🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خالهقزی854 _ مگه میشه به من فکر نکنی؟ تو داشتی با من ازدواج میکردی آرش، چرا سعی داری گولم بزنی؟!
#خالهقزی855
شوک بودم و شوک! باورم نمیشد این حرفایی که دارم با گوشام میشنوم از دهن آرش خارج میشه...
_ آرشم
صدای چندش آور نسیم که اینطوری با عشوه آرش رو صدا میزد، اخمام رو درهم کرد!
شروع کرد گریه کنه و رفت جلو دستای آرش رو گرفت و گفت:
_ آرشم من تورو خیلی دوست دارم، شاید اولش نمیخواستمت و هدفم چیز دیگه ای بود اما بعدش واقعا عاشقت شدم! من تورو واقعا میخوام، من عاشقِ واقعیِ توام نه اون سارای عوضی! اون میخواد گولت بزنه، اون واسه ثروتت نقشه داره، آخه قربونت برم اون گدا و گشنه رو چه به تو؟ اون اصلا معلوم نیست از زیر کدوم بوته به عمل...
قبل از اینکه جمله اش تموم بشه، آرش چنان سیلی تو صورتش زد که برق از چشمای منم پرید، چه برسه به اون!
حرفای نسیم عصبانیم کرد و دلم میخواست برم گردنش رو بشکنم، اون کثافط کاری میکنه بعد به من اَنگ میچسبونه، دختره ی عوضی!
ولی سیلی که آرش بهش زد اگه نخوام دروغ بگم ته دلمو بدجور خنک کرد...
_ اینو زدم نسیم تا برای همیشه توی ذهنت بمونه که حق نداری حتی اسم سارایِ من رو توی اون دهن کثیفت بیاری چه برسه به اینکه این چرت و پرتا و حرفایی که در شان خودته رو درمورد اون بزنی عوضی!
نسیم ناباور دستش رو روی صورتش گذاشت و گفت:
_ تو...تو...منو زدی؟
_ آره زدم که از این به بعد قبل از اینکه دهنتو باز کنی اون کله ی پوکت رو یکم به کار بندازی
_ با...باورم نمیشه
آرش کوتاه نیومد و ضربه ای به سینه ی نسیم زد و هولش داد و گفت:
_ برام مهم نیست، میخوای باورت بشه میخوای نشه! من سارا رو دوست دارم... من برای اون میمیرم... من جز اون به هیچکس فکر نمیکنم... من تورو نمیخوام... و اینو توی اون مغزت فرو کن که حتی اگه سارا منو قبول نکنه، من نمیخوام با تو باشم اوکی؟ نه بخاطر خیانتت، بلکه بخاطر اینکه دوستت ندارم!
خیانت تو ذره ای برام اهمیت نداره که بخوای برام توضیحش بدی یا توجیهش کنی؛ من فقط باید دُمت رو میچیدم تا نخوای زرنگ بازی دربیاری وگرنه برو بدنتو در اختیار همه قرار بده، ذره ای برام مهم نیست، میفهمی؟ ذره ای ارزش نداره!