eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی869 لبخندی زدم و گفتم: _ یه سلامی یه علیکی، سارا خودتی چیه؟ با صدای بلند و فوق العاده عص
بدون اینکه منتظر بمونه من چیزی بگم تلفن رو قطع کرد؛ گوشی رو انداختم روی میز و زیرلب دیوونه ای نثارش کردم. از روی تخت پاشدم و بعد از اینکه موهام رو شونه زدم و بالای سرم بستم، از اتاق بیرون رفتم. تو سالن خبری نبود و نمیدونم که بقیه کجا بودن، بی توجه به طرف دستشویی رفتم و یه آبی به دست و صورتم زدم و اومدم بیرون باز هم نگاهی به دور و بر انداختم اما هیچکس نبود _ خانم من از دست تو چیکار کنم آخه؟ صدای بابا رو از داخل اتاقشون شنیدم، اولش فکر کردم دارن با مامان خصوصی صحبت میکنن برای همین رفتم به سمت اتاقم اما وقتی صدای سارگل رو هم شنیدم، سرجام متوقف شدم. هرسه تاشون داشتن با هم حرف میزدن و پس قطعا موضوع حرفاشون من بودم راهم رو کج کردم و به طرف اتاقشون رفتم، همونجا پشت در ایستادم و گوشم رو به در چسبوندم _ من خیر و صلاح بچم رو میخوام برای همین اصرار دارم که ازدواج کنه، من خوبیش رو میخوام _ آخه خانم، وقتی خودش نمیخواد، کدوم خیر و صلاحی؟ کدوم خوبی؟ حرفا میزنیا _ نمیبینی چقدر ناراحته؟ نمیبینی چقدر گریه میکنه؟ همه ی اینا وقتی درست میشه که یکی کنارش باشه اینبار صدای سارگل اومد که گفت: _ مامان ازدواج اجباری با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداره، هم ناراحتیش رو بیشتر میکنه و هم گریه هاش رو شدیدتر میکنه! _ علاقه بعد از ازدواج به وجود میاد _ مامان این حرفا چیه میزنی؟ _ حرف حق میزنم بابا با عصبانیت پوفی کشید و گفت: _ خانم چرا آرامش خونه رو به هم میزنی آخه؟ _ بذار این خواستگاره بیاد، بعد میبینید که من بهترین کار رو کردم، اون موقع همتون حتی سارا هم از من قدردانی میکنه _ سارا چرا باید قدردانی کنه وقتی انقدر محکم میگه که نمیخواد و انقدر از این قضیه ناراحته...