eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی879 چشمام رو باز کردم و خواب آلود به ساعت نگاه کردم. ساعت شیش صبح بود و من فقط سه ساعت خوا
اینبار دوتا چشمام رو باز کردم و گفتم: _ میخوام بازم بخوابم، خیلی خوابم میاد _ یاخدا چقدر چشمات قرمزه، کِی خوابیدی مگه تو؟ _ دم صبح _ بیا یه چیزی بخور و باز بخواب _ یه ساعت دیگه میخوابم بعد پامیشم کلاً _ بابا گفت بیایی سر سفره آخه پوزخندی زدم و با طعنه گفتم: _ میخوان از روزای آخرم استفاده کنن؟ سارگل همینطور که چپ چپ نگاهم میکرد نشست لب تخت و گفت: _ روزای آخرِ چی؟ چرت و پرت نگو آبجی _ دارن شوهرم میدن دیگه _ هوف بخدا از صبح تاحالا خودمو جر دادم از بس با مامان حرف زدم و نتونستم راضیش کنم _ که چی؟ _ که قبول کنه زنگ بزنه خواستگارا نیان دستام رو زیر سرم گذاشتم و گفتم: _ دلت خوشه؟ من گذاشتم از خونه رفتم و راضی نشد! بعد صبح روزی که قراره اونا بیان با چهارتا حرف تو راضی بشه؟ با ناراحتی شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: _ چمیدونم خب! مثلا خواستم تلاشمو بکنم _ قربونت برم تلاشگرِ من _ مسخره ام نکنا دستش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش تا کنارم دراز بکشه؛ بعدشم دستم رو دور گردنش انداختم و گفتم: _ مسخره ات نمیکنم که _ سارا کاش این خواستگاره کچل باشه که بتونی کچلیش رو بهونه کنی و جواب منفی بدی وسط اون همه غصه ناخودآگاه خندیدم و گفتم: _ چه فکرایی میکنی توهم، کچل کجا بود؟ _ چمیدونم کچل نبود هم نبود؛ یه عیب و ایرادی داشته باشه که بشه ردش کرد خودمم با تمام وجودم دلم میخواست طرف یه عیبی داشته باشه اما جلوی سارگل چیزی نگفتم... _ آبجی پاشو دیگه، بابا گناه داره منتظره تو بیایی تا ناهار بخوره ها _ آخه اشتها ندارم _ بخاطر من و بابا داشته باش خب _ باشه بابا کشتی منو برا یه ناهار، تو برو من میام