eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
319 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی890 قبل از اینکه جوابی بهش بدم سارگل اومد تو آشپزخونه و با دیدن ما که اون پشت نشسته بودیم،
متعجب نگاهش کردم و گفتم: _ نمیفهمی چی میگم؟ نمیدونی چرا؟ _ نه نمیدونم _ حالت خوبه سارگل؟ _ بله کاملا خوبم با دست به سالن اشاره کردم و گفتم: _ اونی که اونجا نشسته آرشه، بعد تو نشستی اینجا و میگی که نمیدونی چرا من حالم بده؟ با جدیت سرش رو تکون داد و گفت: _ هنوزم روی این حرفم هستم، تو مگه دیروز و امروز به من نگفتی که آرش برات مُرده؟ مگه نگفتی دیگه هیچ اهمیتی برات نداره؟ مگه نگفتی فراموشش کردی؟ پس چرا الان باید حالت بد باشه؟ چرا باید اینطوری باشی؟ آرشم یکیه مثل بقیه ی آدما! اون که اهمیتی برای تو نداره؛ اون که با بقیه برای تو فرقی نداره، پس چته؟ هان؟ دقیقا مشکلت چیه؟ از پشت لایه ی اشکی که توی چشمام بود نگاهش کردم و آروم گفتم: _ الکی گفتم، همش تظاهر بود، همش! _ میدونم آبجی، میدونم _ من هنوز هم دیوونه وار آرش رو دوست دارم _ خب پس الان چرا ناراحتی؟ _ چون در عین اینکه عاشقشم اما دیگه نمیخوامش سارگل، دیگه نمیتونم که بخوامش! گیج نگاهم کرد و گفت: _ یعنی چی؟ _ دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم _ خب اینا به مرور زمان درست میشه _ نمیشه سارگل، هیچی درست نمیشه و حتی اگه بشه هم من خودم نمیخوام که دست بشه _ چرا خب؟ مریضی مگه؟ سارگل نمیفهمید چی میگم، دردم رو نمیفهمید! _ ساراجان مادر بیا پس دخترم با شنیدن صدای مامان با استرس سریع اشکام رو پاک کردم و گفتم: _ آرایشم خراب شد؟ _ یکم ریملت ریخته، الان درستش میکنم یه دستمال کاغذی آورد و خیسش کرد و زیرچشمام رو تمیز کرد و گفت: _ خوب شد اما انگار یکم معلومه گریه کردی _ چیکار کنم حالا؟