنم اشکای روی صورتم رو پاک کرد و با ناراحتی گفت: _ الهی دست اون پسره ی عوضی بشکنه، قیافه شون رو یادت نیست که بریم ازشون شکایت کنیم؟ _ اصلا نمیخوام دیگه بهش فکر کنم _ ولی نمیشه که! باید حق اونا رو کف دستشون بذاریم _ اگه بخوام دنبالش رو بگیرم مجبورم با آرش دوباره روبرو بشم و درحال حاضر اصلا اینو نمیخوام _ واقعا نمیخوای؟ _ نمیخوام سرش رو پایین انداخت و گفت: _ پس اون همه گریه های شبانه؟ اون شبایی که با دیدن عکسش میخوابیدی؟ اون همه غم و غصه؟ اصرارت برای ازدواج نکردن؟ همه ی اینا نشون دهنده ی چیه؟ قطره اشک مزاحمی که از گوشه‌ی چشمم پایین افتاد رو پاک کردم و آروم گفتم: _ نشون دهنده ی اینه که من دیوونه وار دوستش دارم اما نمیتونم که بخوامش!