eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی856 نسیم با خشم و گریه، ناباور سرش رو تند تند تکون داد و گفت: _ تقاص این کارتو پس میدی آر
گفت که منو دوست داره... گفت منو میخواد... اون گفت عاشق منه؟! نکنه این حرفارو برای اینکه نسیم رو از سر خودش باز کنه زد؟ نکنه الکی گفت؟ نه...نه تو لحن حرف زدنش هیچ نشونه ای از دروغ نبود، انگار داشت اون حرفهارو از اعماق وجودش میزد، از ته ته ته دلش میزد! به خودم که اومدم دیدم خیلی وقته اونجا ایستادم و دارم حرفای آرش رو تحلیل میکنم؛ تکیه ام رو از دیوار گرفتم و نگاه دیگه ای به خونشون انداختم و با قدمهای آروم از اونجا دور شدم... دستام رو توی جیب شلوارم فرو کردم و به مغازه های توی پیاده رو چشم دوختم ای کاش امشب نیومده بودم اینجا و این حرفا رو نشنیده بودم! تا دیروز دردم این بود که آرش منو دوست نداره و خب منم مایل به رابطه با اون نیستم و حالا دردم اینه که اون منو دوست داره، منم دوستش دارم اما باز هم نمیخوام رابطه ای داشته باشیم و این خیلی سخت تر از اون حالت قبلیه! آرش تو که منو دوست داشتی چطور دلت اومد باهام اونطوری کنی؟ چطور نتونستی منو ببخشی؟ چطور اونطوری مثل یه آشغال از زندگیت بیرونم کردی؟ تو که منو دوست داشتی پس چرا اجازه دادی یکسال جفتمون تو آتیش عشق همدیگه بسوزیم؟! چرا نذاشتی که... صدای زنگ موبایلم منو از فکر بیرون آورد، از جیب مانتوم درآوردمش و نگاهی به صفحه اش انداختم. با دیدن اسم بابا، غم بزرگی توی دلم نشست! چه عجب یادش افتاد یه دختر به اسم سارا داره... _ سلام _ سلام دخترِ بابا پوزخند تلخی روی لبهام نشست اما چیزی نگفتم، مثل همیشه حرفم رو خوردم و حرمت هارو زیر پا نذاشتم! _ جانم بابا _ بس نیست؟ _ چی؟ _ تنبیه کردنِ ما _ من کسی رو تنبیه نکردم _ همین که از خونه رفتی خودش بزرگترین تنبیهه _ من فقط اونجا راحت نبودم برای همین رفتم وگرنه قصد دیگه ای نداشتم