eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی821 قبل از اینکه مغزم به سمت فکر و خیال بره، صدای قار و قور شکمم بلند شد پس ساندویچم رو بر
توی پیام اولش نوشته بود " خیلی بی معرفتی " و توی دومی نوشته بود " ولی من بازم دوستت دارم " قلبم به تپش افتاد! ضربانم بالا رفت و تمام بدنم گُر گرفت انگار از آخرین باری که بهم گفته بود دوستت دارم سالها میگذشت، سالهای زیاد... دستم رو روی قلبم که سعی داشت سینه ام رو پاره کنه و پرواز کنه، گذاشتم و زیرلب گفتم: _ آروم باش، اون دیگه مال تو نیست آروم باش اما قلبِ محبت ندیده ی من حرف حالیش نبود اون دلتنگ بود...بدجوری هم دلتنگ بود و به حرف من گوش نمیداد گوشیم رو سایلنت کردم و انداختمش روی مبل؛ با اعصاب خوردی دستام رو روی صورتم گذاشتم و چشمام رو محکم فشار دادم تا اشکام پایین نریزه چرا اینکار رو با من میکنی؟ چرا تا ذهنم رو ازت منحرف میکنم باز یه کاری میکنی که تمام فکر و خیالم بشی تو؟ چرا دست از سرم برنمیداری؟ چرا نمیذاری زندگی کنم؟! هرچند که من خیلی وقته زندگی کردن رو فراموش کردم... صدای ویبره ی موبایلم رو که شنیدم دستام رو از روی صورتم برداشتم، چشمم به صفحه ی روشن گوشیم خورد، سارگل بود که داشت بهم زنگ میزد نفس عمیقی کشیدم و موبایلم رو برداشتم و تماسش رو جواب دادم... _ بله؟ _ الو سلام آبجیم خوبی؟ کجایی؟ کِی میایی؟ _ سلام، معلوم نیست _ مگه چقدر دیگه از کارت مونده؟ _ کارم تموم شده اما تو مثل اینکه اتفافات صبح رو فراموش کردی! صدای جیغ جیغوی بلندش توی گوشی پیچید... _ سارا یعنی تو واقعا نمیخوای بیایی خونه؟ موبایل رو از گوشم دور کردم و با اخم گفتم: _ آروم کر شدم! مگه من شوخی دارم؟ وقتی صبح گفتم نمیام یعنی نمیام دیگه _ آبجی توروخدا پاشو بیا اینکارو نکن، لجبازی نکن _ فعلا که یکی دیگه داره لجبازی میکنه _ آقا باشه قبول تو با مامان مشکل داری، بابا این وسط چیکاره اس آخه؟ میدونی اگه بفهمه نمیایی خونه چقدر ناراحت میشه؟ چقدر غصه میخوره؟