eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی843 اخماش رو توی هم کشید و گفت: _ کجا؟ _ آتلیه کلی کار داریم _ وا! تو که صبح میگفتی کارام
از ماشین گیسو پیاده شدم و گفتم: _ مرسی عزیزم، بخدا لازم نبود تا اینجا بیایی _ خیلی هم لازم بود، تو ببخشید که من نمیتونم بیام کمک، فردا جبران میکنم و یه عالمه کار میکنم _ نه دیوونه این چه حرفیه؟ زود برو که دیگه کم کم باید حاضر بشی _ باشه فقط شب بیا خونه ی ما خب؟ _ نه گیسو اون موقع هم که گفتی، گفتم نه _ غلط میکنی تو، خودم میام دنبالت بحث کردن با گیسو بی فایده بود؛ برای اینکه بیخیال بشه الکی باشه ای گفتم و ازش خداحافظی کردم و اونم خداحافظی کرد و رفت. تو خونشون هرچی بهش اصرار کردم که خودم میرم قبول نکرد و تا آتلیه رسوندم، درسته خودم اصرار کردم که نیاد اما وقتی قبول نکرد واقعا خوشحال شدم چون دیگه واقعا پول تاکسی نداشتم! دزدگیر آتلیه رو زدم و در رو باز کردم برم داخل که همون لحظه یکی از پشت کلید و دزدگیر رو از دستم کشید و هلم داد داخل! با شوک برگشتم ببینم کی اینکارو کرده که با دیدن آرش بیشتره شوکه شدم! اون...اون اینجا چیکار میکرد؟ باورم نمیشد که واقعا آرش جلوم ایستاده بود برای چندثانیه همه چیز رو فراموش کردم و با نگرانی بهش نگاه کردم و گفتم: _ خوبی؟ با اخم نگاهم کرد و گفت: _ برات مهمه مگه؟ فرقی داره مگه؟ اومدم چیزی بگم اما لحظه آخر پشیمون شدم کسی که منو اونطوری ول کرد رفت حق نداره اینطوری پر توقع باهام حرف بزنه! اخمام رو تو هم کشیدم و با جدیت گفتم: _ تو اینجا چیکار میکنی باز؟ برو بیرون بی توجه به حرفم، دزدگیر زد و در رو هم قفل کرد! _ چرا در رو قفل میکنی؟ اینکارا یعنی چی؟ کلید و دزدگیر رو بده به من و زودتر از اینجا برو! یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و با تمسخر گفت: _ واقعا؟