eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی852 سیستم رو خاموش کردم و از روی صندلی پاشدم دلم بدجور گرفته بود و تصمیم گرفتم برم یکم راه
یاد اولین روزی که اومدم اینجا افتادم؛ اون زمان چقدر ناراحت و غمگین بودم و اصلا دلم نمیخواست اینجا باشم! اون موقع نمیدونستم قراره توی این خونه عاشق بشم و انقدر به اینجا وابسته بشم... توی فکر بودم که دیدم یه ماشین خیلی مدل بالا که حتی اسمش رو هم بلد نبودم جلوی در خونشون ایستاد؛ خودم رو کامل پنهان کردم تا کسی نبینتم و با دقت نگاه کردم ببینم کیه شاید آرشه و این ماشین جدیدشه، شایدم یکی دیگه اس مثلا مهمونی کسی... همینطور داشتم با کنجکاوی به اون سمت نگاه میکردم که در ماشین باز شد و نسیم با یه دسته گل خیلی بزرگ پر از گلهای رز قرمز، ازش پیاده شد! صدای کفشای پاشنه بلندش که به سمت خونه آرش اینا میرفت، سکوت فضارو شکست! آیفون رو زد و نفهمیدم که کی جواب داد ولی صدای نسیم رو شنیدم که گفت " باز کن عزیزم " پوزخند تلخی روی لبهام نشست؛ عزیزم؟! از اونطرف میاد به من ابراز علاقه میکنه و از اینطرف هم با نسیم هنوز در ارتباطه؟ پس اون بازی هارو برای چی راه انداخت؟ برای چی مراسم ازدواجشون رو به هم زد؟ قصد و هدف اینا چیه؟! میخوان با من چیکار کنن؟ میخوان چه بازی سر من بدبخت دربیارن؟ _ تو باز اینجا چه غلطی میکنی؟ صدای خشمگین آرش منو از فکر بیرون کشید! با تعجب بهشون نگاه کردم؛ آرش دسته گلی که نسیم به سمتش گرفته بود رو گرفت و با عصبانیت روی زمین پرتش کرد و گفت: _ چندبار بگم دیگه نمیخوام ببینمت؟ _ هزاربار هم که بگی من بازم میام _ غرور نداری؟ شخصیت نداری؟ بس نیست این همه خوردت کردم؟ این همه شکوندمت؟ اونم جلوی چشم اون همه آدم تو مراسم! _ آرش منو ببخش، توروخدا ببخش منو _ من اصلا به تو فکر نمیکنم که بخوام ببخشمت