eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
318 عکس
216 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی899 دستی روی موهام کشید و ادامه داد: _ بعدشم مثل اینکه تو متوجه نشدی اون از تو خوشش اومد
_ خلاصه بعد از اینکه همه ی اینارو تعریف کرد، ازم خواست به سارا نگم تا سوپرایز بشه و منم قبول کردم. اولش میخواستم به پدرت و سارگل بگم اما ترسیدم از دهنشون بپره و بهت لو بدن برای همین از اونا هم پنهان کردم و این کارم رو سخت تر کرد درحدی که این آخرباری مجبور شدم الکی بگم عاقت میکنم تا شاید تو مجبور بشی توی مراسم شرکت کنی و موفق هم شدم وگرنه کدوم مادری دلش میاد بچه اش رو عاق کنه که من دومیش باشم؟ حالا هم با اینکه خیلی ناراحتم که اون حرف رو بهت زدم اما خب از نتیجه اش خیلی خوشحالم طبق این چندباری که آرش رو دیدم و باهاش حرف زدم متوجه شدم که خیلی پسر خوبیه، خیلی هم سارا دوست داره، سارا هم که اونو دوست داره و یکساله بخاطرش غمگینه؛ چه چیزی بهتر از اینکه الان اون اومده خواستگاری؟ چه نتیجه ای بهتر از این؟ با این داستانی که آرش برای مامان تعریف کرده بود، از خودش یه فرشته و از منم یه عاشق ساخته بود! _ خب ساراخانم حالا بگو ببینم، اگه میفهمیدی خواستگارت کیه هم انقدر مخالفت میکردی؟ خواستم دهن باز کنم و بگم " آره " بگم که هیچ علاقه ای به اون ندارم و نمیخوام که دیگه قراری برای خواستگاری باهاشون بذاره اما قبل از اینکه من فرصت کنم حرفی بزنم، بابا گفت: _ اول اینکه کار اشتباهی کردی که از من پنهان کردی! طبق حرفات چندبار اونو دیدی و یه کلمه حرف به من نزدی! ای کاش از اولش بهم میگفتی اما حالا که دیگه همه چیز گذشته فکر کردن به اینا اشتباهه، کاریش نمیشه کرد، الان تنها چیزی که مهمه ساراست با بغض و چشمای نمدار نگاهم کرد و ادامه داد: _ یکساله دارم عذاب میکشم که چرا دخترم باید زندگیش بخاطر من خراب شده باشه؟ که چرا باید همیشه غمگین باشه؟ که چرا هیچوقت نباید واقعی و از ته دلش بخنده؟ اما حالا... امشب که فهمیدم کسی هست که دخترم رو دوست داره و این حس بینشون مشترکه، بالاخره میتونم سرم رو راحت روی بالشت بذارم و راحت بخوابم! دیگه امشب خیالم راحته که دختر منم قراره خوشبخت بشه