eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی817 وارد آتلیه شدم و سریع رفتم پشت میزم نشستم و گفتم: _ خیلی کارمون عقب افتاد گیسو، همش ه
_ وای سارا هزاربار اینو گفتی! اومدن علی و خانواده اش هیچ ربطی به تو نداره؛ والا بخدا استرسی که تو داری انگار از من بیشتره _ آره بیشتره _ چرا آخه؟ پاشدم روی مبل نشستم و با غم نگاهش کردم و گفتم: _ چون درد نداشتن کسی که دوستش داری خیلی سخته گیسو؛ خیلی! میکشتت...خوردت میکنه...میسوزونتت و نابودت میکنه! تو نمیتونی تحمل کنی... فکر نکن این چندسال تونستی الانم میتونیا، نه! این چندسال تو فکر میکردی علی هیچ علاقه ای بهت نداره اما الان که فهمیدی و میدونی که اونم دوستت داره، اگه یه لحظه نباشه میمیری من اینو خب میفهمم برای همین دلم نمیخواد با اومدنم به خونتون یه بهونه بشم برای اون نامادریِ عوضیت و بابات! نمیخوام بخاطر من با اونا دعوات بشه و این روی تصمیمشون درمورد علی تاثیر بذاره! نمیخوام من باعث لج کردنشون بشم و همین باعث بشه نامادریت تو گوش بابات بخونه و نذاره که تو به علی برسی! اینارو میفهمی گیسو؟ اگه میفهمی لطفا دیگه اصرار نکن و پاشو برو خونتون تا دیرت نشده با ناراحتی سرش رو پایین انداخت و آروم گفت: _ آخه... نذاشتم حرفش رو ادامه بده و سریع گفتم: _ آخه نداره عزیزِ من، برو و نگران من نباش، چندساعت دیگه صبح میشه و دوباره میایی اینجا _ دلم نمیاد اینجا تنهات بذارم _ برو گیسو، این همه داستان گفتم برات _ خب باشه میرم ولی شام چی میخوری؟ _ گشنه ام نیست _ بیخود! تا صبح تلف میشی اینجا _ خب الان یه ساندویچ از همین کناریه میگیرم _ بمون همینجا خودم میگیرم برات و میارم _ اگه این راضیت میکنه که بری باشه کیفش رو کنارم گذاشت و کیف پولش رو از داخلش درآورد که سریع ازش کشیدمش و گفتم: _ دیگه پول یه ساندویچ رو دارما!